در این ویدئو دکلمه بسیار زیبای شعر هست شب از نیما یوشیج باصدای دلنشین استاد محمدعلی حسینیان، بنیانگذار آموزش سخنوری حرفه ای و فن بیان در ایران را مشاهده می کنیم.
دکلمه شعر نو یکی از مهمترین تمرین های فن بیان جهت آموزش لحن است. برای رسیدن به لحن مناسب و تلفظ صحیح، این تمرین می تواند سخن آموزان نوآموز را با چالش های جدی فن بیان و تکنیک های لحن مواجه کند.
آنچه در ادامه مقاله می خوانید:
1- پادکست دکلمه شعر هست شب با صدای استاد محمدعلی حسینیان
2- پادکست دکلمه شعر هست شب با صدای احمد شاملو
3- ویدیوی دکلمه شعر هست شب
4- پادکست تفسیر و تحلیل شعر هست شب (به زودی …)
5- متن شعر هست شب
6- معنی لغات شعر هست شب (به زودی …)
7- معنی شعر هست شب (به زودی …)
8- تفسیر شعر هست شب از دکتر تقی پورنامداریان
مطالب مرتبط :
دکلمه شعر هست شب
پادکست دکلمه شعر هست شب (با صدای استاد محمدعلی حسینیان)
مطالب مرتبط :
پادکست دکلمه شعر هست شب (با صدای احمد شاملو)
مطالب مرتبط :
ویدئوی دکلمه شعر هست شب
مطالب مرتبط :
تفسیر و تحلیل شعر هست شب
پادکست تفسیر و تحلیل شعر داروگ از استاد محمدعلی حسینیان
به زودی …
..
متن شعر هست شب
هست شب یک شبِ دم کرده و خاک
رنگِ رخ باخته است.
باد، نو باوۀ ابر، از برِ کوه
سویِ منْ تاخته است.
*
هست شب، همچو ورم کرده تنی گرمْ دَرْ اِسْتادِه هوا،
هم ازین روست نمی بیند اگر گمشده ای راهش را.
*
با تَنَشْ گَرْمْ، بیابانِ دراز
مُردِه را مانَد در گورش تَنگ
با دلِ سوختۀ من مانَد
به تنم خسته که می سوزد از هیبتِ تَب!
هست شب. آری، شب.
معنی لغات شعر هست شب
به زودی …
معنی شعر هست شب
به زودی …
تفسیر شعر داروگ از دکتر تقی پورنامداریان
برگرفته از کتاب خانه ام ابری ست (شعر نیما از سنت تا تجدد) از دکتر تقی پورنامداریان
هست شب
تفسیر و تأویل شعر هست شب
این شعر از شعرهای مشهور نیماست. زبانی ساده و موجز دارد. کی از خصوصیات سبکی نیما در آن برجسته مینماید و آن فاصله انداختن ضمیر متصل میان موصوف و صفت از طریق افرودن ضمیر به موصوف به جای افزودن آن به صفت است. در بند سوم این خصوصیت سبکی سه بار تکرار شده است: تنش گرم، گورش تنگ، تنم خسته. که به ترتیب به جای کاربرد مشهور تن گرمش، گور تنگش، تن خستهام، به کار رفته است.
عبارت «گرم در استادن هوا» که در بند دوم این شعر آمده است، از جمله نکتههای زبانیِ قابل ایرادِ این شعر است، که البته کاربرد درستی است و در ادب گذشته نیز نمونه دارد و بهتر از همة شواهد کتاب تاریخ بیهقی است که در زیبایی و فصاحت زبانش کسی شک ندارد:
- و هوای بلخ گرم ایستاد…
- هرچند هوا گرم ایستاده بود و امیر قصد خوارزم کرد*
نیما این ترکیب را با قید «سرد» به جای «گرم»، در شعر مرگ کاکلی هم به کار برده است:
مانند روز پیش هوا ایستاده سرد…**
در این شعر چند تشبه صریح هم آمده است:
- شب، مانند تن ورمکردهایست
- بیابان با تن گرمش، ماننده مردهایست در گور تنگش
- بیابان با تن گرمش، مانند دل سوختة من است
- بیابان مانند تن خستة من است که از هیبت تب میسوزد.
