آنچه مشاهده می کنید ویدیو و متن قسمت سوم سخنرانی استاد محمدعلی حسینیان است که در شب نوزدهم ماه رمضان سال 1398 در مسجد ملاصدارا برگزار شده است.

  به دلیل حجم بالای ویدیو این مقاله در سه قسمت روی سایت قرار گرفته است. دوستان و هنرجویان و سخن آموزان عزیز می توانند جهت مشاهده بخش های آغازین به قسمت اول سخنرانی شب نوزدهم ماه رمضان و قسمت دوم سخنرانی شب نوزدهم ماه رمضان مراجعه کنند.

..

 جمله زیبایی از استادم به یاد دارم که می گفت: هر چیزی را که می خواهی خیلی خوب یاد بگیری، تدریسش کن. پرسیدم چرا؟ گفت چون برای خودت هم تداعی می شود. در گذشته و در حوزه های علمیه جریان بسیار جدی و زیبای مباحثه وجود داشت که امروزه قدری کم رنگ شده است. طلبه ها درس را باهم به بحث می نشستند که درس را بهتر فرا بگیرند. از همه این ها مهم تر هر طلبه ای که به سال بالا ارتقاء می یافت، به توسعه اساتید برای طلبه های سال پایین تدریس می کرد. من خودم منطق مظفر را تدریس کردم تا خوب یاد گرفتم. تا قبل از تدریس، هرقدر که منطق را می خواندم در نمی یافتم و بیشتر قضایای منطقی را حفظ می کردم. اما زمانی که شروع تدریس کردم، رفته رفته برایم جا افتاد و معنا شد. الْمَالِ يَزُولُ بِزَوَالِهِ . مال برای کسی که آن را جمع کرده است دائما در حال زوال و کاسته شدن است چون جمع کردن مال فرساینده است. شاید برای کسانی که سن و سالی از آنها نگذشته باشد خیلی قابل درک نباشد، اما برای کسانی که میانسالی را رد کرده و به پختگی رسیده اند بارها این افسوس بر زبانشان جاری شده است که چرا این وقتی که صرف اندوختن مال و کار و پس انداز کرده اند را در راه دیگری استفاده نکرده اند. بارها شده است که از وقت گذاشتن بر مال اندوزی  و پول حسرت و افسوس خورده ایم. و این را می پذیریم که تا حدی برای زندگی و امرارمعاش چاره ای هم غیر از این نداریم. منظور اینجا این نیست که بدنبال پول نرو، منظور این است که بنده پول نشو. بحثی که انجام می دهم بحث واضحی است و خیلی هم ابهام نداریم. يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ مَعْرِفَةُ الْعِلْمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ. حضرت اینجا معرفت، محبت و اشتیاق به علم را دین، رسم و آیین معرفی می کند. محبت به علم، آیین و رسمی است که باید دین همه ادوار و دوران گردد. دقت کنید که این حرف را چه کسی می زند؟ یک پیشوای دینی. آن هم مهم ترین پیشوای دینی ما بعد از نبی مکرم اسلام(ص).   مَعْرِفَةُ الْعِلْمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ ، بِهِ يَكْسِبُ الْإِنْسَانُ الطَّاعَةَ فِي حَيَاتِهِ. انسانی که به علم بپردازد، طاعت الهی را کسب می کند. تازه شد دین دار بودن، تازه شد مذهبی بودن و  تازه شد عبد الهی شدن. وَ جَمِيلَ الْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ. غیر از اینکه در زمان حیاتت به وسیله علم طاعت الهی را می فهمی، بعد از تو نامت نیز به جاودان باقی خواهد ماند. اگر هرکس بخواهد ده نفر آدم مهم را در ذهنش بربشمارد، بالای هفت نفر آن دانشمند و دانشور، فاضل و حکیم هستند. ما ایرانی ابوعلی سینایی داریم که هزار سال است به او افتخار می کنیم. چون ابوعلی سینا کاری کرده است که من و تو تازه می فهمیم قدرت الهی یعنی چه. شما امروز تازه به کمک تکنولوژی درمی یابید که قدرت مافوقِ انسانیِ خداوند بر بشر یعنی چه. که این بشر خود چه موجودی است که خود مدام در حال خلق و ایجاد و اختراع این پدیده هاست!!

 

وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ كَذَلِكَ

 إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ

إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ

 و از مردمان و جانوران و دامها كه رنگهايشان همان گونه مختلف است [پديد آورديم‌]. از بندگان خدا تنها دانايانند كه از او مى‌ترسند. آرى، خدا ارجمند آمرزنده است.

