در این ویدئو دکلمه بسیار زیبای شعر خانه ام ابری است از نیما یوشیج باصدای دلنشین دکتر محمدعلی حسینیان، بنیانگذار آموزش سخنوری حرفه ای و فن بیان در ایران را مشاهده می کنیم.
آنچه در ادامه مقاله می خوانید:
1- پادکست دکلمه شعر خانه ام ابری ست با صدای استاد محمدعلی حسینیان
2- پادکست دکلمه شعر خانه ام ابری ست با صدای احمد شاملو
3- ویدیوی دکلمه شعر خانه ام ابری ست
4- پادکست تفسیر و تحلیل شعر خانه ام ابری ست
5- متن شعر خانه ام ابری ست
6- معنی لغات شعر خانه ام ابری ست
7- معنی شعر خانه ام ابری ست
8- تفسیر شعر خانه ام ابری ست از دکتر تقی پورنامداریان
مطالب مرتبط :
هنرمند نه فقط چیزی که در مقابلش میبیند را باید نقاشی کند بلکه باید آنچه در درون خود میبیند را هم نقاشی کند. اما اگر چیزی در خودش نمیبیند پس آنچه را در مقابل خود میبیند را هم بهتر است نقاشی نکند.
دکلمه شعر نو یکی از مهمترین تمرین های فن بیان جهت آموزش لحن است. برای رسیدن به لحن مناسب این تمرین می تواند سخن آموزان نوآموز را با چالش های جدی فن بیان و تکنیک های لحن مواجه کند.
مطالب مرتبط :
دکلمه شعر خانه ام ابری ست
پادکست دکلمه شعر خانه ام ابری ست (با صدای استاد محمدعلی حسینیان)
مطالب مرتبط :
پادکست دکلمه شعر خانه ام ابری ست (با صدای احمد شاملو)
مطالب مرتبط :
ویدئوی دکلمه شعر خانه ام ابری ست
تفسیر و تحلیل شعر خانه ام ابری ست…
پادکست تحلیل شعر خانه ام ابری ست
متن شعر خانه ام ابری ست
خانه ام ابری ست
یکسره1 روی زمین ابری ست با آن.
از فراز1 گردنه2 خُرد3 و خراب4 و مست5
باد6 می پیچد
یکسره دنیا خراب از اوست
و حواس من!
آی نی زن، که ترا آوای نی برده ست دور از ره، کجایی؟
خانه ام ابری ست اما
ابر،بارانش گرفته ست.
در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم،
من به روی آفتابم
می برم بر ساحت7 دریا نظاره8.
و همه دنیا خراب و خرد از باد است
و به ره، نی زن که دایم می نوازد نی، در این دنیای ابراندود9
راه خود را دارد اندر10 پیش.
معنی واژگان شعر خانه ام ابری ست…
1- یکسره: [ی َ / ی ِ س َ رَ / رِ ] یک بارگی . (ناظم الاطباء). یک باره و یک بارگی . (آنندراج ) (برهان ). یکسر. یکرهه . تماماً. از سر تا بن. سراسر. سرتاسر. از ابتدا تا انتها.
جهانی پر از داد شد یکسره
همی روی برگاشت گرگ از بره (فردوسی)
2- فَراز: ارتفاع، اوج، بالا، بلندی . قله
3- خُرد: حقیر، کم مایه، پست، خوار، کوچک
نشاید دید خصم خویش را خرد
که نرد از خام دستان کم توان برد (نظامی)
4- خراب: ویران شدن، ویرانی، بیرانی- مست . لایعقل . بیخود از شراب- شریر و فاسد-
دانی که جهان روبخرابی دارد
تو نیز شب و روز همی باش خراب (خیام)
5- مست: ناآرام و خشمگین و در حال هجوم و حمله
6- باد=
الف- هوایی که به سرعت به جهتی حرکت میکند.
بشهر اندرون بانگ و فریاد خاست
بهر برزنی آتش و باد خاست (فردوسی)
ب- میل ،هوی :
نبودم تا ترا دیدم بدل شاد
نجست اندر دل مسکین من باد (ویس و رامین)
7- ساحت/sāhat/: پهنه، پیشگاه، جولانگاه، محوطه، عرصه، قلمرو، گستره، میدان
8- نظاره/nazzāre/: تماشا، دید، نظر، نگاه، نگرش
9- ابراندود= اندوده به ابر (اندود=هر پوشش نازکی که از همه جهت چیزی را احاطه کند مثال: زمین را بچهره زراندود کرد نظامی)- از ترکیبات ساخته شده ی خودِ نیماست.
10- اندر: [ اَ دَ ] (حرف اضافه ) به معنی در باشد که بعربی فی گویند همچنانکه اندر آن و اندر خانه یعنی در آن و در خانه
معنی شعر خانه ام ابری ست…
خانه ام ابری ست
یکسره روی زمین ابری ست با آن.
