در این مقاله متن، تحلیل، معنی شعر و دکلمه بسیار زیبای شعر مهتاب از نیما یوشیج باصدای دلنشین دکتر محمدعلی حسینیان، بنیانگذار آموزش سخنوری حرفه ای و فن بیان در ایران را مشاهده می کنیم.
دکلمه شعر نو یکی از مهمترین تمرین های فن بیان جهت آموزش لحن است. برای رسیدن به لحن مناسب این تمرین می تواند سخن آموزان نوآموز را با چالش های جدی فن بیان و تکنیک های لحن مواجه کند.
آنچه در ادامه مقاله می خوانید:
1- فایل صوتی دکلمه شعر مهتاب با صدای استاد محمدعلی حسینیان
2- فایل صوتی دکلمه شعر مهتاب با صدای احمد شاملو
3- ویدیوی دکلمه شعر مهتاب
4- تفسیر و تحلیل شعر مهتاب توسط استاد محمدعلی حسینیان (به زودی …)
5- متن شعر مهتاب
6- معنی لغات شعر مهتاب
7- معنی شعر مهتاب
8- تفسیر شعر مهتاب از دکتر تقی پورنامداریان
دکلمه شعر مهتاب
فایل صوتی دکلمه شعر مهتاب با صدای استاد محمدعلی حسینیان
فایل صوتی دکلمه شعر مهتاب با صدای احمد شاملو
تفسیر و تحلیل شعر مهتاب
فایل صوتی تحلیل شعر مهتاب توسط استاد محمدعلی حسینیان
ویدئوی دکلمه شعر مهتاب
متن شعر مهتاب
می تراود1 مهتاب2
می درخشد شبتاب3،
نيست يکْ دَمْ شِكَنَدْ4 خواب به چشمِ كس و ليک
غمِ اين خفتۀ چند
خواب در چشمِ تَرَمْ5 می شِکَنَد.
نگران با من اِستاده سَحَر
صبح می خواهد از من
كز مبارکْ دمِ او آوَرَم اين قومِ به جانْ باخته6 را بلكه خبر
در جگر ليكن خاری
از رهِ اين سفرم می شكند.
نازک آرایِ7 تنِ ساقِ گلی
كه به جانَشْ كِشْتَم
و به جان دادَمَش آب
ای دريغا! به بَرَم می شكند.
دست ها می سايم8
تا دری بُگْشايَم
بَرْ عَبَث9 می پايم
كه به دَرْ كَسْ آيد
در و ديوارِ به هم ریخته شان
بر سرم می شكند.
می تراود مهتاب
می درخشد شب تاب
مانده پایْ آبله10 از راهِ دراز
بر دمِ دهكده مردی تنها
كوله بارش بر دوش
دستِ او بر در، می گويد با خود:
غمِ اين خفتۀ چند
خواب در چشمِ تَرَمْ می شكند.
معنی لغات شعر مهتاب
1- می تراود: می تابد – چه خوش بزمی که باشد جلوه گر آن رشک ماه آنجا | تراود آفتاب از سایه ٔ برق نگاه آنجا.
2- مهتاب: ماه، قمر
3- شب تاب: ماه را گویند و به عربی قمر خوانند
4- خواب شکستن: از خواب بیدار شدن
5- چشم تَرَم: چشم گریانم
6- به جان باخته: مرده
7- نازک آرای: نازک آراینده، ساخت دقیق و لطیف
8- دست ها می سایم: دست ساییدن ؛ پرداختن و انجام دادن کاری. بمجاز، پنجه نرم کردن . نبرد کردن :
سزای تو گر نیست چیزی که هست
بکوشیم و با آن بساییم دست (فردوسی)
9- عَبَث: کار و تلاش بیهوده و بی فایده
10- پایْ آبِلِه: آبله به معنای تاول است و پای آبله یعنی پایی که تاول زده است.
اگرچه پایت آبله کرده است … دل تنگ مکن که همین ساعت راه قطع شود. (کتاب المعارف ).