یه 28 سوره فاطر- ترجمه مرحوم الهی قمشه ای

 

علم باعث می شود که در زمان حیات، طاعت الهی را متوجه شوید و بعد از مرگ هم نامتان جاودان شود در بین مردمان. يَا كُمَيْلُ هَلَكَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْيَاءٌ. حضرت می فرماید آن کسی که مال جمع می کند مرده است، گرچه فکر می کنند زنده است. وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِي الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ. و این دانشمندان هستند که در تمام دوران ها نامشان، یادشان و آثارشان باقی می ماند. حتما شنیده اید که از ارسطو و افلاطون نقل قول فراوان می کنند. می دانید این بزرگان مربوط به چند سال پیش هستند؟ حداقل دو هزار و پانصد سال پیش. إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ ، خداوند در آیه 29 سوره فاطر می فرماید که از میان بندگان تنها دانشورانند که متوجه خشیت الهی می شوند. معنای خشیت چیست؟ ترس از عظمت خداوند. مگر یک آدم عامی یا یک آدم اُمّی مگر عظمت خداوند را می فهمد؟!؟! اصلا چگونه می خواهد بفهمد؟!؟!

یک روز به شوخی از دوستان پرسیدم که تا حال به این فکر کرده اید که چگونه می شود همین تلفن های همراهی که من و تو در دستمان داریم و از آن استفاده می کنیم، صدا هایمان در آسمان باهم دچار تداخل و تزاحم نمی شوند؟ چه کسی می تواند به همین امور به ظاهر ساده و بدیهی زندگی توجه و دقت نماید؟ کسی که علم را متوجه می شود. اما یک آدم عادی از همین امور متعارف زندگی استفاده می کند و به راحتی از کنار آن گذر می نماید و بهره ای هم از زندگی ندارد.

گفتند که بانوان منتظر شروع مراسم هستند. سخنرانی معمولاً در چنین مراسم هایی همیشه مغفول می ماند. من همیشه اعتقاد دارم و بر این باورم که بانوان پرچم داران و طلایه داران حفظ دین هستند. باور کنید که اگر بانوان نبودند، قطعاً و یقیناً دین رنگ امروز را نداشت. همان طور که گفتم دین را با عاشقیت می فهمند و دین را با دلشان درمی یابند. من هم این عاشقان را زیاد در انتظار نمی گذارم.

بهره ما در امشب یک ذکر بزرگ باشد. ذکری که توصیه می کنم از آن استفاده کنید. این ذکر به حقیقت معجزه است. و از امشب شروع کنید که از این ذکر لحظه به لحظه در زندگیتان بهره و مدد بگیرید. این ذکر، ذکر شریف الله اکبر است. این ذکر را زیاد می گوییم و زیاد هم شنیده ایم.

اینجا دوباره بهتر است رجوع کنیم به عقل. معنای الله اکبر چیست؟ کسانی که قدری با زبان عربی آشنایی دارند به خوبی می دانند که “اکبر” صفت تفضیلی است. می گوید الله بزرگتر است. از چه چیزی الله بزرگتر است؟ از همه چیز و از همه کس. در دنیا الهه زیاد است. یک آدم ثروتمند می تواند الهه خیلی کسان باشد. یک انسان محتاج می تواند به راحتی یک فرد ثروتمند را معاذالله خدای خودش قرار دهد چون چشمش به دستان اوست.

 

