در این مقاله متن، معنی، تحلیل و دکلمه شعر خنده سرد نیما یوشیج با صدای دلنشین استاد محمدعلی حسینیان، بنیانگذار آموزش سخنوری حرفه ای و فن بیان در کشور را مشاهده می کنیم
دکلمه شعر نو یکی از مهمترین تمرین های لحن است. برای رسیدن به لحن مناسب این تمرین می تواند سخن آموزان نوآموز را با چالش های جدی فن بیان و تکنیک های لحن مواجه کند.
آنچه در ادامه مقاله می خوانید:
1- پادکست دکلمه شعر خنده سرد با صدای استاد محمدعلی حسینیان
2- پادکست دکلمه شعر خنده سردبا صدای احمد شاملو
3- ویدیوی دکلمه شعر خنده سرد
4- پادکست تفسیر و تحلیل شعر خنده سرد
5- متن شعر خنده سرد
6- معنی لغات شعر خنده سرد
7- معنی شعر خنده سرد
8- تفسیر شعر خنده سرد از دکتر تقی پورنامداریان
مطالب مرتبط :
دکلمه شعر خنده سرد
پادکست دکلمه شعر خنده سرد (با صدای استاد محمدعلی حسینیان)
مطالب مرتبط :
پادکست دکلمه شعر خنده سرد (با صدای احمد شاملو)
مطالب مرتبط :
ویدئوی دکلمه شعر خنده سرد
تفسیر و تحلیل شعر خنده سرد نیما یوشیج:
تفسیر و تحلیل شعر خنده سرد
متن شعر خنده سرد:
صبحگاهان که بسته می مانَد
ماهیِ آبنوس1 در زنجیر،
دُمِ طاووس2 پَر می افشانَد،
رویِ این بامِ تَنْ بِشُسْتِه زِ قیر3
چهره سازانِ4 این سرایِ درشت5،
رنگدان ها6 گرفته اند به کف.
می شتابد دَدی شکافتهْ پُشت7،
بَرْ سَرِ موج هایِ همچو صدف.
خنده ها می کنند از همه سو،
بَرْ تکاپویِ این سحرخیزان8.
روشنان9 سَرْ به سَرْ10 در آبْ فرو،
به یکی مویْ گشتهْ آویزان.
دِلْرُبایانِ11 آبْ بَرْ لبِ آب
جایْ بِگْرِفْتِه اند .
رَهْرُوان12 با شتاب در تَک13 و تاب14
پایْ بِگْرِفْتِه اند15 .
لیکْ بادِ دَمَنْدِه16 می آید،
سرکش17 و تند18،
لب از این خندهْ بسته می ماند.
هِیْکَلی19 ایستاده می پاید20.
صبحْ چون کاروانِ دزد زده،
می نشیند فِسُرْدِه21؛
چشم بر دزدِ رفته می دوزد
خندۀ سرد22 را می آموزد.
اسفند 1319
معنی لغات شعر خنده سرد:
1- ماهی آبنوس: آبنوس/’ābnus/: صفت است و به معنای تیره رنگ است. منظور از ماهی آبنوس، شب تیره و سیاه است.
2- دُمِ طاووس: منظور از دم طاووس، پرتو و نور خورشید است.
3- بامِ تَنْ بِشُسْتِه زِ قیر: منظور صبح است که تن خود را از سیاهی قیرمانند شب زدوده است.
4- چهره سازان: آنچه که صورت کسی یا چیزی را تشکیل می دهد. در شعر منظور هر آنچه در جهان دیده می شود است.
5- سرای: [مجاز] دنیا
6- درشت dorošt/: با صلابت و با شکوه. پستی و بلندی. بزرگ و حجیم
6- رنگدان ها: مواد رنگین مختلف که به مواد دیگر رنگ میدهد؛ پیگمان.
7- ددی شکافته پشت: شاعر دریا را در هنگام طلوع که تلالو نور خورشید روی آن خطی عمود بر افق ایجاد کرده است را به حیوان وحشی و درنده ای تشبیه کرده است که انگار پشتش شکافته شده است.
