تمرینات لازم نسبت به تقویت بیان :
جهت تقویت فن بیان و افزایش قدرت بیانی نیاز به یکسری تمرینات و مهارت آموزی می باشد که در ذیل به چند مورد آن اشاره می شود.
مترادف :
یکی از مهمترین تمرینات نسبت به افزایش قدرت بیانی مهارت آموزی در کلمات مترادف است و به این منظور باید بتوانید برای هر کلمهای، کلمات دیگر نیز که همان مفهوم را منتقل نماید به کار بندید. به نمونههای زیر توجه کنید:
شجاع : بهادر، دلاور، پردل، بیپروا، بیباک، نترس، شیردل، دلیر، متهور، جسور، باجرأت، با شهامت.
وحشتناک : دهشتناک، هولناک، خوفناک، ترسناک، ترساننده، بیمناک، اضطرابآور، رمدهنده، سهمناک، رعبآور.
بخشنده : دست و دلباز، سخاوتمند، عطاکننده، رحم کننده، مهربان، خوب، آزادمنش، واهب، دهنده، خوشقلب، خیرخواه، رئوف، زیردستنواز، نظربلند، آمرزنده.
شما نیز بینهایت کلمات دیگری را انتخاب و برای آنها مترادفسازی نمایید تا بیان خود را تقویت بخشید.
جایگزینی :
تمرین جایگزینی جملات زیباتر و اثرگذارتر به جای جملات همیشگی و کلیشهای یکی از بهترین تمرینات جهت بیان اثرگذار میباشد. مانند:
هوا سرد است: بیداد سرما پابرجاست ـ دولت زمستان بیداد میکند ـ هوا سگسوز و لبدوز است ـ سگ رو بزنی از سرما بیرون نمیره ـ هوا بس ناجوانمردانه سرد است.
او انسان خوبی نیست: واژه خوبی را نمیتوان برای او بکار برد ـ خوبی از وجود او رخت بر بسته است ـ از انسانیت بویی نبرده است.
مراقب باش و حواست باشد که دنیا و وسوسههایش تو و زندگیت را به نابودی نکشاند:
ـ زنهار و آگاه باش که این چرخ دوار با رنگهای دل فریبش گوهر عمرت را از آن خود نسازد.
ـ مراقب باش که بخاطر وسوسههای دنیایی داشتههایت را فدای نداشتههایت نکنی.
و میباید که نسبت به تقویت بیان هرجملهی عادی را پیشروی خود قرار داده و آن را با جمله یا جملات دیگری به زیبایی مطرح نمایید که همان معنا را دهد اما اثرگذارتر نسبت به جملهی همیشگی.
جمله سازی :
چندین کلمهی کاملاً نامرتبط به هم بدون هیچگونه پیشفرضی را پیشروی خود قرار داده و سعی کنید متنی بگویید یا بنویسید که همهی آن کلمات نامربوط در متن به شکل منطقی جای گیرند. به مثال زیر توجه کنید:
مدرسه ـ ساندویچ ـ عسل ـ مریخ ـ خیار ـ حیاط ـ دوست ـ چوب.
لذت خوردن ساندویچ با خیارشور فراوان در حیاطمدرسه و نوشتن یادگاری بر روی یک تکه چوب به همراه یک دوست به اندازه یافتن یک کندو عسل در مریخ شیرین است.
با دوستمعسل در حیاط مدرسه مشغول بازی بودیم که ساندویچ من از دستم افتاد روی زمین و از بد حادثه همون لحظه ناظم مدرسه را جلوی چشمان خود دیدم که لبخندی به تلخی خیار داشت و چوبی در دست گرفته بود و من از شدت ترس شبیه مریخیها شده بودم.