آموزش لحن دکلمه |
مشاوره رایگان فن بیان |
نقشه راه فن بیان |
---|
.
.
غزل 37 حافظ با بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است آغاز می شود. وزن غزل بیا که قصر امل ، مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن محذوف مخبون) می باشد. در ادامه می توانید متن کامل غزل و همچنین معنی لغات و شرح و تفسیر ابیات را مشاهده کنید. شرح و تفسیر برگرفته از کتاب شرح سودی بوسنوی بر حافظ ترجمه دکتر عصمت ستارزاده می باشد. ضمنا می توانید از فایل pdf متن، معنی و تفسیر غزل 37 استفاده کنید.
آنچه در ادامه می خوانید:
1- متن غزل
2- دکلمه غزل
3- شرح و تفسیر غزل
4- معنی لغات
متن غزل 37 حافظ
بیا که قصرِ اَمَلْ سختْ سستْ بنیادست
بیار باده که بنیادِ عُمْرْ بَرْ بادست
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
زِ هر چه رنگِ تعلّق پذیرد آزادست
چه گویمت که به میخانهْ دوشْ مست و خراب
سروشِ عالمِ غیبم چه مژدهها دادست
که ای بلندنظرْ شاهبازِ سِدْرِه نشین
نشیمنِ تو نه این کنجِ محنت آبادست
تو را ز کُنْگُرِۀ عَرْشْ میزنند صفیر
ندانمت که در این دامگهْ چه افتادست
نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر
که این حدیث، زِ پیرِ طریقتم یادست
غمِ جهان مخور و پندِ من مَبَر از یاد
که این لطیفۀ عشقم زِ رَهْرُوی یادست
رضا به داده بده، وَزْ جَبینْ گِرِه بُگْشای
که بر من و تو، دَرِ اختیار نَگْشادست
مجو درستیِ عهد از جهانِ سست نهاد
که این عجوز، عروسِ هزاردامادست
نشانِ عهد و وفا نیست در تبسُّمِ گل
بنالْ بلبلِ بی دل که جایِ فریادست
حسد چه میبَری ای سست نظم بر حافظ؟
قبولِ خاطر و لطفِ سخنْ خدادادست
دکلمه غزل 37 حافظ
دکلمه غزل بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است با صدای استاد محمدعلی حسینیان
شرح و تفسیر غزل 37 حافظ
بیا که قصر امل سخت سست بنیادست
بیار باده که بنیاد عمر بر بادست
قصرِ اَمَل: کاخ آرزو
سُسْتْ بُنْیاد: بیدوام؛ ناپایدار
بنیاد: پایه و اساس
معنی بیت: ساقی شراب بیاور که لذت حال را ببریم که پایه و اساس این زندگی هیچ و پوچ است و کاخ آرزوها فروریختنی است. یعنی داشتن آرزوهای طول و دراز و پیوسته به فکر آینده بودن و با حیرت و تشویش روزگار گذراندن در عین اینکه حتی نمی دانی ثانیه ای بعد در قید حیات هستی یا نه فایده ای ندارد. پس باده را بیار که خوش باشیم و نقدا از حال استفاده کنیم که در این عالم خلود و بقایی نیست. در بیت بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است تکرار حرف س موسیقی بسیار زیبایی به وجود آورده است. همچنین تضاد سخت و سست به زیبایی بیت دو چندان افزوده است. همچنین تکرار حرف ب در مصرع دوم هم قابل توجه است.
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
زِ هر چه رنگِ تَعَلُّق پذیرد آزادست
غلام: بنده، چاکر
همّت: عزم، ارداه، قصد . در اصطلاح تصوف عبارت است از توجه قلب با تمام قوای روحانی خود به جانب حق ، برای حصول کمال در خود یا دیگری ، به نحوی که به غیر مقصود حقیقی ملتفت نشود… (از فرهنگ مصطلحات عرفا تألیف جعفر سجادی ). نفس پیر. درویشان امروز به جای همت کردن ، نفس کردن میگویند. (یادداشت مؤلف ). نفوذ ناپیدای شیخ در مریدان : اهل صلاح دستها به دعا برداشتند و همت برگماشتند.
چرخِ کَبود: کنایه از آسمان و فلک . کبود رنگی است معروف که آسمان بدان رنگ است . نیلی . لاجوردی . هر چیز که به رنگ نیل باشد.
تَعَلُّق: چنگ درزدن . درآویختن . درآویختن به چیزی و دوست داشتن . پیوستگی و دوستی و محبت و دلبستگی و اتصال و ارتباط.