8- سحرخیزان: هر آنچه که با طلوع خورشید دیده می شود
9- روشنان/ro[w]šanān/: کنایه از ستارگان باشد
10- سر به سر: روی هم. همه
11- دلربایان: زیبایی ها
12- رهروان: روندگان، مسافران
13- تک/tak/: دویدن
14- تاب: حرارت، گرمی
15- پای بگرفته اند: پا گرفتن:[ گ ِ رِ ت َ] مستقر شدن . دوام کردن . ثبات یافتن . استوار شدن . – پا گرفتن کاری و امری ؛ رونق و ثبات آن .
16- دمنده/damande/: خروشان و خشمناک، وزنده
17- سرکش/sarke(a)š/: نافرمان و گردنکش
18- تند/tond/:: طوفانی
19- هیکلی: هر انسان یا حیوان پرزور و قدرتمند
20- می پاید: پاییدن. چشم به کسی یا چیزی دوختن و مراقب آن بودن؛ زیر نظر قرار دادن.
21- فسرده /fesorde/: افسرده، پژمرده
22- خنده سرد: خنده ناگوار و ناخوشایند
معنی شعر خنده سرد:
صبحگاهان که بسته می مانَد
ماهیِ آبنوس1 در زنجیر،
دُمِ طاووس2 پَر می افشانَد،
رویِ این بامِ تَنْ بِشُسْتِه زِ قیر3
معنی شعر: هنگام فرا رسیدنِ صبح(شعر نو)، شبِ تیره مانند ماهی آبنوس (شعر کهن) که در تور افتاده است رو به زوال و نابودی می رود و پرتوِ اشعۀ خورشید مانند طاووسِ نری که پرهای خود را می گشاید و زیبایی های خود را به رخ می کشد، بر جهانی که در حالِ زدودنِ تاریکیِ قیرمانند از روی تن خودش است می تابد و همه جا را روشن می کند.
چهره سازانِ4 این سرایِ درشت5،
رنگدان ها6 گرفته اند به کف.
معنی شعر: هر آنچه که در جهان باشکوه و باصلابت، قرار دارد، با تابش خورشید، رنگ خود را باز می یابد.
می شتابد دَدی شکافتهْ پُشت7،
بَرْ سَرِ موج هایِ همچو صدف.
معنی شعر: صبح مانند حیوان درنده ای که پشتش شکافته است (شاعر دریا را که در هنگام طلوع خورشید یک خط نورانی که عمود بر افق است و بر روی آن می افتد و طوری به نظر می رسد که انگار که به دونیم تقسیم شده است را به حیوان درنده ای تشبیه کرده است که پشتش شکافته است ) روی موج های شفاف و روشن در حال حرکت است.
خنده ها می کنند از همه سو،
بَرْ تکاپویِ این سحرخیزان8.
معنی شعر: با تلاش و کوشش و جِدُّ و جَهد و فعالیتی که با آمدنِ صبح، صورت می گیرد، شور و شعف و شادی همه جا را در بر می گیرد.
روشنان9 سَرْ به سَرْ10 در آبْ فرو،
به یکی مویْ گشتهْ آویزان.
معنی شعر: ستاره ها که در شب، روشناییِ بسیار داشته اند با طلوع خورشید و آمدن صبح بسیار کم فروغ و کم نور شده اند (به اندازه ای نورشان باریک و کم شده است که مانند یک موی آویزان در آب غرق شده اند)
دِلْرُبایانِ11 آبْ بَرْ لبِ آب
جایْ بِگْرِفْتِه اند .
معنی: زیبایی های دریا، در ساحل دیده می شود.
رَهْرُوان12 با شتاب در تَک13 و تاب14
پایْ بِگْرِفْتِه اند15 .
معنی شعر: عابران و مسافران با عجله و در حال دویدن و با حرارت و گرمی و شور و شوق در ساحل، مستقر شده اند.
لیکْ بادِ دَمَنْدِه16 می آید،
سرکش17 و تند18،
لب از این خندهْ بسته می ماند.
معنی شعر: اما باد خشمگین و خروشان در حالِ وزیدن است، طوفانی و غیر قابل کنترل.
هِیْکَلی19 ایستاده می پاید20.