11- خُفْتِه: مجاز به معنای غافل و بی خبر است
12- خار در جگر شکستن: بیقرار کردن، اذیت کردن، ناراحت کردن،
معنی شعر مهتاب
می تراود1 مهتاب2
معنی شعر: نور ما می تابد
می درخشد شب تاب3
معنی شعر: نور ما می درخشد
نيست يکْ دَمْ شِكَنَدْ4 خواب به چشمِ كس و ليک
غمِ اين خفتۀ چند
خواب در چشمِ تَرَمْ5 می شِکَنَد
معنی شعر: یک لحظه هم خواب از چشم کسی جدا نمی شود ولی غصه انسانهای غافل و بی خبر خواب را از چشمان اشک آلود من ربوده است
نگران با من اِستاده سَحَر
صبح می خواهد از من
كز مبارکْ دمِ او آوَرَم اين قومِ به جانْ باخته6 را بلكه خبر
معنی شعر: سحر هم مانند من نگران است. صبح از من می خواهد که از نور و روشنایی او همانطور که سحر از نگرانی در می آید برای این قوم غافل و بیخبر که خود را به مردگی زده اند هم خبر روشنایی بیاورم
در جگر ليكن خاری
از رهِ اين سفرم می شكند
معنی شعر: در این راهی که دارم می روم (شعر نو) اذیت می شوم
نازک آرایِ7 تنِ ساقِ گلی
كه به جانَشْ كِشْتَم
و به جان دادَمَش آب
ای دريغا به بَرَم می شكند
معنی شعر: ساقه گلی را که با دقت و زیبایی و لطافت و با تمام وجودم آن را کاشتم و با جان و روحم به آن آب دادم، افسوس که در مقابل چشمانم خراب می شود.
دست ها می سايم8
تا دری بُگْشايَم
بَرْ عَبَث9 می پايم
كه به دَرْ كَسْ آيد
در و ديوارِ به هم ریخته شان
بر سرم می شكند
معنی شعر: همه توانم را به کار گرفتم و می جنگم تا راه نجات و در امیدی را (شعر نو نیمایی) باز کنم تا کسی بیاید و همراه من شود. بیهوده انتظار می کشم. به جای آن که کسی بیاید و همراهم شود خانه هایشان روی سر من خراب می شود.
می تراود مهتاب
معنی شعر: ماه می تابد
می درخشد شب تاب
معنی شعر: ماه می درخشد
مانده پایْ آبله10 از راهِ دراز
بر دمِ دهكده مردی تنها
كوله بارش بر دوش
دستِ او بر در، می گويد با خود:
غمِ اين خفتۀ چند
خواب در چشمِ تَرَمْ می شكند.
معنی شعر: در دهکده مرد تنهایی با پاهای تاول زده و رنجور از راه درازی که آمده است د رحالی که کوله بارش بر دوشش است، در ادامه راهش ایستاده است و با خود می گوید: غصه غفلت و بی خبری کسانی که خوابیده اند(در واقع مرده اند)، خواب از چشمان اشک آلودم می رباید.
تفسیر شعر مهتاب از دکتر تقی پورنامداریان
برگرفته از کتاب خانه ام ابری است (شعر نیما از سنت تا تجدد) از دکتر تقی پورنامداریان
صورت و زبان شعر مهتاب
مایۀ وزنی این شعر فاعلاتن/ فعلاتن فعلاتن … فَعَلن / فعلن است. شعر دارای پنج بند است که تعداد مصراع های هر بند بین چهار تا هشت مصراع نوسان دارد. آخرین مصراع های همه بندها باهم، هم قافیه و هم ردیف هستند. اگر هر بند را به منزلة یک مصراع فرض کنیم شعر مثل یک مُسَمَّطِ پنج مصراعی است که قوافی همة مصراعها یکسان است.
در میان مصراعهای هر بند نیز گاهی قافیه وجود دارد که تابع نظم خاصی نیست. ردیف «شکند» که در پایان هر پنج مصراع به کار رفته است به مناسبت موضوع با کلمات دیگر عبارت کنایی فعلی جالب توجهی ساخته است که اگرچه متداول نبوده و نیست اما در رساندن مقصود رساست:
- خواب در چشم کسی شکستن؛ مانع خواب وی شدن.
- خار در جگر شکستن (=شکسته شدن)؛ جگر خون شدن، رنج و اندوه بسیار تحمل کردن.
- چیزی بر سر کسی شکستن؛ فروریختن آن چیز بر سر او.