آزاد: رها؛ یله؛ رسته. بدون دلبستگی به دنیا و تعلقات آن؛ وارسته . در معنای قدیم کسی که بنده و غلام کسی نباشد
معنی بیت: غلام و بندۀ نفسِ پیر و مرادی هستم که در زیر این گنبد نیلی از هر آن چیزی که قابل دلبستگی و وابستگی است، آزاد و رها باشد.
بیت غلام همت آنم که زیر چرخ کبود در بین صوفیان و دراویش به صورت ضرب المثل درآمده است. البته امروز در افواه هم بسیار مشهور و معروف است.
چه گویمت که به میخانهْ دوشْ مست و خراب
سروشِ عالمِ غیبم چه مژدهها دادست
دوش: دیشب
سروش: پیام آور، فرشته، جبرائیل . سرئوشه در اوستا به معنای اطاعت و فرمانبرداری است. از گات ها در اوستا و کتب متاخر زرتشتی چنین برمی آید که سروش حامل وحی است و با جبرائیل سامی یکی دانسته شده است
مژده: خبر خوش به کسی دادن
معنی بیت: چه بگویم که دیشب در میخانه در حالت مستی و از خود بیخودی، فرشته وحی چه خبرهای خوشی داد و گفت …
که ای بلندنظرْ شاهبازِ سِدْرِه نشین
نشیمنِ تو نه این کنجِ محنت آبادست
بلندنظر: در مقابل تنگ نظر به معنای دارای هدف و همت عالی . عالی نظر
شاهباز: باز سفید و بزرگ و پادشاهان با آن شکار می کنند و به ترکی طوغان نامیده می شود. به رنگ زرد خرمایی و خرمایی تیره هم وجود دارد که به آن طرلان، قوش و باز می گویند. عموما به نوع سفید آن شاهباز یا طوغان می گویند.
سِدْرِه نشین: اشاره دارد به درخت سدرةالمنتهی که مسلمانان اعتقاد دارند در آسمان هفتم است و دهخدا می گوید آن درخت کنار است که پیامبر اسلام در سفر معراج با جبرائیل به این نقطه رسید و فرشته وحی به پیامبر فرمودند که از این جا به بعد من اجازه ورود ندارم و شما باید به تنهایی بروید. کنایه از جایگاه برتر انسان نسبت به فرشتگان مقرب
نِشمَین: محل اقامت، خانه، آشیانه
کُنْج: بیغوله، زاویه، کنار، گوشه
مِحْنَت آباد: محنت کده، جایی که پر از بلا و سختی و رنج باشد. کنایه از دنیا است
معنی بیت: ای انسان این دنیای دون و سفلی که تو به آن دل خوش کرده ای، شایسته شان و مقام و منزلت تو نیست. مراد آنکه همانطور که پادشاهان با شاهباز شکار می کنند، تو هم ای انسان، دوست داشتنی ترین و مقرب ترین و شاخص ترین آفریده پروردگار هستی و جایی که تو می توانی بروی بعد از درخت سدرةالمنتهی در آسمان هفتم، هیچ کس حتی فرشته وحی جبرائیل امین هم نمی تواند برود. این دنیای دون خانه و آشیانه تو نیست. به آن دل خوش نکن. این بیت و بیت بعد از زبان سروش و فرشته وحی به انسان گفته می شود.
تو را ز کُنْگُرِۀ عَرْشْ میزنند صفیر
ندانمت که در این دامگهْ چه افتادست
کُنْگُرِه: بلندیهای هر چیز را گویند عموماً و آنچه بر سر دیوار حصار و قلعه و دیوارهای دیگر سازند. نرده آهنی که برای جلوگیری از ترس افتادن به دور مناره و پل و حصار می کشند و عرب به آن شرفه می گوید.
عَرْش: تخت و سریر پادشاه . فلک الافلاک . آسمان نهم . چرخ اطلس . چرخ فلک .گویند که جنس آن از یاقوت سرخ است که از نور حق تعالی باشد. احکام قضا و قدر خداوند از آنجا نازل می شود. در اصطلاح عرفا عرش محل مقید اسما الهی است. در تداول فارسی زبانان مقصود آسمان است در مقابل فرش که زمین است.
صَفیر: بانگ و فریاد مرغان یا عام است . صفیر زدن به معنای صدا زدن است.
دامْگَه: مخفف دامگاه است و کنایه از دنیا است که پر از مکر و فریب و حیله است.
معنی بیت: ای انسان تو را فلک الافلاک و تخت پادشاهی خداوند صدا می زنند و دعوت می کنند. نمی دانم و در عجبم که در این دنیای دون برای تو چه اتفاقی افتاده است که این چنین دلبسته و اسیر شده ای و به آن تعلق خاطر پیدا کرده ای؟ در اینجا سخن سروش تمام می شود.
نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر
که این حدیث، زِ پیرِ طریقتم یادست
حدیث: سخن و کلام
پیرِ طَریقَت: مراد. مرشد. شیخ . پیر. شیخ ِ ارشاد. قطب .رهبری که مریدان را به راه فقر و تصوف رهبری کند . انسان کامل و رهبر روحانی
معنی بیت: نصیحت دارم، به یادت بسپار و بدان عمل کن که این نصیحتی است که از پیر و مرشدم به یادم مانده.
غمِ جهان مخور و پندِ من مَبَر از یاد
که این لطیفۀ عشقم زِ رَهْرُوی یادست
لطیفه: نکتۀ نغز
رَهْرو: سالک، مرید، مسافر
معنی بیت: و آن نصیحت اینکه غصه این جهان را نخور و آن رافراموش مکن که این نکته نغز از سالکی به یادم مانده. (حافظ در بیت بعد منظوری که از غم جهان دارد را بیان می کند)
رضا به داده بده، وَزْ جَبینْ گِرِه بُگْشای
که بر من و تو، دَرِ اختیار نَگْشادست
رضا: رضایت . در تصوف یکی از مراحل سلوک که سالک در آن هر حادثهای را نتیجۀ مشیت الهی میبیند.
داده: صفت مفعولی از دادن . مبذول . بخشیده . عطا کرده
جبین: پیشانی . گره بر جبین زدن یعنی چین و چروک در پیشانی انداختن و چهره را خشمگین گردن. از جبین گره بگشای به معنای آن است که اخمت را باز کن
اختیار: در مقابل جبر است به معنای آزادی انتخاب
معنی بیت: به آنچه خداوند به تو داده راضی و خشنود باشد و اخمت را باز کن و شاد باشد و از آنچه نصیبت شده لذت ببر که تقدیر ما از ازل نوشته شده و غم و غصه خوردن هم تغییری در آن ایجاد نمی کند. حاصل کلام آنکه برای چیزی که اختیارش به دست تو نیست غص نخور
مجو درستیِ عهد از جهانِ سست نهاد
که این عجوز، عروسِ هزاردامادست
درستیِ عهد: وفای به عهد و پیمان
سست نهاد: بی بنیاد. ناپایدار. نااستوار
عجوز: پیرزن پیر و فرتوت . کنایه از دنیا است
عروس هزارداماد: کنایه از زنی که به تعداد زیاد شوهر کرده است. کنایه از بی وفایی است
معنی بیت: اگر چند روزی دنیا بر وفقِ مرادت بود، از این دنیایِ دونِ بی بنیاد توقعِ وفایِ به عهد و پیمان نداشته باش که این دنیا مانند پیرزنِ پیر و فرتوتی است که به عقد و نکاحِ هزاران مرد درآمده و به همۀ آن ها هم وعدۀ وفاداری داده ولی همه آن ها را به خاکِ سیاه نشانده است.
نشانِ عهد و وفا نیست در تبسُّمِ گل
بنالْ بلبلِ بی دل که جایِ فریادست
تَبَسُّمِ گل: معنای تبسم لبخند است و مراد از تبسم گل ، شکفته شدن غنچه و به حالت گل در آمدن است.
بنال: امر مخاطب از نالیدن به معنای با آواز بیان غم و اندوه خویش کردن
بی دل: دلداده؛ دلباخته؛ عاشق؛ شیدا. بیصبر؛ بیقرار.
معنی بیت: عمر گل کوتاه است و در زیبایی و غنچه کردن و شکفته شدن گل نشانه ای از پایداری و بقا نیست، پس فریب زیبایی گل را نخور که وفای به عهد از ویژگی زیبارویان نیست. ای بلبل عاشق، زمان دیدار معشوق کوتاه است و یکسال دیگر باید صبر کنی تا دوباره به وصال گل برسی. غم و اندوهِ فراقِ عاشقانه ات را آواز کن که الان زمان فریاد و غوغاست.
حسد چه میبَری ای سست نظم بر حافظ؟
قبولِ خاطر و لطفِ سخنْ خدادادست
حسد: حسد بردن به یعنی به مال و مقام کسی حسودی کردن و زوال آن را خواستن
سست نظم: شعری که محکم و پرمعنی نباشد
خاطر: طبع، قریحه
لطف: دقیقه یا خصوصیتی از جمال و زیبایی . نازکی . لطافت . تری
خداداد: چیزی که خدا بخشنده است و کس را در آن دخلی نباشد. فطری . جبلی . موهوبی
معنی بیت: ای کسانی که شعر و سخنتان پرمغز و پرمعنی نیست چرا به شعری که می گویم حسادت می کنید؟این شعر لطیف و حسن اثرش در یادها و خاطره ها محصول ذوق و طبع و قریحه ای است که خدا به من عطا کرده است.
يك ديدگاه
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️👏✨😍