معنی شعر:
1-خانه ی دلم غم بار و ابری است، همچنان که آسمان ابری است و هوا گرفته است.( در بسیاری از اشعار شاهد این هستیم که نیما میان امر ذهنی و حال درونی اش با امر عینی و طبیعت پیرامونی اش نسبت و تناظر ایجاد می نماید.)
می تواند این تعبیر را هم در شعر نظامی اینچنین یافت:
برآمد ابری از دریای اندوه
فرو بارید سیلی کوه تا کوه
2-دلم آنچنان گرفته است که گویی سراسر آسمان و زمین هم غمگین و گرفته است.
این دریافت و تعبیر شاعرانه و لطیف تر است. در این نگاه شاعر حال و هوای درونی خود را آنچنان قاهر و غالب می یابد که گویی حال و هوایش به جهان بیرون و دنیای پیرامونش هم تسری یافته است. نمونه های این چنین نگاهی را در اشعار مهدی اخوان ثالث هم می یابیم. در شعر کتیبه، در آغاز، تلاش و جد و جهد بندیان و زنجیریان چنان حلاوت و قندی در کامشان میریزد که آسمان شب را اینگونه می بینند: “و شب شط جلیلی بود پر مهتاب” . و آخر الامر که خود را شکست خورده و با دستان خالی می یابند، با چنین تصویری توصیف می شوند:
نشستیم
و
به مهتاب و شب روشن نگه کردیم.
و شب شطّ علیلی بود.
3- من و همه ی جهان من ابری و غباری بیش نیست. در این منظر فلسفی که از شعر قابل استنباط است باید به تعبیر “دنیای ابراندود” نیما عنایت داشت. شاعر خود و جهان خود و همه چیز را ابری و غباری بیش تلقی نمی کند. با آنکه نیما شاعری پیشرو و معناساز است اما خالی از لطف نیست که تعابیر نزدیک به این تلقی از جهان و هستی را در شعر رودکی دیگر نیز ببینیم.
شاد زی با سیاه چشمان، شاد
که جهان نیست جز فسانه و باد
زآمده شادمان بباید بود
وز گذشته نکرد باید یاد
من و آن جعد موی غالیه بوی
من و آن ماهروی حورنژاد
نیک بخت آن کسی که داد و بخورد
شوربخت آن که او نخورد و نداد
باد و ابر است این جهان، افسوس!
باده پیش آر، هر چه باداباد
شاد بودهست از این جهان هرگز
هیچ کس؟ تا از او تو باشی شاد
داد دیدهست از او به هیچ سبب
هیچ فرزانه؟ تا تو بینی داد
از فراز گردنه خُرد و خراب و مست
باد می پیچد
یکسره دنیا خراب از اوست
و حواس من!
معنی شعر:
1- در بند نخست شاعر خانه ی دل خود و سراسر زمین را ابری و غم بار میبند. حال پرسش اینجاست که چرا؟ در این بند شاعر توضیح میدهد که: از بالای کوه بادی به مانند مستان به پایین کوه برای خرابی و ویرانی هجوم می آورد. و این باد و طوفان ویران کننده و خراب کنندۀ دنیا و حواس من است. چرا باد و طوفان حواس شاعر را خراب میکند؟ چون در شرایط طوفانی حواس بینایی و شنوایی با اختلال همراه میشود و دیگر نمی توان به دقت دید و به درستی شنید.
2- همانطور که قبلا نیز آوردیم، یکی از معانی باد، هوا و هوس و طمع است. شاعر عامل اخلال جهان و نفسانیات آدمی را طمع و هوس میداند و همین امیال نفسانی است که دنیا را خراب کرده است. در این شرایطِ طوفانی، هیچ چیز و هیچ کس در امان نخواهد بود و همه آلوده و تردامن می گردند حتی حواس و خیال شاعر.
3- در نگاهی دیگر، از باد تلقی سیاسی-اجتماعی می شود و استبداد و ظلم را به بادی سهمگین و ویرانگر تشبیه می نمایند که این بادِ ظلم، جامعه را با اخلال و اختلال روبه رو می سازد. در این رویکرد می توان به شعر هست شبِ نیما رجوع کرد و از عبارت زیر چنین دریافت کرد که بادِ ظلم و ستم، محصولِ ابرِ اختناق و خفقان است.
باد، نوباوه ابر، از برِ کوه
سوی من تاخته است.
در بیت فوق، شاعر باد را محصول و متولد ابر و فضای ابری می داند)
4- نحوه توصیف نیما از باد (از فراز گردنه خرد و خراب و مست باد می پیچد) را می توان در شعر آی آدمها و در توصیف دریا هم دید: روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید. نحوه استفاده از واژه ها برای توصیف پدیده ها به گونه است که خود عامل ایجاد موسیقی درونی در شعر شده است.
