غزل 39 حافظ: باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است

https://www.instagram.com/sokhanvaran_official | www.sokhanvaran.org کانون سخنوران | 64071-021 لحن احساسی است که گوینده سخن با صدای خود به مخاطب منتقل می کند. البته زبان بدن هم در این زمینه اهمیت ویژه دارد. در این ویدنوی آموزش لحن استاد حسینیان بنیانگذار آموزش سخنوری حرفه ای در ایران به تبیین و توضیح تربیت احساسات می پردازند. امید که مورد استفاده سخن آموزان قرار گیرد.

غزل 39 حافظ با باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است آغاز می شود. وزن غزل باغ مرا چه حاجت ، مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات (بحر مضارع مثمن اخرب مکفوف مقصور) می باشد. در ادامه می توانید متن کامل غزل و همچنین معنی لغات و شرح و تفسیر ابیات را مشاهده کنید. در شرح و تفسیر از کتاب شرح سودی بوسنوی ، شرح حافظ دکتر خطیب رهبر، دکتر عبدالحسین جلالیان و شرح شوق دکتر حمیدیان بهره گرفته شده است. ضمنا می توانید از فایل pdf متن، معنی و تفسیر غزل 39 حافظ استفاده کنید.

آموزش
لحن
دکلمه
مشاوره
رایگان
فن بیان
نقشه
راه
فن بیان

.

.

آنچه در ادامه می خوانید:

1- متن غزل

2- دکلمه غزل 

3- شرح و تفسیر غزل

4- معنی غزل و لغات

متن غزل 39 حافظ

باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است ؟
شمشادِ سایه‌پرورِ ما از که کمتر است؟

ای نازنین‌ِ من، تو چه مذهب گرفته‌ای
کِتْ خونِ ما حلالتر از شیرِ مادر است؟

چون نقشِ غم زِ دور ببینی، شرابْ خواه
تشخیص کرده‌ایم و مُداوا مُقَرَّر است

از آستانِ پیرِ مُغانْ سَرْ چرا کشیم؟
دولت در آن سرا و گشایش در آن در است

یک قِصِّهْ بیش نیست غمِ عشق، وین عجب
کز هر زبان که می‌شنوم، نامُکَرَّر است!

دی وعده داد وصلم و در سَرْ شراب داشت
امروز تا چه گوید و بازش چه در سَر است؟

شیراز و آب رُکْنی و این بادِ خوش‌نسیم
عیبش مکن، که خالِ رخِ هفتْ کشور است

فرق است از آبِ خضر، که ظُلْماتْ جایِ او است
تا آبِ ما، که مَنْبَعَشْ الله اکبر است

ما آبرویِ فقر و قناعت نمی‌بَریم
با پادشه بگوی که: روزی مُقَدَّر است

حافظ، چه طُرْفِهْ شاخِ نباتیست کِلْکِ تو
کِش میوهْ دلپذیرتر از شَهْد و شِکَّر است!

دکلمه غزل 39 حافظ

دکلمه غزل باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است با صدای استاد محمدعلی حسینیان

شرح و تفسیر غزل 39 حافظ

باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است ؟
شمشادِ سایه‌پرورِ ما از که کمتر است؟

اختلافِ نُسَخ: در برخی نسخ به جای سایه‌پرور، خانه‌پرور آمده است: شمشاد خانه‌پرور ما از که کمتر است؟

سرو: [ سَ رْ وْ ] نام درختی است معروف و مشهور و آن سه قسم میباشد: سرو ناز که شاخهایش متمایل است ، سرو آزاد که شاخهایش راست رسته باشد و سرو سهی که دو شاخش راست رسته باشد.

صنوبر: [ صَ نَ بَ ] درختی است از تیرة مخروطیان که همیشه سبز است و جزو درختان زینتی است . برگ های متناوب و سوزنی دارد و چوب آن در صنعت خاصه منبت کاری به کار می رود. مجازا به معنای معشوق است

شمشاد: [ ش َ /ش ِ ] درختی همیشه سبز و چوب آن در غایت سختی و نرمی که از چوب آن شانه ٔ موی سازند و محاسن و زلف را بدان شانه کنند و برگهایش به سبب باریکی و هجوم به موی خوبان مشابهت دارد. شمشاد همیشه مشبه به یا مستعارله برای جوان بلندبالا است چنانچه امروز هم می گوییم شاخ شمشاد

سایه‌پرور: [ یَ / یِ پَ رْ وَ ] کنایه از نازپرورده . کسی را گویند که پیوسته بفراغت و آسودگی برآمده و به ناز و نعمت زندگی کرده باشد و محنت و مشقت نکشیده باشد. مفت خور

شمشاد سایه‌پرور: معشوق نازپرورده . دکتر حمیدیان در شرح شوق، شمشاد سایه پرور را استعاره از همسر حافظ می داند که در دو بیت دیگر هم خواجه به همسرش اشاره کرده است. یکی با این مضمون که: مرا اندر خانه سروی هست کاندر سایه قدش / فراق از سرو بستانی و شمشاد چمن دارم ، و در غزل دیگری می فرماید: آن یار کزو خانه ما جای پری بود / سر تا قدمش یکسره از عیب بری بود.

