شعر وای بر من | دکلمه ، متن ، معنی و تفسیر شعر

دکلمه شعر وای بر من نیما یوشیج

دکلمه شعر نو یکی از بهترین تمرین های لحن در فن بیان است. در ویدئوی زیر دکلمه شعر نو بسیار زیبای وای بر من از نیما یوشیج پدر شعر نو با صدای دلنشین و جذاب استاد محمدعلی حسینیان بنیانگذار آموزش سخنوری حرفه ای در کشور را مشاهده می کنیم.

آنچه در ادامه مقاله می خوانید:

1- فایل صوتی دکلمه شعر وای بر من با صدای استاد محمدعلی حسینیان

2- ویدیوی دکلمه شعر وای بر من

3- تفسیر شعر وای بر منتوسط استاد محمدعلی حسینیان 

4- متن شعر وای بر من

5- معنی لغات شعر وای بر من

6- معنی شعر وای بر من

7- تفسیر شعر وای بر من از دکتر تقی پورنامداریان

دکلمه شعر وای بر من

پادکست دکلمه شعر وای بر من با صدای استاد محمدعلی حسینیان

ویدئوی دکلمه شعر وای بر من 

..

متن شعر وای بر من نیما یوشیج

کشتگاهم خشک ماند و یکسره تدبیرها
گشت بی سود و ثمر
تنگنای خانه ام را یافت دشمن با نگاه حیله اندوزش.
وای برمن! می کند آماده بهر سینه ي من تیرهائی
که به زهر کینه آلوده ست.
پس به جاده های خونین کلّه های مردگان را
به غبار قبرهای کهنه اندوده
از پس دیوارمن بر خاک می چیند
وز پی آزارِ دل آزردگان
در میان کلّه های چیده بنشیند
سر گذشت زجر را خواند.
وای برمن !
در شبی تاریک از اینسان
بر سر این کلّه ها جنبان
چه کسی آیا ندانسته گذارد پا؟
از تکان کلّه ها آیا سکوت این شب سنگین
– کاندران هر لحظه مطرودی فسون تازه می بافد –
کی که بشکافد؟
یک ستاره از فساد خاک وارسته
روشنائی کی دهد آیا
این شب تاریک دل را ؟
عابرین! ای عابرین!
بگذرید از راه من بی هیچ گونه فکر
دشمن من می رسد، می کوبدم بر در
خواهدم پرسید نام و هر نشان دیگر.
وای برمن!

به کجای این شب تیره بیاویزم قباي ژنده ي خود را
تا کشم از سینه ی پر درد خود بیرون
تیر های زهر را دلخون.
وای برمن !

معنی لغات شعر وای بر من نیما یوشیج

به زودی …

معنی شعر وای بر من نیما یوشیج

به زودی …

تفسیر شعر وای بر من نیما یوشیج از دکتر تقی پورنامداریان

برگرفته از کتاب خانه ام ابری است (شعر نیما از سنت تا تجدد) از دکتر تقی پورنامداریان

تفسیر و تأویل شعر

این شعر توصیف یکی از موقعیت­های سرشار از یأس و اندوه زندگی نیماست. فعالیت و مبارزه­ای که شاعر به آن امیدوار بوده است و انتظار داشته که به آزادی و آبادانی کشورش منجر گردد، به شکست انجامیده و بی­ثمر مانده است. کشتارگاه او همان کشور اوست که بعدها در شعر داروگ نیز در همین معنای سمبلیک به­کار می­رود. با پیروزی دشمن سایة سنگین شب تاریک ظلم و استبداد دوباره بر سر کشور سنگینی می­کند و دشمن که جز نظام حاکم و ستمگر نیست به دستگیری و قلع و قمع مبارزان و مخالفان شناخته­شده می­پردازد تا از آنان انتقام بگیرد. برای آنکه بهانه­ای برای عذاب و شکنجة آنان پیدا کند، خانه­های آنان را با نگاه حیله­اندوزش از طریق مأموران می­کاود. مأمورانِ خود را که چون مردگان زنده­نما از خود هیچ اراده و اندیشه­ای ندارند و کله­های آنان را با حرف­ها و اندیشه­ها کهنه و پوسیدة کهن اندوده­اند، پشت دیوار خانة شاعر و دیگر مبارزان، و بر جادة خونین که از خون کسانی که به دست این مأمورانِ کور و کر، کشته شده­اند، گماشته است تا رابطة آنان را با یکدیگر و دنیای خارج قطع کند و دشمن، خود میان این مأموران نشسته و سخن از زجر و شکنجه می­گوید تا دل­آزردگان مأیوس را آزار دهد و آنان را به وحشت افکند:

پس به جاده­های خونین کلّه­های مردگان را

به غبار قبرهای کهنه اندود

از پس دیوار من بر خاک می­چیند

وز پی آزار دل­آزردگان

در میان کله­های چیده بنشیند

سرگذشت زجر را خواند.