- خواب به چشم کسی شکستن (=شکسته شدن)؛ بیدار شدن او.
تصرفات زبانی نامانوس در شعر مهتاب
گذشته از غرابت عبارتهای فوق، بعضی از تصرفات زبانی نسبتاً نامأنوس نیز گاهی در شعر به چشم میخورد مانند:
نیست یک دم شکند خواب به چشم کس و لیک …
معمولاً بعد از «نیست یک دم…» انتظار میرود حرف ربط «که» با فعل منفی بیاید؛ مانند جملههایی از قبیل: لحظهای نیست که به یاد تو نباشم: یعنی همیشه به یاد تو هستم. در شعر نیما به سبب معنی خاص عبارت فعلی و کتابی «خواب به چشم کسی شکستن» (= بیدار شدن) بعد از «نیست یک دم» فعل مثبت آمده است که نامأنوس مینماید اما معنا کاملاً درست است:
- یک لحظه نیست که خواب به چشم کس بشکند …: یعنی هیچکس لحظهای از خواب بیدار نمیشود.
در ترکیب وصفی «قوم به جان باخته» حرف «ب» زائد است. به نظر میرسد برای تکمیل وزن است. چون صفت مفعولی مرکب «جان باخته» نیازی به افزودن «ب» در آغاز ترکیب، از نظر ساختاری ندارد. و از نظر معنا هم لزومی به افزودن حرف «ب» نیست. به هرحال افزودن این «ب» ناشی از گویش طبری هم که باشد اگرچه با زبان ادبی مغایرت دارد، اما سبب میشود که به کمک آن وزن مصراع بدون نیاز به تغییر ساختار عبارت مصراع، حفظ شود.
ترکیب نازک آرا
ترکیب «نازک آرا» از ترکیباتی است که در ادبیات کلاسیک سابقه ندارد و نیما آن را مثل چند ترکیب دیگر به کمک صفت فاعلی مرخم «آرا» (آراینده، از مصدر آراستن) ساخته است. به هر حال «نازکآرا» در مصراع «نازک آرایِ تن ساقه گلی» صفت مرکب است برای «تن ساق گل» که می توان آن را مثل موارد متعدد دیگر در شعرهای نیما به صورت اضافه خواند. اما معنی آن کاملاً روشن نیست.
اخوان نوشته است: « یعنی به «نازکی آراینده» یا «به نازکی و نازکانه آرایشکننده». این معنی به نظر دقیق نیست. زیرا «آرا» مشتق از مصدر «آراستن» است که فعل متعدی است، در صفتهای فاعلیِ ساخته شده با جزء فعلِ متعدی، جزء غیرفعلی در ژرف ساخت صفت فاعلی نقش مفعول دارد نه متمم فعل.
بنابراین نمیتوان حرف اضافة «ب» که نشان متمم فعلی است در معنی افزود. ژرف ساخت صفت فاعلی «نازکآرا» عبارت است از: «آنکه ناز را می آراید» یا به طور خلاصهتر :« نازک را آراینده» بنابراین ژرف ساخت مصراع موردنظر چنین می شود: «تن ساقه گلی که نازک را میآراید/ آرایندة نازک است».
با توجه به اینکه «نازک» خود صفت است به معنی باریک، ظریف و لطیف است، معنی مصراع چنین می شود: تن ساقه گلی که (از بس ظریف و لطیف است) ظریف و لطیف را هم میآراید. این معنی مبالغهایست در ظرافت و لطافت تن ساقه گل. چنان که در ترکیبات مشابه دیگر نیز همین اغراق و مبالغه منظور نظر است و چکیدة مفهوم آن یعنی: تن ساق گلی بسیار ظریف و لطیف.
تفسیر و تأویل شعر مهتاب
این شعر نیز مثل بسیاری از شعرهای آزاد و کامل نیما خالی از تشبیه و تصویرهای شعری به شیوة قدماست. شعر در رمزها و استعارههای بدون قرینه شکل گرفته است. بند اول شعر، موقعیت شاعر را تصویر میکند، در مقایسه با مردمی که به خواب فرورفتهاند و حتی برای لحظهای هم کسی از خواب برنمیآید و چشم نمیگشاید.