معنی شعر: نیرو و قدرتی در راه ایستاده است و همه چیز را زیر نظر دارد.
صبحْ چون کاروانِ دزد زده،
می نشیند فِسُرْدِه21؛
چشم بر دزدِ رفته می دوزد
خندۀ سرد22 را می آموزد.
معنی شعر: صبح(امید و روشنایی) مانندِ کاروانی که توسط راهزنان غارت شده است، ناامید و افسرده می نشیند و طوفان که همه چیز را ویران کرده است و همه زیبایی ها را از بین برده است را نظاره می کند. غم و حسرت و خنده تلخ و ناگوار را یاد می گیرد.
تفسیر شعر خنده سرد از دکتر تقی پورنامداریان
صورت و زبان شعر
این شعر چنانکه دیده میشود از مجموع شش چهار پاره تشکیل شده است. در سه «چهار پاره» یا سه بند آخر، طول همة مصراعها مساوی نیست.
در سه بند اول شعر که در آن تساوی وزنی مصراعها رعایت شده است و بنابراین از نظر صورت و قالب در مایة شعر کلاسیک است، از نظر نوع ادبی نیز وصف است که یکی از انواع شعر غنایی در ادبیات کلاسیک محسوب میشود. زمینة معنایی این سه بند، وصف صبح است که در ادبیات کلاسیک نمونههای فراوان دارد؛ اما همانطور که دیده میشود در اینجا تصویرها و بیان بسیار نو و حاکی از دید و تجربة شخصی شاعر است. در شعرهای نوِ نیما برخلاف شعر کلاسیک بسیار کم به وصفهای بیطرفانه و خالی از زمینههای اجتماعی برمیخورم. به همین سبب است که در نمونههای معدودی که قسمتی از شعر بیشتر به وصف خالی از زمینههای اجتماعی محدود میشود، نیما بیشتر اصول سنتی تساوی وزنی مصراعها و نظم قافیهبندی رعایت میکند تا نشان دهد صورت نو برای بیان معانی کهنه نیست و ضرورت بیان معانی نو، روی آوردن به صورت نو و تغییر در اصول سنت را ایجاب کرده است؛ چنانکه در سه بند بعدی که این معانی اجتماعی در شعر میآید و وصف تنها تصویر واقعیت عینی از نظرگاه شاعر نیست و با بارور شدن از جهانبینی شاعر بیانی سمبلیک و مبهمتر پیدا میکند، تساوی وزنی مصراعها به هم میخورد و قافیه نیز از نظم مبتنی بر تکرار در جاهای معین، آزاد میشود؛ چنانکه در بند چهارم اگرچه مثل بندهای قبل، قافیه در مصراعهای سوم و چهارم آمده است که در این بند از دو مصراع دیگر کوتاهتر شدهاند، در بند پنجم مصراع اول و چهارم و در بند ششم مصراعهای اول و دوم با هم و سوم و چهارم باهم قافیهبندی شدهاند.
این شعر نیما که روی همرفته نزدیکیهایی به شعر کلاسیک از نظر صورت دارد، زبان نسبتاً بیعیبی دارد. از جمله تصرفات زبانی خارج از هنجار زبان ادبی را میتوان در نمونهها و نکتههای زیر یادآور شد.
تن بشسته: این ترکیب صفت مفعولی مرکب است. در صفت مفعولی مرکب، در زبان ادبی حرف «ب» به جزء فعلی افزوده نمیشود. در عبارت «بام تن بشسته ز قیر»، «بام» اسم است و «تن بشسته ز قیر» صفت آن است. میتوان این صفت را به صورت « تن شسته ز قیر» یا «تن ز قیر شسته» به کار برد. نیما مثل نمونههای متعدد دیگر حرف «ب» را در میان دو کلمة ترکیب شده آورده و در اینجا به جزء فعلی افزوده است[1]
پیداست که اگر صورت معمول «تن شسته» به کار میرفت، وزن مصراع چهارم از بند اول جای اشکال میشد و شاعر برای حفظ وزن مجبور بود معنایی را که به طور طبیعی به ذهنش آمده بود جابجا کند و تغییر دهد. تردید نیست که تأمل برای تغییر دادن عبارت، جریان طبیعی کلام و خلاقیت شعر را با مانع مواجه میکرد و اشتغال ذهن برای رفع این مانع حال و هوای روحی شاعر را در ضمن آفرینش شعر به هم میزد. نیما با مجاز شمردن این هنجارگریزی خلاف عادت در مقایسه با زبان ادبی حال و هوای عاطفی و جریان طبیعی خلاقیت شعر را حفظ میکند. به نظر میرسد این تصرف در زبان ادبی که چندان محسوس نیست و سبب پیچیدگی سخن هم نمیشود، برای نیل به آن منظور کاملاً پذیرفتنی مینماید.