معنی بیت: باغ و بوستان من چه نیازی به دلبران و دلدادگان دارد؟ مگر یار و جانان زیبای بلندقامت و نازپرورده ما از دیگر دلبران چه کم دارد؟ مخلص کلام آنکه یار نازپرورده من از همه دلبران، زیباتر و برتر است.

ای نازنین‌ِ من، تو چه مذهب گرفته‌ای
کِتْ خونِ ما حلالتر از شیرِ مادر است؟

اختلاف نسخ: در برخی نسخ به جای نازنین من، نازنین‌پسر یا نازنین‌صنم آمده است: ای نازنین‌پسر، تو چه مذهب گرفته ای؟ / ای نازنین‌صنم، تو چه مذهب گرفته ای؟

نازنین: [ زَ ] از: ناز + نین (نسبت )، دارنده ٔ ناز. معشوق لطیف و ظریف

مذهب: [ مَ هَ ] روش . طریقه . طریقت . شیوه . مسیر. راه و رسم

کِت: که تو را

معنی بیت: ای یار و معشوق لطیف و ظریف من، این چه رسم و آیینی است که در پیش گرفته ای که در آن ریختن خون عاشق از شیر مادر هم حلالتر است؟

چون نقشِ غم زِ دور ببینی، شرابْ خواه
تشخیص کرده‌ایم و مُداوا مُقَرَّر است

تَشْخیص کردن: مشخص کردن

مداوا: [ م ُ ] دواکردن . درمان کردن || چاره . علاج . معالجه . درمان

مقرر: [ م ُ ق َرْ رَ ] معین، واضح، روشن، آشکار

معنی بیت: چنانکه کوچکترین احساس غم و اندوه برای تو پیش آمد، می بنوش که ما تشخیص داده ایم که چاره و درمانِ معیّن و مسلّمِ غم و اندوه، میگساری و مستی است.

از آستانِ پیرِ مُغانْ سَرْ چرا کشیم؟
دولت در آن سرا و گشایش در آن در است

آسْتان: درگاه، در خانه

پیر مغان: [ رِ م ُ ] بزرگ مغان یعنی پیشوایان دین زرتشتی . پیشوای مجوسیان . || مالک و رهبان دیر. || ریش سفید میکده . پیر می فروش

سر کشیدن: [ س َ ک َ / ک ِ دَ ] امتناع کردن . نافرمانی کردن . روی گرداندن

دولت: [ دَ / دُو ل َ ] ثروت و مال || اقبال و بخت و سعادت و بهره مندی

سرا: [ س َ ] سرای . از پارسی باستان «سراده » ، اوستا «سراذه » ، ارمنی عاریتی و دخیل «سرهک »، «سره » . عربی عاریتی و دخیل سرادق (خانه و بیت ، کوشک و قصر، بنای عالی ). بارگاه . منزلگاه

گشایش: [ گ ُ ی ِ ] رهایی || توضیح و تبیین

معنی بیت: چرا از آستان پیر و مرشد می فروش، رو بگردانم که همۀ بخت و اقبال و نیکبختی در آستان پیر مغان است و آستان او مامن وفا و مکان حاجت و کوی نیاز است و هر توضیح و تبیین و مرادی هم آنجا حاصل می شود.

یک قِصِّهْ بیش نیست غمِ عشق، وین عجب
کز هر زبان که می‌شنوم، نامُکَرَّر است!

نامکرر: [ م ُ ک َرْ رَ ] صفت مرکب است به معنای تکرارناشده، بدیع، نو

معنی بیت: با اینکه داستان عاشقی، یک قصه بیشتر نیست، ولی از زبان هر عاشقی که می شنوی گویی قصه ای بدیع و تازه است. مراد آنکه عاشقان در کثرتند و عشق، وحدت است و به فراخور استعداد عاشق بر او تجلی می کند.

دی وعده داد وصلم و در سَرْ شراب داشت
امروز تا چه گوید و بازش چه در سَر است؟

دی: دیروز

وَصْل: وصال، دیدار

در سر شراب داشت: مست بود. تعبیر مبالغه آمیز و خلاف عادتی برای مستی است که خواجه استفاده می کند و کاسه سر را شبیه جام شراب می گیرد.