شعر مرکب از سه بند است. اولین تشبیه در بند دوم و سه تشبیه دیگر در بند سوم آمده است.
بند اول شعر، مرکب از چهار مصراع است. در مصراع اول سخن از «شب» و «خاک» میرود که اولی با صفت «دمکرده» و دومی با صفت «رنگ رخباخته» توصیف میشود. «دم کرده» به معنی اشباع شده، صفت مکان یا هوایی است که چندان از بخارآب اشباع شده باشد که نفس کشیدن در آن دشوار باشد. لازمة این وضع گرم بودن و بیحرکت بودن هوا یعنی عدم وزیدن هر نسیم و بادی است یا دقیقاً به قول نیما «گرم در ایستادن هوا». رنگ رخ باختن، در معنی حقیقی به معنی ناپدید شدن و معلوم نبودن رنگ خاک است که ناشی از تاریکی شب است که رنگها را محو میکند و در معنی کنایی به معنی «ترسیدن» است. این صفت برای «خاک» در هر دو معنی حقیقی و مجازی اعتبار دارد.
دو مصراع بعدی بند اول، حاکی از جریانی مخالف با سکون و گرمی و خفگیِ توصیفشده در دو مصراع اول است:
باد نوباوة ابر از بر کوه
سوی من تاخته است.
نیما، باد را زاییده و فرزند ابر میداند. در واقع فضای دمکردهای که در دو مصراع قبلی توصیف میشود در اینجا به ابری شدن که ناشی از دمکردگی هواست، میانجامد و همراه این ابر که از کوه برخاسته است، باد هم برخاسته و به سوی شاعر میتازد و در نتیجه دمکردگی هوا و سکون و گرمی آن دچار تغییر و تحول میشود.*** با آمدن ابر و وزیدن باد، هم امید به باریدن باران در دلها پیدا میشود و هم امکان نفس کشیدنِ راحتتر که در هوای دم کرده بدشواری ممکن بود، میسر میگردد. اما این تغییر و تحول نه به رفتن شب و آمدن صبح میانجامد و نه به باریدن باران زیرا از این مقوله هیچ سخنی نمیرود. از بند دوم شعر درمییابیم که این تغییر و تحول موقت و گذرا نیز خیلی زود از میان رفته است و دوباره شب و همان هوای دمکرده با تسلط و تشخص بیشتری حاکمیت پیدا کرده است:
هست شب، همچو ورمکرده تنی گرم در استاده هوا
هم از این روست نمیبیند اگر گمشدهای راهش را.
چنانکه دیده میشود در این بند، باز هم از همان آغاز از هست بودن شب سخن میرود. یعنی همان اوضاع و احوالی که در بند اول بود، پس از تغییر و تحولی ناچیز و موقت همچنان ادامه مییابد. در اینجا شب و تاریکی، تراکم و تشخص بیشتری یافته است به طوری که مانند تنی باد کرده و آماسیده حجم آن همة فضا را اشغال کرده است و به هر طرف که بخواهی بروی با تن آماسکردة شب برخورد میکنی. در اینجا هوا نیز نه با صفت «دمکرده» بلکه با صفت «گرم در استاده» توصیف شده است. در صفت «دمکرده»، معنی موقت بودن و امید و امکان تغییر هوا نیز نهفته است، اما در صفت «گرم در استاده» معنی دوام و استمرار و عدم امکان تغییر آشکار است. کلمة «در استادن» برای بیان همین دوام و استمرار است که آمده است. در این تراکم شب و تاریکی، و تشخص شب همچون تنی ورمکرده و دوام هوای گرم و تاریک، طبیعی است که هیچ گمشدهای راهش را نمیبیند و یا راه بیرون شدن از این شب و هوای گرم را نمیتواند پیدا کند. گمشده، در واقع هر کسی است که با این هوا و این شب نمیتواند سازگار باشد و تلاش و تقلا برای تغییر یا خروج از آن را وظیفة خود میداند؛ اما از هر طرف که میرود و به هر طرف که نگاه میکند با تن ورمکردة شب برخورد میکند. این پیدا نبودن راه و گرمی مداوم و نیز گمشدهای که در آن راه به جایی نمیبرد، تصویری از بیابان گرم و دراز را در شب تاریک برای شاعر تداعی میکند که خود در آن با دل سوخته و تن خسته و تبزده گرفتار شده است و راه به جایی نمیبرد. بند سوم شعر با تأکید بر جملة «هست شب» برخلاف دو بند قبلی آغاز نمیشود، با وصف بیابان آغاز میگردد و با تأکید بر جملة «هست شب» پایان میپذیرد. بدینترتیب شعری که با جملة خبری و هشداردهنده و افشاکنندة «هست شب» آغاز میشود، با تکرار مضاعف همین جمله بسته میشود و پایان میگیرد و این خود نشانهای غیر زبانی هم هست دال بر تداوم پایانناپذیر شبی که همواره بر محیط ما حاکم است و با گذشت زمان نه تنها ضعیف و متزلزل نشده بلکه پایههای استقرار آن استوارتر گردیده است:
با تنش گرم بیابان دراز
مرده را ماند در گورش تنگ
به دل سوختة من ماند
به تنم خسته که میسوزد از هیبت تب!