چنان­که دیده می­شود نیما به جای آنکه بگوید دشمن مأموران خود را در پس دیوار من می­گمارد تا مرا تحت­نظر بگیرند، می­گوید کله­های مردگان را در پس دیوار من بر خاک می­چیند. در واقع از نظر شاعر این مأمورها جز کله­های مرده­ای که اندوده به غبار قبرهای کهنه­اند، چیزی بیشتر نیستند. چون از خود نه فکر دارند و نه اراده و فقط به خواست دشمن حرکت می­کنند و هر دستوری بشنوند بی­چون و چرا اجرا می­کنند. این کله­های مرده و زنده­نما را دشمن هرجا بخواهد می­چید و آنان نیز منتظرند که کسی کوچک­ترین حرکتی کند، تا بدون علّت و تأمل وی را با تیر بزنند و وای بر کسی که در شبی از اینسان تاریک بر سر این کله­های جنبان که به­ظاهر مثل کله­های زندگان تکان می­خورد پای بگذارد. آیا ممکن است از تکان این کله­ها سکوت این شب سنگین استبداد که در آن هر لحظه، مطرودِ به قدرت رسیده­ای در پی افسون و فریب خلق است، بشکند؟ آیا ممکن است ستاره­ای از فساد و جور و تباهی این خاک رسته، لحظه­ای در این شب بدرخشد و نور امیدی در دل­ها برانگیزد؟ این پرسش­ها را شاعر در کمال ناامیدی طرح می­کند و پیش از آنکه پرسش باشد انکار حاصل از ناامیدی محض است.

بخش آخر شعر، با سفارشی به عابران آغاز می­شود که از راه، بی­هیچگونه فکر بگذرند؛ چون اگر بایستند و فکر کنند دشمن (که شاعر شک ندارد عاقبت خواهد رسید و درِ خانة او را خواهد کوفت و به بازجویی او خواهد پرداخت)، آنان را نیز به اتهام همکاری با او مورد سوء­ظن قرار خواهد داد. این بخش با مصراعی درخشان روی به پایان می­برد که حاکی از درماندگی و یأس کامل شاعر است در شبی تیره که در آن مجال دمی آسایش خاطر نیست تا بتوان از خویش رفع اتهام کرد:

عابرین! ای عابرین!

بگذرید از راه من بی­هیچگونه فکر

دشمن من می­رسد، می­کوبدم بر در

خواهدم پرسید نام و هر نشان دیگر.

وای بر من!

به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژندة خود را

تا کشم از سینة پر درد خود بیرون

تیرهای زهر را دلخون؟

وای بر من!

در آغاز شعر شاعر سخن از «تیرهایی آلوده به زهر کینه» می­گفت که دشمن برای سینة او آماده می­کرد. این اشاره به پرونده­سازی و آماده کردن بهانه­ها و مستمسک­های لازم از طرف دشمن یا نظام مستبدِ وقت دارد تا بدان وسیله عمل خود را موجه جلوه دهد و شاعر یا کسانی را که با او سر مخالفت دارند و دم از راستی و آزادی و عدالت می­زنند، با انواع تهمت­های زشت و ناروا متهم به خیانت و جرم و جنایت و وطن­فروشی کند. از همین تهمت­هاست که شاعر در پایان شعر با عبارت «تیرهای زهر دلخون» که در سینة او نشسته­اند و سینة او را پردرد کرده­اند دوباره یاد می­کند. ترکیب «دلخون» جدا از معنی حقیقی خود که با خون و دل ارتباط دارد و نشستن تیرهای زهرآگین را بر دل تداعی می­کند، معنی کتابی بسیار دردآور و عذاب­آور را نیز دارد و به همین سبب کلمه­ای­ست که بسیار بجا به کار رفته است. شاعر برای آنکه این تیرهای زهرآگین و عذاب­آور را از قلب خود بیرون بکشد و با رفع تهمت از خویش از رنج و عذاب خود بکاهد، نیاز به آرامش و آزادی سخن گفتن دارد، کندن قبا و آویختن آن کنایه از همین امکان دمی آسودن و جمعیت­ خاطر پیدا کردن است. اما در این شب تاریک و هراس­آور که سلطة زور و استبداد بر آن سنگینی می­کند و وحشت و اضطراب حتی در پشت دیوار و درون خانة حق­خواهان و آزادگان سایه افکنده است چگونه می­توان امید لحظه­ای آرامش و کسب جمعیت داشت؟

  • به کجای این شب تیره بیاویزم قبا ژندة خود را؟
فهرست مطالب