اصول حرفه ای سخنرانی: فرم و محتوا

 

“بهترین سخن آن است که با نظام نیکو آراسته باشد و خواص و عوام آن را بفهمند” (حضرت علی)

سخرانی و سخنوری، از دو نظر باید در میزان نقد و تحلیل قرار گیرد:

نخست از نظر محتوا و دیگری از نظر قالب ظاهری و شکل و بافت.

قالب ساختار ظاهری متن یک سخنرانی نیز باید محکم و استوار و دارای شرایط خاصی باشد تا از عهده ابلاغ پیام درونی خود، برآید چرا که شیوه فن بیان، همسنگ خود پیام، و حتی گاه مهم تر است.

 

  • فصاحت و بلاغت

بافت ادبی جملات به مثابه جلد و جامه رویین گفتار است که نسبت زیبایی، نظم و دقت در انتخاب آن ها، موجب ترغیب شنونده به شنیدن آن می شود و مفاهیم آن را به سرعت بر قلب و ذهن مخاطب حک می کند. سخنی که این صفات را در حد مطلوب داشته باشد، “فصیح” است. فصاحت در اصطلاح عبارت است از:

” به کار بردن الفاظ روشن و روان، زود فهم، مطلوب و معمول ادب دوستان و نویسندگان و شاعران”.

سخنران برجسته و سخنور مجرب، باید سخن خود را به شکل زیبا و پسندیده آرایش دهد و با اسلوب صحیح، شفاف و به دور از پیچیدگی های لفظی و معنوی و تکلف و تصنع، مخاطبانش را ترغیب نماید در حدی که مخاطب یا پرسش گر، به محض دریافت پاسخ یا پیام مستقیم، جوهره آن را دریابد و قانع گشته و ساکت بماند. تنها داشتن فصاحت و جمال جمله، وافی مقصود نیست بلکه ” بلاغت ” نیزشرط کمال و رکن بنیادین سخنوری است و آن عبارت است از:

” دخالت دادن زمان و مکان، شخصیت و شایستگی مخاطب، در بافت کلام”.

به معنای آنکه گفتار در عین اختصار و قابل فهم و درک بودن برای مخاطب، به مقتضای حوصله و ظرفیت او باشد.امام صادق (ع)، زمانی که در باب چیستی بلاغت از او سوال شد، فرمود:

“کسی که چیزی را می داند و درباره ی آن کم سخن می راند و این که بلیغ را بلیغ می گویند، برای آن است که با کوشش ناچیز به نیاز خود دست می یابد.”

در بلاغت 3 حالت باید رعایت شود:

الف – گفتار به هدف مورد نظر نزدیک باشد ؛

ب – دور از زواید و کلمات و جملات تحمیلی و اضافی باشد؛

ج  – در عبارت کم، معانی بسیار بگنجاند.

در این صورت یک استاد سخنور و خطیب توانمند، هر چند کم گوید، افراد کثیری مجذوب سخنان او خواهند شد؛ زیرا که سخن اندک و گل چین شده، به مانند عسل است که کم حجم، پر خاصیت و پرمشتری است.

عوامل امدادی فصاحت و بلاغت:

گوینده باید برای تقویت فصاحت و بلاغت و سامان دهی و زیبا سازی گفتار و جملات خود، از اموری مدد جوید؛ از جمله:

الف- استعاره، کنایه، تمثیل و تشبیه، به ویژه پوشاندن جامه محسوس بر پیکر معقول.

ب-بهره گیری از حکایات شیرین، پندهای تاریخی، قطعاتی نغز، از شعر متعهد و نثر ادبی و حکیمانه و ضرب المثل های مایه دار در میان مردم.

ج- به کار بردن روش و اصل موازنه و مقایسه دو مفهوم که در انتقال معانی و کشف حقایق، نقش تعیین کننده دارد؛ چرا که یکی از راه های شناخت پدیده های مادی و غیر مادی سنجش هریک از آن ها، با قطب مخالفشان است.