بند سوم شعر از نظر نحوی ایرادی دارد که سبب تعقید معنایی سخن میشود:
خندهها میکنند از همهسو
بر تکاپو این سحرخیزان
روشنان سر به سر در آب فرو
به یکی موی گشته آویزان.
فاعلِ فعل «خندهها میکنند» در این بند از شعر معلوم نیست مگر آنکه یا «روشنان» در ابتدای مصراع سوم را – که بقیة سخن در مصراع سوم و چهارم توصیف آن است- فاعل فعل مذکور بگیریم، و یا «این سحرخیزان» را در پایان مصراع دوم؛ که البته این پیشنهاد به شرطی ممکن است که «بر تکاپوی» را که در صورت فعلی شعر متمم فعل است، «پُرتکاپوی» بخوانیم که قید حالت یا صفت بشود برای فاعل، یعنی «این سحرخیزان».
صورت اول که «روشنان» را فاعل بگیریم با توجه به زمینة معنایی شعر به خصوص بند پنجم شعر و مصراع «لب از این خنده بسته میماند» ممکن نیست. چون «آمدن باد سرکش و تند و دمنده» که عنصر مخالف با زمینة معنایی بندهای قبل است، باید خندة «سحرخیزان» را که از آمدن صبح خندان و در تکاپویند، خاموش کند نه روشنان را. «روشنان» (ستارگان) که با آمدن صبح، وجود و حضورشان به یک موی بسته است، نه موقعیت خندیدن دارند و نه حضور باد دمنده و سرکش که جبهة مخالف با صبح است میتواند سبب بسته شدن لب آنان از خنده – به فرض آنکه خندیده باشد- بگردد. باتوجه به آنچه گفتم احتمال اینکه «پرتکاپو» در این شعر صحیح باشد بسیار قوی است و میتوان آن را صفت «سحرخیزان» دانست که مقدم بر موصوف آمده است و میان صفت و موصوف کلمة «این» فاصله انداخته است که این نوع از کاربرد از خصوصیات سبکی زبان نیماست و نمونههای متعدد در شعر او دارد. بنابراین میتوان بافت نحوی دو مصراع اول بند سوم را به صورت طبیعی اینگونه نوشت:
این سحرخیزان پرتکاپو از همه سو خندهها میکنند.
اگر کلمة «پرتکاپو» را قید بگیریم، دو مصراع بند سوم بافت طبیعی نحویش چنین میشود: این سحرخیزان، پرتکاپو (=درحالی که پرتکاپویند) از همه سو خندهها میکنند.
تفسیر و تأویل شعر
در این شعر صور غالب تصویری استعاره و رمز و شخصیتبخشی است. تنها دو تشبیه صریح وجود دارد که هر دو رکن مشبه و مشبهّبه در آنها حفظ شده است:
۱. موجهای همچو صدف
۲. صبح چون کاروان دزدزده
از این دو تشبیه که بگذریم استعارهها و رمزهای شعر در دو گروه متضاد با یکدیگر قرار گرفتهاند که هر گروه موافق و متناسب با یکی از دو زمینة معنایی متقابل در شعرند و به قرینة همین دو زمینة معنایی و علاقههای شباهت، تفسیرپذیرند. بسیاری از شعرها براساس یک تضاد ساخته میشود و شکل میگیرد. این تضاد در تمام شعر و در هر سطحی از آن کار میکند و اثربخش است. در آثار بسیاری از نویسندگان و شاعران، گروهی از تصاویر را میتوان یافت که در مقابل تصویرهای متضاد با خود قرار میگیرند. شاعر از طریق این دو گروه تصویرهای متضاد، مایة معنایی شعر خود را پرورش میدهد، به کمال میرساند و به شیوهای نیرومند و چشمگیر جان میبخشد. تحلیل شعر در خلال دقت در شیوههایی که شاعر این ریزهکاریها را برای تکامل این تضاد اساسی به کار میگیرد، جان و حیات شعر را آشکار میکند.