كميل پسر زياد گفت: اميرالمومنين على بن ابى طالب (علیه السلام) دست مرا گرفت و به بيابان برد، چون به صحرا رسيد آهى دراز كشيد و گفت: اى كميل! اين دلها آوندهاست، و بهترين آنها نگاهدارنده ترين آنهاست. پس آنچه تو را مى گويم از من به خاطر دار: مردم سه دسته اند: دانايى كه شناساى خداست، آموزنده اى كه در راه رستگارى كوشاست، و فرومايگانى رونده به چپ و راست كه درهم آميزند، و پى هر بانگى را گيرند و با هر باد به سويى خيزند. نه از روشنى دانش فروغى يافتند و نه به سوى پناهگاهى استوار شتافتند. كميل! دانش به از مال است كه دانش تو را پاسبان است و تو مال را نگهبان. مال با هزينه كردن كم آيد، و دانش با پراكنده شدن بيفزايد، و پرورده مال با رفتن مال با تو نپايد. اى كميل. پسر زياد! شناخت دانش، دين است كه بدان گردن بايد نهاد. آدمى در زندگى به دانش طاعت پروردگار آموزد و براى پس از مرگ نام نيك اندوزد، و دانش فرمانگذارست و مال فرمانبردار. كميل! گنجوران مالها مرده اند گرچه زنده اند، و دانشمندان چندانكه روزگار پايد، پاينده اند. تن هاشان ناپديدارست و نشانه هاشان در دلها آشكار. بدان كه در اينجا (و به سينه خود اشارت فرمود) دانشى است انباشته، اگر فراگيرانى براى آن مى يافتم. آرى! يافتم آن را كه تيز دريافت بود، ليكن امين نمى نمود، با دين دنيا مى اندوخت و به نعمت خدا بر بندگانش برترى مى جست، و به حجت علم بر دوستان خدا بزرگى مى فروخت. يا كسى كه پيرو خداوندان دانش است، اما در شناختن نكته هاى باريك آن او را نه بينش است. چون نخستين شبهت در دل وى راه يابد درماند و راه زدودن آن را يافتن نتواند. بدان كه براى فرا گرفتن دانشى چنان نه اين در خور است و نه آن. يا كسى كه سخت در پى لذت است و رام شهوت راندن يا شيفته فراهم آوردن است و مالى را بر مال نهادن. هيچيك از اينان اندك پاسدارى دين را نتواند و بيشتر به چارپاى چرنده ماند. مرگ دانش اين است و مردن خداوندان آن چنين. بلى زمين تهى نماند از كسى كه حجت بر پاى خداست، يا پديدار و شناخته است و يا ترسان و پنهان از ديده هاست. تا حجت خدا باطل نشود و نشانه هايش از ميان نرود، و اينان چندند و كجا جاى دارند؟ به خدا سوگند اندك به شمارند، و نزد خدا بزرگمقدار. خدا حجتها و نشانه هاى خود را به آنان نگاه مى دارد، تا به همانندهاى خويشش بسپارند و در دلهاى خويشش بكارند. دانش، نور حقيقت بينى را بر آنان تافته و آنان روح يقين را دريافته و آنچه را ناز پروردگان دشوار ديده اند آسان پذيرفته اند. و بدانچه نادانان از آن رميده اند خو گرفته. و همنشين دنيايند با تن ها، و جانهاشان آويزان است در ملا اعلى. اينان خدا را در زمين او جانشينانند و مردم را به دين او مى خوانند. وه كه چه آرزومند ديدار آنانم؟ كميل اگر خواهى باز گرد.

        حکمت 147 نهج البلاغه – ترجمه مرحوم جعفر شهیدی

 

یک آدم ذلیل می تواند یک فرد قدرتمند را خدای خودش قرار دهد. اما این ذکر بزرگ، یعنی ذکر شریف الله اکبر، از تمام تعلقات نجاتت می دهد.

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود

ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست

 

این ذکر نجاتت می دهد. وقتی الله، خدای کعبه، ببیند که تو دائماً او را بزرگتر از هر چیزی می دانی و می شناسی، خطاب می کند تو را که به مشکلت نگو که خیلی بزرگی، به مشکلت بگو که یک خدای خیلی بزرگی دارم.

شب نوزدهم ماه رمضان، شبِ ضربت خوردن مولا امیرالمومنین(ع) است. همه قصه ها را شنیده ایم و همه داستان ها را می دانیم. پس از ضربت خوردن حضرت، طبیب گفت که شمشیر به زهر آلوده بود. امام حسن(ع) رو به طبیب کردند که چه کنیم؟ طبیب گفت شیر بدهید شاید شیر کمک کند و تاثیر زهر را کاهش دهد. به محض شنیده شدن تجویز طبیب، غریبان و یتیمان و مستمندان کوفه شیر آوردند. یکی از اصحاب نقل می کند که کسی را که فقط یک بز داشت و از شیر آن بز تغذیه و ارتزاق می کرد و زندگی اش را با همان شیر می گذارند را خطاب قرار دادم و گفتم: دیگر تو چرا شیر آوردی؟ پاسخم داد به همان دلیلی که اگر این شیر را نیاورم و علی(ع) نباشد، من  خانواده ام از گرسنگی می میریم. همه این قصه را شنیده ایم. و همه این کرامات را می دانیم. اما او کیست که می تواند در اوج این قدرت و عظمت، نگاهش اتفاقاً به کسانی باشد که اصلا در مناسبات قدرت و عظمت نقشی ندارند؟!؟! کیست که می تواند این چنین به ماجرا نگاه کند؟!؟!

عَدِیّ بن حاتِم طائی پسر حاتم طایی همان جوانمردِ عربِ دورانِ جاهلیت است که به سخاوت مشهور است. عَدِیّ که بعد از پدر رئیس قبیله طَیِّء بود، در رکاب امیرالمونین در جمل و صفین و نهروان شمشیر زد و از اصحاب نزدیک علی(ع) و حسن ابن علی (ع) بود.