اما غم این خفتگان و بیخبران نمیگذارد که لحظهای خواب به چشم گریان شاعر راه پیدا کند. در شب تاریکی که مردم در آن خفتهاند و بنابراین هیچ فعل و حرکتی از از آنان سر نمیزند، مهتاب از خلال تاریکی میتراود، شب تاب میدرخشد و شاعر از غم خفتگان بیدار است. فعل «تراویدن» برای مهتاب، اشارهای ضمنی به تراکم ظلمت شب دارد که سبب میشود نور مهتاب مثل آب که از کوزه، به زحمت و دشواری از جدار ظلمت بگذرد.
به این ترتیب مهتاب، شب تاب و شاعر در متن شب در مقابل خیل خفتگان قرار میگیرند. از آغاز بند دوم درمییابیم که شاعر تمام شب را تا سحر یعنی برزخ میان شب و صبح بیدار مانده است. زیرا سحر با او نگران ایستاده است. گویی شاعر راه دراز شب را طی کرده است و به سحر رسیده است اما در این موقعیت نه سحر امکان رفتن دارد نه شاعر؛ هردو ایستادهاند و نگرانند. نگرانی و از حرکت ماندن شاعر و سحر هویت یگانهای به آن دو بخشیده است. مثل سحر که مرز میان تاریکی و روشنی صبح است روح شاعر نیز در برزخ میان یأس و امید مردد است.
خار در جگر شاعر
صبح که منتظر طلوع است از شاعر میخواهد که برای این قوم خفته – که در این مصراع با صفت جانباخته از آنها یاد میشود – از نفس مبارک او خبر بیاورد اما شاعر احساس میکند به سبب این سفر خاری در جگر او میشکند. کنایة خار در جگر شکستن، شدت درد و اندوه شاعر را با تصویری بسیار حسی و مؤثر بیان میکند. کلمة «قوم» و «مبارک دم» و «خبر آورد» فضایی مقدس به شعر میبخشد. شاعر در موقعیت پیامبری قرار میگیرد که حق – که در اینجا صبح و روشنی قائممقام آن شده است- او را مأمور ابلاغ رسالت به قومی میکند که جان و روح حقیقت جوی خود را باخته اند.
ترکیب وصفی «به جان باخته» برای این قوم خفتة بیخبر از صبح و حقیقت بسیار رساست؛ چون هم معنی «مرده» میدهد که کنایتی از خواب و بیخبری جاودان است و هم در عین حال گمراه و جان خود را به شیطان باخته و از حق و حقیقت دور شده و جدا افتاده. کلمة «بلکه» از این نظرگاه معنی دقیقی پیدا میکند و برای پر کردن وزن شعر نیست. در حقیقت صبح میداند که از دم مبارک او قومی که «به جان باخته اند»- به هر دو معنی – بسیار بعید است چیزی دریابند و یا اگر دریابند بپذیرند. به همین سبب کلمة «بلکه» حاکی از ناامیدی و تردید از امکان تأثیر و پذیرش خبر و رسالتی است که شاعر – پیامبر، مأمور ابلاغ آن است.
امید به رساندن پیام صبح
خاری که این شاعر به سبب این رسالت یا رفتن و رساندن پیغام صبح در جگر احساس میکند نیز ناشی از همین یأس و دشواری رساندن پیغام حق به گوش قومی است که خفته و گمراهند. تن ساق گل بسیار لطیف و شکنندهای که شاعر با تمام جان و روح خود عمری آن را پرورش داده است و از جان و روح خود به آن آب داده است و در بند بعدی شعر با دریغ و تآسف از شکستن آن در برِ خود سخن میگوید. همین امید ابلاغ پیغام صبح و حق است که شب و سفری دردناک و رنجآور را به خاطر آن تحمل کرده است و اکنون در سحرگاه این شب دراز و این سفر پر از خستگی خود را در پشت دروازة دهکده ای می بیند که مردم آنچنان به خواب رفتهاند که گویی مردهاند.
