شعر چون سبوی تشنه

https://www.sokhanvaran.org/%D9%88%D8%A7%DA%98%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D9%BE%D8%B1%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D8%AF-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D8%AE%D9%86%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%88-%D9%81%D9%86-%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D9%86-%DA%A9%D8%AF/

شعر چون سبوی تشنه اخوان از شعرهای کوتاه و تاثیرگذار اوست. دو مصرع از تهی سرشار و همچنین جویبار لحظه ها جاری است از قسمت های ماندگار این شعر هستند. در ادامه دکلمه شعر را با صدای استاد محمدعلی حسینیان می شنوید.

آنچه در ادامه می خوانید:

1- دکلمه شعر با صدای استاد محمدعلی حسینیان

2- متن شعر

3- معنی لغات شعر

4- تحلیل شعر

شعر-چون-سبوی-تشنه-اخوان

دکلمه شعر

دانلود فایل صوتی دکلمه شعر چون سبوی تشنه با صدای استاد محمدعلی حسینیان

متن شعر چون سبوی تشنه

از تهی سرشار،
جویبارِ لحظه‌ها جاری‌ست.

چون سبوی تشنه کاندر خواب بیند آب، واندر آب بیند سنگ،

دوستان و دشمنان را می‌شناسم من.

زندگی را دوست می‌دارم؛

مرگ را دشمن

وای امّا –با که باید گفت این؟- من دوستی دارم
که به دشمن خواهم از او التجا بردن.

جویبارِ لحظه‌ها جاری.

معنی لغات

1- تهی[ ت َ / ت ِ / ت ُ ] : در مقابل پُر .خالی . پوچ . بی ارزش

2- سَرشار: لبریز و معنی ترکیبی آن از سر ریزنده است ، چه شار بمعنی ریختن باشد. و نظیر آن آبشار است و ظاهر است چون ظرفی بمال پر میشود آنچه در آن باشد از سرش میریزد. معنی ترکیبی آن چیزی که از سر بریزد و این کنایه از چیز بسیار چون نظاره ٔ سرشار، غفلت سرشار و خنده ٔ سرشار و گریه ٔ سرشار

3- سبو[ س ُ / س َ ]: آوندی سفالین و دسته دار که در آن آب و شراب و جز آن ریزند.  آوند آب . از قدیم الایام تا بحال این ظرف را مخصوص برای بردن آب قرار داده اند

4- التجا[ اِ ت ِ ]:پناه گرفتن

تحلیل شعر چون سبوی تشنه اخوان

سرشار از تهی: پر از خالی

از تهی سرشار سرآغاز  شعر چون سبوی تشنه است. معنی عامیانه آن می شود پر از خالی. شاید این عبارت مصداقی از زیست و زندگی دنیای امروز است که پر از هیاهو، سرعت، زرق و برق و جنجال و جنگ و دعواست. پر از کار ، پر از ثروت، پر از حرکت ولی به نظر می رسد که از درون خالی است، تهی است و بی معنا است. تعبیر بسیار زیبای جویبار لحظه ها که زندگی در حال گذر و گذران را نشان می دهد بسیار زیباست. در برخی شعر های اخوان اشارات و تلمیحاتی از حافظ قابل ردیابی است. جویبار لحظه ها هم ما را به یاد غزل مشهور بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین حافظ می اندازد.

البته تقاوت این جاست که حافظ در عصر معنا زندگی می کند. در عصری که زمین مرکز جهان است و انسان پایتخت نشین کیهان است و تمامی توجهات هستی را به سوی خود حس می کند. به همین خاطر است که حافظ در ادامه همین غزل می گوید کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس. اما در عصری که اخوان زندگی می کند شرایط به گونه ای دیگر است. انسان در سیاره دورافتاده ای در کهکشان راه شیری که خود از میلیاردها کهکشانی است که در کیهان وجود دارد زندگی می کند. انسان امروز نه تنها پایتخت نشین کیهان نیست که به شدت احساس از خود بیگانگی و گمشدگی می کند.

انسان چون سبوی تشنه

این پوچی و بی ارزشی به قول اخوان سرشار شده است. شار به معنی ریختن است. فرض کنید ظرف آبی را پر کنید. وقتی کاملا پر شد لبریز می شود و آب بیرون می ریزد. معنی شار دقیقا همین است مانند آبشار. اخوان می گوید که نه تنها انسان امروز از ارزش و معنا خالی شده است که این بی معنایی تمام وجود انسان را گرفته است، آن را پر کرده است و لبریز شده است. او انسان امروز را چون سبوی تشنه می بیند.

سبوی تشنه، کوزه ای است که در آن آبی نیست. اساسا سبو به معنای ظرف آب است. وقتی در سبو آبی نیست دیگر سبو بودن معنایی ندارد مانند بسیاری از رودخانه هایی که امروز خشک شده اند و عطش آب دارند. رودخانه ای که در آن آبی نیست چه معنی ای دارد؟ زاینده رودی که آب ندارد نه تنها زاینده نیست که میرنده و میراننده است.

آب و سنگ چون مرگ و زندگی

انسانی که او به سبوی تشنه تشبیهش می کند خواب آب را می بیند و در آب سنگ را می بیند. آب نشان حیات و زیست و زندگی است. هر جا آب هست آبادانی هم هست. سنگ کنایه از مشکلات و سختی ها و رنج ها است. به همین خاطر است که سنگ جلوی پای کسی انداختن کنایه از به زحمت انداخت و به دردسر انداختن اوست. شاید سنگ های قیمتی چون عقیق، یاقوت، کهربا، زمرد، فیروزه، یشم و یا الماس بسیار شهره باشند ولی شهرت و آوازه هیچ کدام باندازه سنگ قبر نیست. قصه سنگ در آب حکایت مرگ در زیستن است. اینکه تو زنده ای ولی از درون دچار مرگ و فروپاشی شده ای. انسان مدرن از نظر اخوان انسان زمستان است. سرد و تاریک، با سقف معنای کوتاه و دلمرده مانند طبیعت زمستان که مرده است.

پرده آخر: پناهندگی به دشمن

در پرده آخر اخوان به صراحت می گوید که من زندگی را دوست، مرگ را دشمن می دارم. آب را دوست و سنگ را دشمن می دارم. اما زندگی که از معنای انسانیت تهی است همان بهتر که از ترس خطر آن به مرگ و نیستی پناه برد. اما در انتها او دوباره عبارت جویبار لحظه ها جاری است را تکرار می کند. شاید به این خاطر که تخلص شعری او امید است و ناامیدی برای او از جنس تهی بودن است. به نظر می رسد همان طور که اخوان در شعر قاصدک می گوید که خردک شرری هست هنوز؟ مانده خاکستر گرمی جایی؟ در این جا هم کورسوی امیدی در جویبار جاری لحظه ها احساس می کند.

فهرست مطالب