غزل 179 حافظ: رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند

غزل 179 حافظ رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
آموزش
لحن
دکلمه
مشاوره
رایگان
فن بیان
نقشه
راه
فن بیان

.

.
غزل 179 حافظ با رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند آغاز می شود. وزن غزل رسید مژده که ایام غم ، مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لان (بحر مجتث مخبون اصلم مسبغ) می باشد. در ادامه می توانید متن کامل غزل و همچنین معنی لغات و شرح و تفسیر ابیات را مشاهده کنید. در شرح و تفسیر از کتاب شرح سودی بوسنوی ، شرح حافظ دکتر خطیب رهبر، دکتر عبدالحسین جلالیان و شرح شوق دکتر حمیدیان بهره گرفته شده است. ضمنا می توانید از فایل pdf متن، معنی و تفسیر غزل 179 حافظ استفاده کنید.

آنچه در ادامه می خوانید:

1- متن غزل

2- دکلمه غزل 

3- شرح و تفسیر غزل

4- معنی غزل و لغات

غزل 179 حافظ رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند

متن غزل 179 حافظ

رسید مژده که ایّامِ غم نخواهد مانْد
چنان نَمانْد و چنین نیز هم نخواهد مانْد

من ار چه در نظرِ یار، خاکسار شدم
رقیب نیز چنین محترم نخواهد مانْد

چو پرده‌دار به شمشیر می‌زَنَد همه را
کسی مُقیمِ حریمِ حَرَم نخواهد مانْد

چه جایِ شُکر و شکایت ز نقشِ نیک و بد است؟
چو بر صَحیفهٔ هستی رقم نخواهد مانْد

سرودِ مجلسِ جمشید، گفته‌اند این بود
که: جامِ باده بیاور، که جَم نخواهد مانْد!

غَنیمتی شِمُر، ای شمع، وصلِ پروانه
که این معامله تا صبحدم نخواهد مانْد!

توانگرا، دلِ درویشِ خود به دست آور
که مخزنِ زَر و گنجِ دِرَم نخواهد مانْد!

بدین رَواقِ زَبَرْجَد نوشته‌اند به زر
که: جز نِکوییِ اهلِ کَرَم نخواهد مانْد!

ز مِهْربانیِ جانانْ طَمَعْ مَبُر، حافظ!
که نقشِ جُور و نشانِ ستم نخواهد مانْد

→ غزل شماره 178: هر که شد محرم دل در حرم یار بماند

← غزل شماره 180: ای پسته تو خنده زده بر حدیث قند

دکلمه غزل 179 حافظ

دکلمه غزل دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را با صدای استاد محمدعلی حسینیان

شرح و تفسیر غزل 179 حافظ

رسید مژده که ایّامِ غم نخواهد مانْد
چنان نَمانْد و چنین نیز هم نخواهد مانْد

اختلاف نسخ: در برخی از نسخ در مصرع دوم واو نیامده است: چنان نماند، چنین نیز نخواهد ماند

مژده: [ مُ دَ / دِ ] بشارت . خبر خوش

چنان نماند: روزگار شادی پایدار نماند

چنین نیز نخواهد ماند: ایام غم هم برقرار نخواهد ماند

معنی بیت: نوید و بشارت رسید که روزگار غم و محنت همیشگی نیست و نمی ماند. همانطور که روزهای شادی و خوشحالی تمام شد، روزهای غم و اندوه هم به پایان خواهد رسید.

من ار چه در نظرِ یار، خاکسار شدم
رقیب نیز چنین محترم نخواهد مانْد

خاکسار: خوار، زبون، ذلیل

رقیب: [ رَ ] مدعی، حریف، هماورد || محافظ، نگهبان . در قدیم برای دختران و پسران زیبارو محافظ و مراقب می گماردند. در معنای امروزی بادیگارد

محترم: [ مُ تَ رَ ]  باآبرو و با احترام . با اعتبار و با عزت . بزرگوار

معنی بیت: درست است که من در نظر یار، خوار و حقیر و زبون و ذلیل شدم، ولی سایر حریفان و مدعیان عاشقی هم با آبرو و احترام نخواهد ماند. خلاصه آنکه نتیجۀ عاشقی خوار و ذلیل شدن و رسوایی و بی آبرویی است.

چو پرده‌دار به شمشیر می‌زَنَد همه را
کسی مُقیمِ حریمِ حَرَم نخواهد مانْد

پرده‌دار: [ پَ دَ / دِ ] حاجب . دربان

مقیم: [ مُ ] اقامت کننده، سکنی گزیده، جای گرفته در مقابل مسافر

حریم: [ حَ ] گرداگرد. دور. دوروبر. حوالی

حرم: [ حَ رَ ] گرداگرد مکه . گرداگرد خانه

معنی بیت: وقتی حاجب و دربان یار همه را با شمیشیر غیرت بزند و تار و مار کند، دیگر کسی ساکن کوی یار نخواهد ماند و به پیرامون آستان یار نخواهد رسید.

چه جایِ شُکر و شکایت ز نقشِ نیک و بد است
چو بر صَحیفهٔ هستی رقم نخواهد مانْد؟

اختلاف نسخ: در نسخۀ خانلری به جای چو بر در مصرع دوم که بر آمده است: “که بر صحیفۀ هستی رقم نخواهد ماند”. تفاوت در این است که در نسخۀ خانلری می توان علامت سوال را هم در آخر مصرع و هم در آخر بیت قرار داد ولی در ضبط قزوینی که چو بر آمده است باید علامت سوال را در آخر بیت گذاشت و کل آن را سوالی خواند.