پس از شهادت امام حسن(علیه‌اسلام) روزی معاویه از عدی پرسید: پسرانت چه شدند؟ عدی گفت: سه تن از آنان در جنگ صفین کشته شدند. معاویه گفت: علی با تو منصفانه رفتار نکرد که فرزندان خود را نگاه داشت و فرزندان تو را به دم تیغ فرستاد. عدی بن حاتم گفت: .نه؛ به خدا من به انصاف رفتار نکردم که علی(علیه‌اسلام) کشته شد و من هنوز زنده‌ام!

روزی معاویه از عدی خواست تا از امیرالمومنین(علیه‌السلام) و شیوه حکومتش، سخن بگوید. عدی گفت: مرا معاف بدار، معاویه نپذیرفت. عدی زبان به ستایش امیرالمومنین(علیه‌السلام) گشود و گفت: به خدا سوگند که او بسیار دوراندیش و پرتوان بود؛

فضایل را نگاه کنید که جمع نقیضین است. این که می گویند علی(ع) انسانی است در همه ابعاد، از همین لحاظ است.

… سخنانش بر پایه عدل و داوری‌اش همانند حقیقت بود. چشمه‌های حکمت و دانش در اطراف وجودش می‌جوشید و دریای علم در وجودش موج می‌زد. از دنیا و زرق‌وبرق فریبنده‌اش نفرت داشت و با مناجات شبانه مأنوس بود. فراوان می‌گریست،

چرا علی(ع) می گریست؟ این چه دردی است؟ به خدا قسم باور کنید که درد علی(ع) این نبود که زمانه خودش و نزدیکانش چه رفتاری با او کردند. دردِ علی(ع) درد انسان و حقیقت بود. دردی که تا دنیا دنیاست و آدم بر زمین حکومت می کند، این درد وجود دارد. درد مهجور بودن حقیقت. پای حقیقت می آید، چند نفر می ایستند؟ هفتاد و دو تن. پای باطل بیاید چند نفر می ایستند؟

 بسیار می‌اندیشید و در تنهایی، نفس خود را بازخواست می‌کرد. زندگانی سخت داشت و با رعیت، به‌ حسب ظاهر، فرقی نداشت. به تمام پرسش‌هایمان پاسخ می‌داد و نیازمان را برآورده می‌کرد. با این‌که ما را فوق‌العاده به خود نزدیک می‌ساخت، اما هیبت و شکوه آسمانی‌اش چنان بود که از بزرگی و جلالش جرأت نگاه کردن به چهره‌اش یا پروای سخن گفتن نداشتیم. هرگاه تبسم می‌کرد، گویی از رشته مروارید پرده برداشته است. مؤمنان را بزرگ می‌داشت و یار مستضعفان بود. در حکومتش قدرت‌مند از ستم او نمی‌ترسید و ناتوان از عدالتش مأیوس نبود. به خدا سوگند! شام‌گاهان در محراب عبادت چونان مارگزیده به خود می‌پیچید و بسان انسانی داغ دیده ضجّه می‌زد و اشک از دیدگانش فرومی‌بارید. هنوز گفتارش در گوشم طنین‌انداز است که می‌گفت: ای دنیا! از من فاصله گیر و دیگری را بفریب، که من تو را سه طلاقه کرده‌ام و می‌فرمود: آه از کمی توشه و دوری راه آخرت و تنهایی.

همه حواسمان باشد که راه آخرت دور است و توشه ی ما هم اندک است و کمی از راه را کمک مان خواهد بود.

سخنان عدی چنان معاویه را متأثر کرد که ناخودآگاه گریست و گفت خدا ابالحسن را غریق رحمت کند که  واقعاً چنین بود.

جالب است بدانید که دشمنان انسان های بزرگ هم به فضل و کمالات این بزرگان معترف اند.

معاویه از عدی پرسید: فراق علی(علیه‌اسلام) را چگونه تحمّل می‌کنی؟!

خیلی جالب است مایی که اصلا حضور و وجود حضرت را درک نکرده و در دوران او زندگی نکرده ایم، این همه ندبه و گریه و زاری می کنیم. در آن دورانی که او بوده و بعدش نبوده است، بر اهل حقیقت چه دوران تلخی گذشته است

عدی گفت: «در فراقش به زنی می‌مانم که فرزندش را در دامنش کشته باشند که هرگز اشک چشمش خشک نمی‌شود و یاد فرزند را فراموش نمی‌کند. معاویه سؤال کرد: چه وقت به یاد علی(علیه‌اسلام) می‌افتی؟ عدی پاسخ داد: «مجالی برای فراموش کردنش نمی‌یابم.

زنده باشید و از امشب لذت ببرید و ما را هم از دعای خیرتان بی بهره مگذارید. ممنونم که گوش کردید. یا علی