غزل 193 حافظ: در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند

غزل 193 حافظ در نظربازی ما بی خبران حیرانند
آموزش
لحن
دکلمه
مشاوره
رایگان
فن بیان
نقشه
راه
فن بیان

.

.
غزل 193 حافظ با در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند آغاز می شود. وزن غزل در نظربازی ما ، فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لان (بحر رمل مثمن مخبون اصلم مسبغ) می باشد. در ادامه می توانید متن کامل غزل و همچنین معنی لغات و شرح و تفسیر ابیات را مشاهده کنید. در شرح و تفسیر از کتاب شرح سودی بوسنوی ، شرح حافظ دکتر خطیب رهبر، دکتر عبدالحسین جلالیان و شرح شوق دکتر حمیدیان بهره گرفته شده است. ضمنا می توانید از فایل pdf متن، معنی و تفسیر غزل 193 حافظ استفاده کنید.

آنچه در ادامه می خوانید:

1- متن غزل

2- دکلمه غزل 

3- شرح و تفسیر غزل

4- معنی غزل و لغات

غزل 193 حافظ در نظربازی ما بی خبران حیرانند

متن غزل 193 حافظ

در نظربازیِ ما، بی‌خبران حیرانند
من چُنینم که نُمودم، دِگَر ایشان دانند

عاقلانْ نقطهٔ پَرْگارِ وجودند، ولی
عشق داند که در این دایرهْ سرگردانند

جلوه‌گاهِ رخِ او، دیدهٔ منْ تنها نیست
ماه و خورشید همین آینه می‌گردانند

عهدِ ما با لبِ شیرین‌دهنان بست خدا
ما همهْ بنده و این قومْ خداوندانند

مُفْلِسانیم و هوایِ مِی و مُطْرِب داریم
آه اگر خرقهٔ پشمین به گِرُو نَسْتانند!

وصلِ خورشید به شبپَرِّهٔ اَعْمی نرسد
که در آن آینهْ صاحب‌نظران حیرانند

لافِ عشق و گِلِه از یار؟ زِهی لافِ دروغ!
عشقبازانِ چُنین، مُسْتَحَقِ هجرانند!

مَگَرَم چشمِ سیاهِ تو بیاموزد کار
ور نه، مَسْتوری و مستی، همه کس نَتْوانند

گر به نُزْهَتگَهِ ارواحْ بَرَد بویِ تو باد
عقل و جان گوهرِ هستی به نِثار افشانند

زاهد ار رندیِ حافظ نکند فهم، چه باک؟
دیو بُگْریزَد از آن قوم که قرآن خوانند!

گر شوند آگه از اندیشهٔ ما مُغْبَچِگان
بعد از این خرقهٔ صوفی به گرو نَسْتانند

→ غزل شماره 192: سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند

← غزل شماره 194: سمن‌بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند

دکلمه غزل 193 حافظ

دکلمه غزل در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند با صدای استاد محمدعلی حسینیان

شرح و تفسیر غزل 193 حافظ

در نظربازیِ ما، بی‌خبران حیرانند
من چُنینم که نُمودم، دِگَر ایشان دانند

اختلاف نسخ: در نسخه سودی به جای بی‌خبران، بی‌بصران آمده است: در نظربازی ما بی‌بصران حیرانند

نظربازی: [نَ ظَ ] به خوبان نگاه کردن . چشم چرانی . تماشای خوبان و زیبارویان . از آنجا که عرفا اساسا مبتنی بر زیبایی ستایی و زیبابینی است، در یک تعریف ساده نظربازی یعنی مشاهده زیبایی آفرینش حق در اشیای جهان و عموما در زیبارویان و خصوصا در شاهدان. زاهدان و شارعان آن را تفسیق و تنکیر و تشنیع می کنند و عارفان را متهم به پیروی از خواهش نفس در لوای نظربازی می کنند.

بی‌خبران: [ خَ بَ ] بی اطلاع . ناآگاه

حیرانند: [حِ نَ ] سرگشته اند، سرگردانند

نمودم: [ نُ / نِ / نَ دَ ]  نشان دادم . ارائه دادم

معنی بیت: نظربازی و شاهدبازی ما آنان را که ناآگاه و بیگانه با این عوالمند را سرگشته و سرگردان کرده است و نمی دانند که چگونه به این موضوع نگاه کنند و به قضاوت های ضد نقیض افتاده اند. من همانی هستم که نشان دادم. این مشکل آنهاست که چه کنند و چگونه قضاوت کنند.