شاعر با پیامآور صبح در تاریکی سحرگاه از روی ناامیدی بر دروازه دست میساید تا مگر دری برای ورود بگشاید و انتظار می کشد مگر یک نفر از این خفتگان بیدار شود و در به روی او باز کند. اما انتظار او بیهوده است. در ناامیدی احساس میکند که انتظار عبثی میکشد. چگونه ممکن است از این خفتگان جان باخته کسی در بر او بگشاید؟ سنگینی این ناامیدی مثل در و دیوار ویران این قوم بر سر او میریزد. خواب مرگوار این قوم، ویرانی و خرابی شهر و دهکدة آنان را سبب شده است و شاعر احساس میکند این در و دیوار ویران بر سر او خراب میشود.
پای آبله از راه دراز
بند آخر شعر بازگشت به بند اول است و تصویر موقعیت مردی مأیوس و خسته را نشان میدهد که با پای بر آبله از سفری دور و دشوار، بر پشت دروازة دهکدهای که مردم آن گویی به خواب ابدی رفتهاند، رسیده است و با کوله باری بر دوش، دست بر دروازه، دوباره خود را در ابتدای راه میبیند. گویی حاصل این سفر دراز و پرمشقت نزدیکی به صبح و مقصد نبوده است. باز همان شب است، مهتاب میتراود و شب تاب میدرخشد:
میتراود مهتاب
میدرخشد شب تاب
مانده پایآبله از راه دراز
بر دم دهکده مرد تنها
کولهبارش بر دوش
دست او بر در، میگوید با خود:
غم این خفتة چند
خواب در چشم ترم میشکند
چنانکه دیده میشود در این بند دیگر نیما از زبان اول شخص سخن نمی گوید بلکه دربارة خود با ضمیر «او» سخن میگوید. از مردی سخن میگوید که راه درازی را در درازنای شبی تاریک با رنج و دشواری طی کرده است به امید آنکه پیغام مبارک صبح روشن را به مردم دهکدهای که آنان را دوست دارد و نسبت به آنان رسالتی برای خود قائل است، ابلاغ کند. اما دریغا که مردم دهکده در خوابی مرگوار فرورفتهاند و کسی نیست که دروازه بر او بگشاید و یا به پیام او گوش فرا دهد.
گویا نیما سرگذشت رنج و اندوه مردی را که پنجاه سال بر او گذشته است (نیما در سال ۱۲۷۶ متولد شده است) و هر دهه از این پنجاه سال سرگذشت شکستی بوده است، تصویر میکند. پنج بند همقافیة این شعر که ردیف «می شکند» هم به علت غرابت استعمال و هم به علت آمدن در نقطة پایان هر بند در آن برجستگی خاصی پیدا کرده است، بیان تأکیدآمیز سرگذشت شکست این مرد است. شکستی چنان دشوارپذیر که شاعر واهمه دارد که آن را به «من» نسبت دهد.
تلخی شعر درفروبند مشابه شعر مهتاب
این شعر در سال ۱۳۲۷ سروده شده است. شعرهای سروده شده در سال ۱۳۲۷ غالباً زمینهای تلخ و اندوه بار و یأسآمیز دارند و این یأس از آخرین شعر سال ۱۳۲۶ به نام روی جدارهای شکسته که در مهر ماه سروده شده آغاز میشود و در شعر سوی شهر خاموش، سرودة بهمن ۱۳۲۸ تقلیل مییابد. در این شعر اخیر دوباره جرقههای امید در تاریکی شهر خاموشِ به خواب رفته گهگاه برق میزند. در شعر در فروبند که در فروردین ۱۳۲۷ سروده شده است، سایة یأس و ناامیدی فضای شعر را بیهیچ ابهامی پوشانده است:
در فروبند که با من دیگر
رغبتی نیست به دیدار کسی
فکر کاین خانه چه وقت آبادان
بود بازیچة دست هوسی.
هوسی آمد و خشتی بنهاد
طعنهای لیک به بیسامانی
دیدمش، راه از او جستم و گفت
بعد از اینت شب و این ویرانی …
ناامیدی در شعر مهتاب
در شعر مهتاب چنانکه دیدیم این ناامیدی به اوج میرسد. شهر خفته و خوابزده در شعرِ سوی شهر خاموش، نیز مانند شهر مهتاب تصویر میشود:
شهر، دیری است که رفتهست به خواب
(شهر خاموشی پرورد
شهر منکوب به جا)
و از او نیست که نیست
نفسی نیز آوا.