معنی بیت: دیروز که وعدۀ کام و وصال می داد، مست بود. امروز که مستی اش پریده است، چه می گوید و به دنبال چه چیزی است خدا داند.

شیراز و آب رُکْنی و این بادِ خوش‌نسیم
عیبش مکن، که خالِ رخِ هفتْ کشور است

آبِ رُکْنی: یا آب رکن آباد، رود معروفی است از رودهای شیراز و آب مذکور از تنگ «اﷲاکبر» عبور کند و صحرای مصلی و باغ نو و تکیه ٔ هفت تنان و چهل تنان و تکیه ٔ خواجه حافظ را مشروب نماید

خوش نسیم: [ خوَش ْ / خُش ْ ن َ ] خوش رایحه . با نسیم فرح بخش . با رایحه ٔ نیکو

عیب کردن: [ ع َ / ع ِ ک َ دَ ] ظاهر کردن خطا و قصور و گناه کسی . نکوهیدن . سرزنش کردن

خالِ رُخ: خال سیاه روی صورت که در قدیم شاخص زیبایی بوده است

هفت کشور: [ هََ ک ِش ْ وَ ] هفت اقلیم . سابقاً دنيا را از هفت كشور متشكل می دانستند كه ايران در وسط و چين و ترک و هند و مصر و روم و عرب در اطراف آن بوده است. البته هفت کشور به معنای هفت فلک هم هست.

معنی بیت: از شیراز با آن آب رکن آباد و گلگشت مصلی و این نسیم فرحبخش و خوش رایحه، ایراد مگیر که عروس جهان است.

فرق است از آبِ خضر، که ظُلْماتْ جایِ او است
تا آبِ ما، که مَنْبَعَشْ الله اکبر است

آب خضر: [ ب ِ خ ِ ] آب زندگانی جاوید که خضر پیامبر موفق به نوشیدن آن شد ، و مجازاً علم لدنّی . وجه تسمیه خضر آن است که خضر پیامبر به هر جا پا می گذارد سرسبز و آباد می شود. خضر به سبب دلالت و راهنماییِ پیروان به آب حیات در اشعار تصوف نماد پیر و شیخ اعظم یا پیر مغان است.

ظلمات: [ ظُ ل ُ / ظُ ل َ ] جمع ظلمت . تاریکی . به ضرورت وزن با سکون لام هم خوانده می شود. قسمتی از زمین به شمال که به عقیده ٔ قدما بدانجا دائماً شب باشد و آب حیوان بدانجاست و به زمین آن گوهرها پراکنده است و اسکندر و خضر به طلب آب حیات بدانجا شدند و خضر آب زندگی بخورد و زنده ٔ جاوید ماند.

الله اکبر: تنگی است میان دو کوه چهل مقام و باباکوهی که منبع قناتی است که آب رکناباد از آنجا سرچشمه می گیرد.

معنی بیت: بین آب حیاتی که در شهر تاریکی و ظلمت جاری است و خضر پیامبر از آن نوشید با آب رکناباد شیراز که از الله اکبر سرچشمه می گیرد فرقِ بسیار است

ما آبرویِ فقر و قناعت نمی‌بَریم
با پادشه بگوی که: روزی مُقَدَّر است

فَقْر و قَناعَت: [ فَ قْ / قَ / قِ عَ ] فقر و ناداری و تهیدستی که ملازم با رضامندی و خرسندی است

روزی: نصیب، قسمت، بهره

مقدر: [ م ُ ق َدْ دَ ] اندازه کرده . سرنوشت . تقدیر

معنی بیت: به پاس درویشی و خرسندی، دست نیاز به سوی پادشاه دراز نمی کنیم و به پادشاه بگو که رزق و روزی مقسوم ما به تقدیر خداوندی می رسد.

حافظ، چه طُرْفِهْ شاخِ نباتیست کِلْکِ تو
کِش میوهْ دلپذیرتر از شَهْد و شِکَّر است!

طرفه: [ طُ / طَ فِ ] شاذ، شگفت . خوشایند، دلنشین . نکته ظریف و لطیف

شاخ نبات: [ خ ِ ن َ ] نام افسانه ای معشوقه ٔ خواجه ٔ شیراز . اشاره به باریکه و شاخه نی ای است که با آن نبات درست می کنند و خواجه قلم خود را بدان تشبیه کرده است.

کلک: نوعی سنگ سخت سیاه رنگ که به آن گرانیت می گویند. اینجا منظور غزلیات حافظ است

کِش: که او را

شَهْد و شکر: شیرینی و حلاوت

معنی بیت: حافظ، شعر و غزل تو چقدر شاذ و شگفت و دلنشین است و حلاوت و شیرینی دارد که از شاخ نبات هم شیرین تر است.

فهرست مطالب