گروه اول تصویرها در شعر نیما از این قرارند:
- ماهی آبنوس، که صبحگاهان در زنجیر بسته میماند.
- بام تن بشسته ز قیر، که صبحگاهان دم طاووس روی آن پر میافشاند، و سیاهی قیرگون آن را از میان میبرد.
- ددی شکافته پشت، که بر سر موجها همچو صدف میشتابد.
- روشنان (= ستارگان)، که همه در آب فرو شدهاند و به یک موی آویزان گشتهاند.
- باد دمنده، که سرکش و تند میآید و وضع موجود را بههم میریزند.
- هیکلی ایستاده، که پس از به هم خوردن وضع موجود قبلی در اثر باد پیدا میشود و مواظب اوضاع تازه است.
گروه دوم تصویرها که در تقابل با گروه اول قرار میگیرند از این قرارند:
- صبحگاهان، که به علت حضور او ماهی آبنوس در زنجیر بسته میماند.
- دم طاووس، که به علت در زنجیر بسته ماندن ماهی آبنوس حضور پیدا میکند و پر میافشاند.
- پر افشاندن دم طاووس، که سبب از میان رفتن سیاهی و تاریکی بام (بام تن بشسته ز قیر) میگردد.
- چهره سازان این سرای درشت، که رنگدانها به کف گرفتهاند تا سرای درشت را رنگآمیزی کنند و تیرگیها را از میان ببرند.
- موجهای همچو صدف، که صدف گونگی آنها نتیجة آمدن صبحگاهان است و دد شکافتهپشت که بر سر موجها شتابان گریزان است، مجال ماندن بر سر آنها را ندارد چون گویی حضور او مشروط به حضور موجهای تیره است نه موجهای چون صدف، روشن.
- سحرخیزان، که از هرسو تکاپوکنان میخندند و گویی در کار از میان بردن آخرین بقایای آثار شبی هستند که با آمدن صبح دارد به کلی ناپدید میشود و تنها اثری که از آن به جای مانده است، ستارگان رنگ پریدهای هستند که وجودشان به مویی بسته است و با بالا آمدن آفتاب آنها هم ناپدید خواهند شد.
- دلربایان آب: یعنی آنان که دل آب را میربایند، یا محبوبان آب یا دریا هستند، درنتیجة از میان رفتن تیرگی بر لب آب میآیند و به آب نزدیک میشوند. لازمة چنین اتفاقی آن است که این دلبریان آب، پیش از صبح و حضور تاریکی از آب دور بوده باشند. مثلاً انقلابیان که در زندانند و بعد از دمیدن صبح انقلاب آزاد میشوند و در کنار مردم قرار میگیرند، یا در میان مردمند امابه سبب جوّ فشار و اختناق جرأت ظهور ندارند.
آب، دریا: جامعه است که با دمیدن صبح، روشن و باصفا میشود و ماهی آبنوس شب و تیرگی در آن به زنجیر کشیده میشود. با توجه به این دو گروه از تصویرها به آسانی میتوان دریافت که چهار بند اول شعر توصیف صبحی است که با همان اولین کلمهای که شعر با آن آغاز میشود یعنی «صبحگاهان»، شاعر از حضور آن خبر میدهد. تصویرهای گروه دوم همه به ملازمات متناسب با این صبح مربوط میشود و تصویرهای شمارههای یک تا چهار همه به ملازمات شبی مربوط میشوند که به طور طبیعی با حضور این صبح از فعالیت بازماندهاند و یا در کار ناپدید شدهاند.