مانده با مقصد متروکش او
مرده را میماند
که در او نیست که نیست
نه جلایی با جان،
نه تکانی در تن
و به هم ریختة پیکرة لاغر اوست
بر تنش پیراهن …
اما در این شعر قافلهای که در راه است و به سوی این شهر میآید نیز سخن میرود و بانگ جرس کاروان جای جای در شعر طنینانداز است و این نشان از امیدی دارد که در دل شاعر راه یافته است:
راه کوتاه کن آوایش برداشته رقص از ره دور
(چو پیام نفس کوکبة صبح سفید)
میگشاید به فراوان بخشی
در دل گنج امید.
نغمة روز گشایش همه برمیدارد
پایکوب ره او پیش آهنگ
میبرد پیکرة رود نواش
مدخل از کوه به کوه
مخرج از سنگ به سنگ
گر بسی رفته ز شب
ور نرفتهست بسی
سوی شهر خاموش
میسراید جرسی.
…
دو مصراع آخر همچون بیت ترجیع یک ترجیعبند، شش بار در شعر تکرار میگردد و در همة موارد مانند نمونة مذکور در فوق جدا و بیرون از متن بندهای شعر نوشته شده است که خود رسانندة این معناست که قافلهای که در راه است و بانگ جرس او بیرون از شهر تاریک و خفته به گوش میرسد اما در راه است و به سوی شهر خفته میآید.
نظر انور خامه ای در ارتباط با شعرهای نیما
انور خامهای، در ارتباط با شعرهای سرشار از نومیدی نیما در سال ۱۳۲۷، دربارة اوضاع سیاسی اجتماعی این سال مینویسد:
«لازم به گفتن نیست که این دوران بدبینی نیما همزمان با یک دورة اختناق و افول آزادی در سطح جامعة ایران بوده است. در این سالها ارتجاع بهتدریج سیطرة خود را مستحکم ساخت. انتخابات تحمیلی دورة پانزدهم زیر سر نیزة دربار، ارتش و دولت قوام صورت گرفت. نفوذ استعمارگران آمریکایی بر نفوذ انگلستان افزوده گشت، دولت شوروی میکوشید با جلب موافقت انگلیسیها نفت شمال ایران را تصاحب کند و در نتیجه عمال این کشور که روزگاری دعوی آزادیخواهی داشتند خود را به دامان دست پروردگان استعمار فرتوت انگلیس مانند سید ضیاءالدین افکنده و به اصطلاح «جبهه ی متحد ضد دیکتاتوری» تشکیل داده بودند.
در نتیجة آزادیخواهان واقعی نومید و پراکنده برای حفظ کالبد پوسیدهای که از مشروطیت باقی مانده بود دست و پا میزدند که آن هم با حادثة ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ (ترور بینتیجة شاه در دانشگاه) به کلی از میان رفت و بگیر و ببند جانشین آن گردید… با پدید آمدن نخستین مظاهر جنبش ضد استعماری ایران به رهبری دکتر محمد مصدق نشانههای خوشبینی و امیدواری از نو در اشعار نیما مشاهده می شود» …
مهارت های دکلمه و زیباترین شعرهای عاشقانه
- نقشه راه فن بیان
- آموزش دکلمه
- آموزش لحن
- تمرین های صداسازی
- تمرین تنفس دیافراگمی
- آکسان گذاری در فن بیان
- انواع مکث ها و سکوت ها در فن بیان
- تلفظ صحیح حروف فارسی
- دانلود رایگان دکلمه شعرهای عاشقانه
- دانلود رایگان دکلمه شعرهای نیما یوشیج
- دانلود رایگان دکلمه شعرهای مهدی اخوان ثالث
- دانلود رایگان دکلمه شعرهای احمد شاملو
- دانلود رایگان دکلمه شعرهای سهراب سپهری
- زیباترین شعرهای عاشقانه ایران و جهان
- زیباترین اشعار عاشقانه حافظ
- زیباترین اشعار عاشقانه سعدی
- زیباترین اشعار عاشقانه مولانا
- زیباترین اشعار عاشقانه فرغ فرخزاد
- زیباترین اشعار عاشقانه فریدون مشیری
- زیباترین اشعار عاشقانه شهریار
ثبت ديدگاه