عاقلانْ نقطهٔ پَرْگارِ وجودند، ولی
عشق داند که در این دایرهْ سرگردانند

عاقلان: [ قِ ] منظور از عاقلان، حکما، فلاسفه و به طور کلی اهل حکمت نظری است. عرفا هم از منظر خاص خویش به شدت به عقل تاخته اند و دعوای عقل و عشق از مهمترین مضامین شعر عرفانی است.

نقطه پرگار وجود: مرکز ثبات هستی . نقطه مجازا به معنی مرکز است و بسیار حرکت شاخ متحرک پرگار را نشان سرگردانی و نقطه را مظهر ثبات دانسته اند.

معنی بیت: حکما و فلاسفه و خردمندان که به واسطه عقل و تفکر خویش، چشم و چراغ عالمند در حل رازهای آفرینش خستو و ناتوان هستند و عشق یقین دارد که آنان در دایره هستی سرگردانند و به راز آفرینش که همان عشق است پی نخواهند برد. خلاصه که عشق علم حال است و اهل قال از آن بی خبرند.

جلوه‌گاهِ رخِ او، دیدهٔ منْ تنها نیست
ماه و خورشید همین آینه می‌گردانند

جلوه‌گاه: [ جِ وِ ] محل تابش نور، محل نمایش، تجلی گاه

رخ: [ رُ ] وجه، صورت، چهره

دیده: [ دی دِ / دَ ] مجازا به معنی نگاه . مردمک چشم

آینه می گردانند: یعنی آینه داری می کنند و آینه دار کسی است که آینه در مقابل عروس و دیگران می گیرد تا آرایش خود را در آن ببینند. آرایشگری . سلمانی

معنی بیت: نه تنها دو چشم من بازتاباننده و منعکس کنندۀ حسن جمال و زیبایی یار است، بلکه ماه و خورشید هم در حکم آینه دار و آرایشگر چهرۀ زیبای اویند.

عهدِ ما با لبِ شیرین‌دهنان بست خدا
ما همهْ بنده و این قومْ خداوندانند

شیرین‌دهنان: [ دَ هَ ] کنایه است از معشوقۀ زیبا و دلربا و شیرین‌زبان

بنده: [ بَ دَ / دِ ] پهلوی “بندک ” . پارسی باستان “بندکه” . از مصدر بستن ، جمع آن بندگان . در پهلوی “بندکان ” . عبد. غلام . مقابل آزاد . برده . غلام زرخرید

خداوند: [ خُ وَ ] در قدیم به معنای ارباب، خواجه و سرور بوده است

معنی بیت: خداوند از روز الست، عشق و محبت زیبارویان را در سرشت من نهاده است و ما همه عبد و عبید و بنده و برده ایم و زیبارویان و دلربایان، ارباب و سرور ما هستند.

مُفْلِسانیم و هوایِ مِی و مُطْرِب داریم
آه اگر خرقهٔ پشمین به گِرُو نَسْتانند!

امیرخسرو دهلوی هم بیتی با همین مضمون دارد که: زاهد امروز سر توبه شکستن دارد / می‌فروشان اگر این دلق کهن بستانند

مفلس: [ مُ لِ ] محتاج . درویش . تهیدست . کسی که فلس و پشیزی نداشته باشد . درویش . تنگدست . بی چیز . بینوا

هوایِ مِی و مُطْرِب: میل به نوشیدن شراب و شنیدن آواز رامشگران

خرقۀ پشمین: [ خِ قِ پَ ] خرقه یا لباسی که صوفیان می پوشیدند

گرو ستدن: [ گِ رَ / رُو سِ تَ دَ ] مصر مرکب است به معنای چیزی را بگرو پذیرفتن . چیزی را به رهن قبول کردن . کالائی یا چیزی دیگر را در مقابل وام به وثیقه گرفتن

معنی بیت: تهیدست و بینوایانی هستیم که هوس میگساری و باده نوشی و عیش و عشرت داریم. مایه تاسف و تاثر است اگر لباس پشمینۀ ما را در ازای بهای می و مطرب، به عنوان وثیقه و گرو نپذیرند.

وصلِ خورشید به شبپَرِّهٔ اَعْمی نرسد
که در آن آینهْ صاحب‌نظران حیرانند

وصل خورشید: [ وَ خُ ] وصال جانان . خورشید استعاره از برترین محبوب است

شب‌پره: [ شَ پَ رِ / رَ اَ ] شب پرک . خفاش

اعمی: [ اَ ] کور ، نابینا

نرسد: [ نَ رِ سَ ] سزاوار نیست، درخور نیست

صاحب‌نظر: [ حِ نَ ظَ ] باریک بین . روشندل . آگاه . بینا . دیده ور . بصیر . باهوش . آنکه به چشم دل در کارها نگرد

معنی بیت: جایی که اهلِ بصیرت، در وصفِ رویِ زیبایِ خورشیدوشِ جانان، حیران و سرگردان هستند، دیدار و وصال جانان، کار هر مدّعیِ بی سر و پایی که دعوی عشق و عاشقی دارد نیست.