تضاد میان صبح و شب در یمان ملازمات و وابستههای آن دو نیز تسری یافته و تصور شده است. در شعر کلمة «شب» نیامده است اما «صبح» که مخالف و متضاد آن است در شعر از همان آغاز ذکر شده است. ذکر صبح و عدم ذکر شب در شعر، خود به حضور صبح و غیبت شب در بیرون شعر هم اشاره دارد. شناخت تقابل و تضاد میان شب و صبح که غیبت یکی مستلزم حضور دیگری است، در شناخت مدلول رمزها و استعارهها و تفسیر تصویرهای شعر یاری میرساند. تیرگی و سیاهی – که مانند ماهی آبنوسی که در موجهای دریا شناور است- با آمدن صبح به زنجیر کشیده میشود. بر «این بام تن بشسته ز قیر» که آسمان است، خورشید همچون طاووس دُم رنگارنگ اشعة خود را باز میکند و نور میافشاند و تاریکی و سیاهی را از میان میبرد. صبح با نور خود جلوههای رنگارنگ اشیا و جهان را آشکار میکند؛ چنانکه گویی چهرهپردازان و نقشآفرینان جهان خشن و ناهموار، رنگدانها را به کف گرفتهاند و همهجا را رنگآمیزی میکنند و زشتیها را محو میسازند و زیباییها را آشکار مینمایند. موجهای دریا در پرتو صبح چون صدف میدرخشند و هیولای تیرگی (=دد) که دیگر مجالی برای حضور خود نمییابد در حالیکه گویی پشت او از تیغ آفتاب درخشنده شکافته است از روی دریا و موجها با شتاب در گریز است.
تنها اثری که از شب باقی مانده است ستارگانند که بقایشان به سبب مناسبت روشنی است که با روز دارند. آنها هم وجودشان به مویی بسته است و گویی تا چند لحظة دیگر غایب میشوند و با تصویرشان که در آب منعکس است از صحنه محو میگردند. با آمدن صبح همة ملازمات صبح خندان به تکاپو افتادهاند، رهروانی که در تیرگی شب راه را نمیدیدند، به حرکت درآمدهاند و دوستداران آب یا آنان که آب و دریا حضور آنان را دوست دارند بر لب آب آمدهاند.
حادثة خوشایند طلوع صبح و ناپدید شدن شب تا آخر بند چهارم شعر ادامه دارد اما از بند پنجم حادثهای متضاد سر برمیآورد و جریان توصیف شادی آور حادثة اول را قطع میکند. بند چهارم با کلمة «لیک» شروع میشود این کلمه بیانگر قطع یک جریان و آغاز جریان دیگری متضاد با آن است.
ناگهان باد دمندهای، سرکش و تند میآید. توفان هرچه را صبح آورده است و امید و شادی همراه با آن را که در چهار بند اولیة شعر و توصیف شده بود تاراج میکند و میبرد. لب از خندهای که با آمدن صبح و شکفتن امید پیدا شده بود، بسته میشود. «دد» شکافتهپشتی که با شتاب، در کار گریختن بود، یا خود از گریختن باز میایستد و یا دیگری چون او در هیئت «هیکلی ایستاده» ظاهر میشود و اوضاع را زیرنظر میگیرد. صبح که همة امیدها و شادیها و ملازماتش را طوفانی ناگهانی برده است، مثل کاروانی دزدزده افسرده مینشیند و چشم بر دزد رفتهای که همه چیز او را تاراج کرده است میدوزد و خندهای سرد و یأسآور جای خندة گرم و نشاطآور و امیدبخش را برلبان او میگیرد. صبح که جوهر و ماهیتش خندة گرم و امیدبخش است از جوهر و ماهیت خود تهی میشود و خندة سرد و یأسآور را میآموزد.
شعر روی هم رفته توصیف ظهور وضعی شادیآور و امیدبخش است که پیش از آنکه استقرار یابد و پای بگیرد بناگهان از هویت و خاصیت تهی میشود و تنها ظاهری بیرنگ و نشاط از آن باقی میماند. این وضع از طریق تصویر صبحی که با همة امید و شادی طلوع میکند و شور و نشاط و رنگ و زیبایی را با خود میآورد، و بعد با برخاستن بادی سرکش و دمنده که تمام صفات و ملازمات صبح را غارت میکند و به جای خندة شادی و امید خندة سرد و یأس را بر لبان او مینشاند و «هیکلی» را بر اوضاع حاکم میکند، تصویر میشود.