صَحیفۀ هَستی: دفتر زندگی

رقم: [ رَ قَ ] نشان

معنی بیت: وقتی اثری از کسی در این جهان نمی ماند چرا باید نسبت حوادث و پیامدها و اتفاقات زندگی شکرگزار باشیم یا گله و شکایت کنیم؟

سرودِ مجلسِ جمشید، گفته‌اند این بود
که: جامِ باده بیاور که جَم نخواهد مانْد!

جمشید: [ جَ ] نام پادشاهی است معروف که در اول جم نام داشت یعنی سلطان و پادشاه بزرگ و سبب جمشید گفتن آن شد که او سیر عالم میکرد، چون به آذربایجان رسید روزی بود که آفتاب بنقطه ٔ اول حمل آمده بود، فرمود که تخت مرصعی را در جای بلندی گذاشتند و تاج مرصعی برسر نهاده بر آن تخت نشست ، چون آفتاب طلوع کرد شعاع و پرتو آفتاب بر آن تاج و تخت افتاد، شعاعی در غایت روشنی پدید آمد و چون بزبان پهلوی شعاع را شید میگویند این لفظ را بر جم افزودند و جمشید گفتند یعنی پادشاه روشن و در آن روز جشنی عظیم کردند و آن روز را نوروز نام نهادند. جمشید در شعر حافظ به معنای زوال دولت دنیوی و البته گاهی به معنای حشمت و اقتدار آمده است.

جم: [ جَ ] پادشاه بزرگ

جامِ باده: ظرف شراب

معنی بیت: می گویند معنای سرود و آوازی که در مجلس عیش و عشرت جمشید خوانده می شد این بود که پیالۀ شراب را بیاور که پادشاه بزرگ نیز جاودان نخواهد ماند. خلاصه آنکه چون همه چیز و همه کس میراست پس لحظه را دریاب و خوش باش

غَنیمتی شِمُر، ای شمع، وصلِ پروانه
که این معامله تا صبحدم نخواهد مانْد!

غنیمت شمردن: [ غَ مَ شِ / شُ مُ / مَ دَ ] فایده و سود بردن از چیزی

وصل: [ وَ ] وصال ، دیدار

معامله: [ مُ مَ لَ /مُ مِ لِ ] ماجرا، امر، موضوع || داد و ستد کردن . سوداگری . بازرگانی . بده و بستان

معنی بیت: ای شمع، وصال پروانه را مغتنم بدان، چه این ماجرای وصال و دیدار عاشقانه تا صبح بیش نمی پاید و حیات تو پایان می یابد.

توانگرا! دلِ درویشِ خود به دست آور
که مخزنِ زَر و گنجِ دِرَم نخواهد مانْد!

توانگر: [ تُ / تَ گَ ] توانا. قادر. زورمند. قوی . در اصل بمعنی صاحب قوت است مرکب از توان بمعنی طاقت و گر، کلمۀ نسبت

درویش: [ دَرْ ] فقیران که گدائی کنند و درآن گاه به آواز خوش شعر خوانند و تبرزین بر دوش و پوست حیوانی چون گوسفند و شیر و امثال آن بر پشت دارند و موی سر دراز و آویخته و موی ریش و سبلت ناپیراسته و ژولیده دارند. کلمه در اصل درویز بود «زا» را به شین معجمه بدل کرده اند، و درویز در اصل درآویز بوده به معنی آویزنده از در، چون گدا به وقت سؤال از درها می آویزد یعنی درها را می گیرد لهذا گدا را درویش گفتند

مخزن زر: [ مَ خْ زَ / زَ ] گنجینۀ طلا

درم: [ دِ رَ ] درهم، سکه نقره، مطلق به معنای پول هم هست

معنی بیت: ای کسی که صاحب توان و قدرت و شوکت هستی، از درویشان و فقیران و بی نوایان، تفقد و دلجویی کن که گنجینه زر و نقره هم نمی ماند و به باد فنا می رود. خواجه در غزلی دیگر بیتی با همین مضمون دارد که: ای صاحب کرامت، شکرانۀ سلامت / روزی تفقدی کن درویش بی نوا را

بدین رَواقِ زَبَرْجَد نوشته‌اند به زر
که: جز نِکوییِ اهلِ کَرَم نخواهد مانْد

رواق: [ رِ / رُ ] سقف

زبرجد:[ زَ بَ جَ ]  نوعی زمرد باشد. زبرجد کلمه ای است سامی مشتق از زبرج یا زبرقه و آن سنگی است سرخ که بزردی زند و اصل آن : «بَرق » است و زاء زاید است و لغت دیگر زبرجد، زبردج است. ابوریحان بیرونی می گوید
زمرد و زبرجد دو نامند مترادف برای یک معنی ، تنها امتیازی که زبرجد دارد خوبی و کمیابی است. رنگ آن سبزفام است.

رواق زبرجد: [ رِ / رُ زَ بَ جَ ] آسمان نیلگون، فلک، سپهر

نکویی: [ نِ ] نیکویی . خوبی

اهل کرم: [ اَ لِ کَ رَ ] کریمان، جوانمردان

معنی بیت: بر سقف نیلگون سپهر به خط طلایی پرتو خورشید نوشته اند که جز خوبی کریمان و جوانمردان، چیزی در این جهان به یادگار نمی ماند.

ز مِهْربانیِ جانانْ طَمَعْ مَبُر، حافظ!
که نقشِ جُور و نشانِ ستم نخواهد مانْد

جانان: عزیزتر از جان، کنایه از معشوق محبوب است

طمع بریدن: [ طَ مَ بُ دَ ] قطع امید کردن

جور: [ جَ / جُ ] ستم، جفا

معنی بیت: ای حافظ، از مهر و محبت و عشق یار، قطع امید مکن که بی وفایی و سنگدلی و جور و جغای یار به پایان می رسد و آثار مهربانی او نمایان خواهد شد.

فهرست مطالب