لافِ عشق و گِلِه از یار؟ زِهی لافِ دروغ!
عشقبازانِ چُنین، مُسْتَحَقِ هجرانند!

لاف: خودستائی به دروغ . دعوی باطل . گزاف

زهی: [ زِ ] ادات تحسین . آفرین . احسنت

مستحق: [ مُ تَ حِ ق ق ] سزاوار. لایق . شایسته . درخور

معنی بیت: کسی که از یار گله و شکایت می کند، ادعای عاشقی او دروغ و گزاف است و چنین عاشقانی شایسته وصال نیستند و سزاوار فراق و هجران و دوری اند.

مَگَرَم چشمِ سیاهِ تو بیاموزد کار
ور نه، مَسْتوری و مستی، همه کس نَتْوانند

مستوری و مستی: مستوری در اصل به معنای پوشیدگی، نجابت و پرهیزگاری است و مستی نشانه رسوایی و ناهشیاری است. در اینجا به ترتیب بدل از زهد و عشق است که یکجا جمع نمی شود مگر در چشمان یار . مستوری به معنای استغنا و بی نیازی و بی توجهی و مستی به معنای مستانگی چشم بعد از شراب خوردن است که هر دو در چشمان یار جمع است

معنی بیت: اینکه با مستانگی چشمانت، عاشق را بنده و اسیر و بردۀ خود کرده ای و از طرفی با بی توجهی و بی نیازی او را تا سرحد جنون می رسانی، فقط از چشمان سیاه تو بر می آید.

گر به نُزْهَتگَهِ ارواحْ بَرَد بویِ تو باد
عقل و جان گوهرِ هستی به نِثار افشانند

نزهتگه: [ نُ هَ گَ ] نزهتگاه . تفرج گاه . گردش گاه . آنجا که صفای خاطر و انبساط افزاید

نزهتگه ارواح: گلشن احباب، کنگرۀ عرش

نثار افشاندن: [ نِ اَ دَ ] شاباش کردن . افشاندن مسکوک زر و سیم یا نقل و نبات و امثال آن بر سر پادشاه یا تازه عروس یا تازه داماد

معنی بیت: آنگاه که باد صبا بوی یار را به گلشن ارواح طیب و طاهر و کنگره عرش می رساند، عقول و ارواح و فرشتگان به شکرانه این موهبت، گوهر وجودی خویش را در مَقْدَمِ این بویِ خوشِ وصال، نثار می کنند و از خود بی خود و فانی می شوند.

زاهد ار رندیِ حافظ نکند فهم، چه باک؟
دیو بُگْریزَد از آن قوم که قرآن خوانند!

مصرع دوم، تلمیحی است از سعدی با این مضمون که: ديو گر بگريزد از آن قوم كه قرآن خوانند / و آدميزاده نگهدار كه قرآن ببرد

اختلاف نسخ: در برخی نسخ به جای باک، شود آمده است: زاهد ار رندی حافظ نکند فهم، چه شود؟

زاهد: [ هِ ] آنکه دنیا را برای آخرت ترک کند.  پارسا. دیندار. خداترس و پاکدامن

رندی: [ رِ ] لاابالی گری همراه با زیرکی و کیاست . انکار اهل قید و صلاح و عدم توجه به ظواهر مسائل شرعی

دیو: شیطان

معنی بیت: اگر زاهدِ ریایی سَر از سِرِّ رندی حافظ در نمی آورد، باکی نیست، چرا که شیطان هم از مردمی که قرآن می خوانند فراری است. حافظ به کنایه می گوید منِ رند، حافظِ قرانم و زاهدِ ریایی، دیو و شیطان است

گر شوند آگه از اندیشهٔ ما مُغْبَچِگان
بعد از این خرقهٔ صوفی به گرو نَسْتانند

مغبچه: [ مُ بَ چَ / چِ ] پسربچه ای که در میکده ها خدمت می کرد ، پسر میکده

خِرقۀ صوفی: لباس و ردای خشن و پشمینه که صوفیان به تن می کردند

معنی بیت: اگر شاهدان میخانه بفهمند که ما صوفیان، چقدر اهلِ ریا و دورویی هستیم دیگر حتی لباس پشمینه مان را هم به گرو قبول نمی کنند.

فهرست مطالب