با توجه به ذهنیت اجتماعی نیما و خاطرات او از قیام مشروطه، و بعد دوباره آغاز شدن دورة استبداد رضاخانی، در این شعر هم همان مایة معنایی شعر «گل مهتاب» را با بیانی روشنتر ملاحظه میکنیم. انقلاب مشروطه و پیروزی آن سبب میشود که صبح آزادی و امید بر شب تیرة استبداد پیروز شود و در دلها شور و شادی و در جامعه حرکت و نشاط برپا شود. اما این شادی و نشاط دیری نمیپاید و باد دمنده و تند و سرکش استبداد، همة امیدها و شادی و نشاط را بر باد میدهد و از مشروطه و آزادی تنها نامی باقی میماند و بر لبانِ صبح، خندة یأس مینشیند و استبداد رضاخانی آغاز میشود:
لیک باد دمنده میآید،
سرکش و تند
لب از این خنده بسته میماند
هیکلی ایستاده میپاید.
رمزها و نمادهای اصلی شعر عبارتند از:
صبحگاهان/ صبح: اوضاع سیاسی و اجتماعی جامعه بعد از پیروزی انقلاب مشروطه که شادی و امید را در دلها و شور و نشاط را در جامعه برمیانگیزد.
ماهی آبنوس: اوضاع سیاسی و اجتماعی جامعه و خفقان و تیرگی حاکم بر آن که با پیروزی مشروطه از میان نمیرود، بلکه مقید میشود و از حرکت و فعالیت باز میماند.
ددی شکافته پشت: استبداد که در نتیجة پیروزی انقلاب زخم خورده و پشت شکافته بر موجهای روشن و سفید در حال گریز است؛ چرا که اوضاع سیاسی و اجتماعی بعد از صبحِ انقلاب و از حرکت و فعالیت بازماندن شبِ پیش از انقلاب مجالی برای حضور او باقی نگذاشته است.
باد سرکش و تند: استبداد مجددی است که دوباره بهناگهان بازمیگردد و پیش از آنکه صبحگاه گسترده شود و مستدام گردد، مثل توفان برمیخیزد و بساط صبح نودمیده را درمینوردد.
هیکلی ایستاده: مظهر حاکمیت و تسلط استبداد مجدد است که در سال 1319 که تاریخ سرودن این شعر است در اوج استبداد حاکم بر اوضاع سیاسی کشور است و چهرة دیگری از همان «هولی» است که در شعر گل مهتاب با افسرده شدن «گل دلجو» پیدا میشود[2].
نیما شعر خندة سرد را که همان مایة معنایی شعر گل مهتاب در آن کتمان شده است درست به فاصلة یک سال پس از شعر گل مهتاب سروده است و ماه اسفند را نیز در پای هر دو شعر ذکر کرده است. ذکر ماه اسفند در پای هر دو شعر جای تأمل است و گمان میکنم اشارهای سنجیده و خاموش برای یادآوری کودتای اسفند 1299 است که آغاز استبداد رضاخانی و از میان رفتن بقایای انقلاب مشروطه است تا از طریق این یادآوری ذهن خواننده در کشف معنی پنهان شعر کمتر دچار انحراف شود.
[1] نمونه دیگر از این کاربرد «ب» در شعرهای نیما، در بوجهل من امده است: تن بپرورده، دل بیفسرده (مجموعة آثار، صص 401، 404). نیما از این «ب» که زائد مینماید به صورتهای دیگر نیز استفاده میکند؛ مثلاً آن را در میان دو جزء انواع دیگری از صفات مرکب نیز میآورد؛ دریده به دو چشم، خسته به تن، زنده به جان، گرسنه به دل (مجموعه آثار، صص 435، 480، 481، 542) برای دیدن شیوههای کاربرد «ب/به» نگاه کنید به بخش زبان شعر در این کتاب، ص 163.
[2] نگاه کنید به تأویل شعر گل مهتاب، ص 222 به بعد.