هست شب، آری شب.
چنانکه دیده میشود «خاک رنگ رخباخته» در بند اول در اینجا تبدیل به بیابان گرم و دراز شده است که چون مردهای در گور تنگ شب خفته است. بنابراین امیدی که این مرده حرکت و جنبشی کند و از گور تنگش بیرون بیاید نیست. ترس و رنگپریدگی خاک که در بند اول دلالت بر زنده بودن داشت و احتمال تغییر و بازگشت رنگ و روی خاک، در اینجا تبدیل به بیابان گرم و دراز و مردهای شده است که نه امید به تغییر و تحول و زندگی در آن هست و نه امکان راه پیدا کردن و خروج از آن. شاعر در اینجا میان خود و این محیط بیابان شده و گرم و دراز و مرده نوعی شباهت مییابد که ناشی از حساسیت و همدلی و تأثر نسبت به این محیط است. دل سوخته، تن خسته و تبزدة شاعر، صفت این بیابان دراز و گرم نیز هست. چرا که تا شب هست، خستگی، تبزدگی، مردگی هم نیز هست و آدمها و محیط هر یک انعکاس دیگریاند.
این شعر توصیف بدبینانه و سمبلیک ناشی از یأس شاعریست که در تمام طول زندگی خود نگران اوضاع و احوال اجتماعی کشورش بوده است و نسبت به آن سخت حساسیت داشته است. شعر در سال 1334 سروده شده است. بند اول شاید تصویر اوضاع و احوال اجتماعی ایران مقارن انقلاب مشروطه و با روی کار آمدن دکتر مصدق و مبارزات او برای ملّی شدن صنعت نفت باشد و ترس و اضطراب حاکم بر اوضاع آن روزها. ابر و باد که بعد میآید، حکایت از اوضاع و احوال ناشی از فضای باز سیاسی کشور در خلال مبارزات و پیروزی مصدق است که مردم در خلال آن جرأت میکنند نفس بکشند و در قیام سی تیر خواستههای خود را به کرسی بنشانند. اما این فضای آزاد سیاسی به زود با کودتای بیست و هشتم مرداد پایان میپذیرد و بگیر و ببندها آغاز میشود و بدینترتیب قبل از آنکه باران ببارد و فضا را از تیرگیها و آلودگیهای استبداد پاک کند صبح آزادی طلوع کند، دوباره شب استبداد و ظلم و اختناق فرا میرسد و شب چنان حجم متراکمی پیدا میکند که کسی راهی به جایی پیدا نمیکند و بعد هم با استقرار مجدد پایههای نظام جور و استبداد، محیط و شرایط سیاسی و اجتماعی آن چون بیابانی گرم و دراز میشود که مثل مردهای در گور تنگ شب، سوخته و خسته و تبزده همانند مردم و آزادیخواهان و حقطلبان، از نفس و حرکت میافتد.
* بیهقی، خواجه ابوالفضل محمدبن حسین، تاریخ بیهقی، به کوشش دکتر خلیل خطیب رهبر، انتشارات سعدی، پائیز 1368، ج2، ص 493، ج 3، ص 1110.
** مجموعة آثار، دفتر اول، ص 567.
*** در شعر پادشاه فتح، نیما میگوید: با هوای گرم استاده نشان روز بارانی است. (مجموعة آثار، دفتر اول، ص 537).