در مقایسه ی دو ضد یا یک امر” مجهول” با ” معلوم ذهنی” باید دقت نمود که بتوان یکی از آن ها را بر شنونده معلوم کرد. برای مثال؛ اگر درباره عظمت آفرینش ستارگان و شگفتی های زمین و آسمان سخن می گوید، سخنور به جای آنکه بگوید، “فاصله نزدیک ترین ستاره به زمین 35 تریلیون میل است”. مناسب است که بگوید:” نزدیک ترین ستاره بر زمین به حدی است که اگر قطاری سریع السیر بخواهد با آخرین سرعت حرکت کند، پس از 48 میلیون سال به آن خواهد رسید یا اگر در ستاره مزبور آوازی خوانده شود، صوت آن، پس از سه میلیون و هشتصد هزار سال بر زمین می رسد.”

 

  • هدفمندی و شور آفرینی

ایجاد رغبت و انگیزه ی مثبت، جهت انجام اعمال مناسب و مقدس و ایجاد نفرت و انگیزه منفی برای ترک کارهای ناشایست، از دیگر اصول نظام گفتاری و فن خطابه است، خطیب باید سخنان هدفدار و مقدس خود را با شیوه هایی بیان کند که در دل شنونده شادی و عشق و نشاط و امید بیافریند تا او را برای عمل به آن تحریک نماید و نسبت به امور ناشایست، چنان سردی، افسردگی و تنفر پدید آورد که مخاطب به محض شنیدن متحول شود و تصمیم بر ترک آن گیرد.

 

  • انسجام سخن

یک فرش، زاده انتظام و انسجام رشته نخ های هماهنگ و یک نواخت و به هم فشرده است. اگر در میان نخ های اصلی آن فاصله ایجاد می شد، هرگز قالی این زیبایی را نداشت، زیرا رابطه نقشه ها و گل ها و غنچه ها از هم می گسست. سخنرانی نیز باید منسجم باشد؛ به معنای مطالب بهم پیوسته و توالی روابط موزون.

جمله ها ماننده حلقه های زنجیر به هم پیوند بخورد. انسجام سخن بر دو رکن استوار است و از دو چشمه سار، جاری می گردد: یکی چراها و دیگری، نتیجه ها. انسان همیشه از خود می پرسد: چرا چنین احساس تولید شد؟ و نتیجه ی آن چیست؟ تا انسان به علت و نتایج مساله پی نبرد، آغاز و انجام آن را نداند و از مقدمه، به نتیجه نرسد، در واقع موضوع را درک نکرده است.

در پرتو انسجام کلام باید توجه نمود که گوینده در ابتدا مطالب خویش را مستدل بیان کند و دچار تناقض گویی نشود و سپس روشن و صریح، دور از ابهام و مطلق گویی و زلال و شفاف سخن بگوید به زلالی دوربین که در روشنایی مطلق عکاسی می کند. شخصی که مبهم  سخن می گوید، مانند عکاسی است که در فضای مه آلود، عکس خود را ثبت می کند.

مطلب مناسب در قالب خوشایند، جام شفاف و بلورینی است که باده معنا را مطبوع نشان می دهد.

سخنرانی، بدون انسجام ظاهری و بدون رعایت اصول و نظام گفتاری، مانند آب مطبوع است که در ظرف چرکین و نامطلوب، به لب تشنه ای عرضه شود.

نخستین عامل انسجام سخن و شفاف گویی ” طبیعی”، به دور از تصنع و تکلف صحبت کردن است. سخنور خود باید موضوع سخن را درک کرده باشد که بتواند آن را روشن بیان کند.

 

  • ساماندهی و هنر نمایی

جذب افراد برای گوش سپردن به سخنرانی و جلب افکار و احساس مخاطبان، نیازمند ساماندهی هنری است و آن هم با انجام اموری امکانپذیر است:

  • آهنگ گفتار: از نظر فیزیولوژیک، صدای افراد، به هنگام صحبت، پیوسته در نوسان است و به تناسب نوع گفتار و حالات روحی گوینده و شخصیت او، کم و زیاد می شود، اما این حالت در سخنرانی ها باید به گونه ای محسوس و برجسته اعمال گردد و گوینده صوت خود را از نظر شدت تغییر دهد و از حالت یکنواختی خارج سازد، چه از نظر نوع و سطح گفتار و چه از نظر سرعت و آهستگی و آرامش و خشونت صدا. همان گونه که بخشی از زیبایی دریا در جذر و مد و بالا و پایین رفتن آب است تغییر در تنالیته صدا، سبب زیبایی سن می شود و اثر خاص روانی در شنوندگان می گذارد.
  • قسمتی از تاثیرگذاری خطابه نیز به صدا و صوت سخنران بستگی دارد. کلمات آهنگین و آوای هماهنگ بر زیبایی سخن می افزاید؛ مانند جملات سوالی که باید لحن سخن نیز سوالی باشد، یا در جایی که از ظلم ظالمی سخن می راند باید با صدای تند و هیبت آمیز و با خشونت بدان بپردازد. به گونه ای که چهره ی ظالم در نظر شنونده تجسم یابد و اگر در مظلومیت ستم دیده ای صحبت می کند، باید با صدای شکسته و آرام و لرزان سخن بگوید و حتی نام او را نیز با لحن مظلومانه به زبان آورد، تا سیمای مظلوم در ذهن مخاطب، به تصویر در آید.

توجه به این حقیقت” روان گفتاری” معلوم می کند که سخنرانی و تبلیغ زبانی، یک هنر است و خطیب، یک هنر پیشه؛ او به تنهایی باید در نقش های مختلف بازی کند، گاهی، جامه کودکی و جوانی بر تن کند. گاهی جامه پیری کهنسالی، زمانی در کسوت عارف و زاهد ظاهر شود و زمانی در شکل یک فرمانده نظامی یا سرباز فداکار نقش مثبت و موثر ایفا کند و گرنه نمی تواند از زبان آنها سخن گوید و خاطرات خوب و بد تاریخ را در زندگی رنگارنگ کودکان، جوانان، پیرمردان، عارفان، نظامیان، سربازان و دیگر اقشار مختلف بجوید و برای جویندگان حقیقت بیان کند. اگر یک سخنور، نتواند نقش هنری خود را در بیان مطالب به خوبی ایفا کند و شخصیت فراگیر و جمعی خود را نشان دهد و به بهترین روش بیندیشد، در حقیقت سخنرانی او با خود سخن گفتن است نه با مخاطب!

 

  • ارتباط چشمی: سخنران باید نگاه مستقیم و عادلانه به حضار داشته باشد، آنان که هنگام صحبت، به یک نقطه خیره می شوند، یا به افراد معدودی می نگرند؛ رابطه ای با شنوندگان برقرار نمی کند، بلکه او با خویشتن هم صحبت می شود. پیامبر اسلام، هنگام ایراد خطابه و صحبت در حلقه و جلسه های خصوصی، به مخاطبان و حاضران عادلانه نگاه می کرد زیرا که چشم مطلع وجود آدمی است. شخصیت هرکس در نگاه وی نهفته است. سخنرانی که به طور مساوی به شنوندگان نظر نمی افکند در حقیقت شخصیت خود را به همه آنان عرضه نمی کند. طبیعی است که سخنان او نیز غایبانه تلقی خواهد شد و کم ارزش.

 

  • پرهیز از تقلید: به طور طبیعی و بدون تقلید، سخنران در نظر مخاطبان، شخصیت مستقل و برجسته ای دارد. اما اگر از لحن گفتار یا روش خاص برخی تقلید کند، به عنوان شخصیت پیرو و تابع و مقلد قلمداد می شود.
  • مشارکت خطابی:”خطابی” سخن گفتن با شنوندگان، آن ها را در صحبت و فکر خود، شریک کردن است؛ به طور مثال سخنران بگوید: “. . . اکنون شما می پرسید دلیل تو بر این مطلب چیست؟خیلی خوب: بگذارید دلیل آن را برایتان توضیح دهم. “. بهره گیری از ضمایر خطابی همانند شما، تو . . . می تواند این حس را به مخاطب بدهد که در سخن سخنور شریک است.
  • سخنران ماهر، ماهیت درونی خود را در لحظه لحظه سخنرانی، می گنجاند و آنچه که باور قلبی دارد بر زبان می آورد و پس از بیان مطالب مهم و کلیدی، اندکی مکث می کند و آن را با اسلوب صحیح و پسنیده تکرار می نماید؛ همان روشی که نویسنده ماهر در نوشته ی خود، نکات مهم را با خط درشت برجسته و پررنگ و ممتاز می کند.
فهرست مطالب