5- معمولا باد در شعر نیما ویرانگر و خراب کننده تصویر شده است. شما را به شعر برفراز دشت نیما ارجاع میدهم. در این شعر باران را نماد آبادی و باد را نماد ویرانی می داند.
بر فراز دشت باران است. باران عجیبی!
ریزش باران ، سر آن دارد از هر سوی وزهر جا،
که خزنده ، که جهنده ، از ره آوردش ، به دل یابد نصیبی
باد لیکن ، این نمی خواهد.
گرم در میدان دویده ، بر زمین می افکند پیکر.
با دمش خشک و عبوس و مرگ بار آور.
از گیاهی تا نه دل سیراب آید،
بر ستیز هیبتش هر دم می افزاید.
زیر و رو می دارد از هر سو
رسته های تشنه و تر را ،
هر نهال بارور را.
آی نی زن، که ترا آوای نی برده ست دور از ره، کجایی؟
معنی شعر:
1-در میان هنگامه و هیاهوی باد و طوفان، و در فضایی که نه چشم به درستی می بیند و نه گوش به درستی می شنود، شاعر آوای نی زنی را می شنود که نی می نوازد و حسرت او را می خورد که خوش به حالش که در میان این همه ناآرامی و تلاطم ، سازِ خود را می نوازد و راهِ خود را می رود. شاعر او را مخاطب قرار می دهد که کجا هستی؟(صدایت را می شنوم اما خودت را نمیبینم)
2- در نگاهی دیگر نی زن خود نیماست که در این فضای غم بار و ملتهب و در میان صداها و هیاهوها، چنان غرق و مست آوای ساز خودش (شیوه جدیدی که در شعر فارسی بنا نهاده است) گردیده است که فارغ از ملامت و خرده گیری دیگران راه خود پیش می گیرد و پیش می رود.
بسته در راه گلویش او
داستان مردمش را.
رشته در رشته کشیده(فارغ از هر عیب کاو را بر زبان گیرند)
بر سر منقار دارد رشته ی سر در گمش را.
مرغ آمین
3-در شعر هنگام که گریه می دهد ساز هم شاهد آن هستیم که نیما خود را نی زنی تصویر می کند که شعرش پر از درد و رنج است. نیما می گوید: مایه اصلی اشعار من، رنج من است. به عقیده من، گوینده واقعی باید آن مایه را داشته باشد. من برای رنج خود و دیگران شعر میگویم. فرم و کلمات و وزن و قافیه در همهوقت برای من ابزارهایی بودهاند که مجبور به عوض کردن آنها بودهام تا با رنج من و دیگران بهتر سازگار باشد.
مردی در راه می زند نی
و آواش فِسُرْده بر می آید
4- در یک شباهت سازی می توان اینچنین بیان نمود که سوزِ بادی که از فراز کوه و گردنه بر دنیا می وزد و به آن هجوم می آورد باعث خرابی و ویرانی است. ولی سوزِ باد و نوایی که از گردن و گلوی شاعر(نی زن) خارج می شود، باعث آبادانی است. و در نهایت این هنر است که در این دنیای خراب و نازیبا راه خود را پیش می گیرد و زندگی و دنیا را قابل زیستن می نماید.
خانه ام ابری ست اما
ابر، بارانش گرفته ست.
در خیالِ روزهایِ روشنم کز دست رفتندم،
من به روی آفتابم
می برم بر ساحت دریا نظاره.
معنی شعر:
1-در این بند “اما“ معنی ساز است( به یادآورید کلمه ی “ولی“ در شعر مرغ شباویز: ولی در باغ می گویند به شب آویخته مرغ شباویز) در اینجا شاعر امیدوار می شود که با اینکه خانه و هوا ابری است اما باران در حال شروع شدن است. و او می داند که بعد از آسمان ابری و باریدن باران دوباره می تواند منظرۀ دریای آفتابی را نظاره کند.( پایان شب سیه سپید است). پس او با خیال روزهای روشن و آفتابی که از دستشان داده است، روی به سمت آفتاب می کند(در واقع هنوز آفتابی در کار نیست چون هوا ابری است. او رویش را به سمتی می کند که امید دارد بعد از باز شدن آسمان، خورشید قابل رویت است) و به منظره دریا چشم می دوزد.
2-شاعر گرفته و غمگین است و یاد روزهای روشن، به گریه اش میدارد. می گرید و بار غمِ دلش سبک می گردد. اما سوال اینجاست که خیال کدام روزهای روشن می تواند حال و هوای شاعر غمدیده و افسرده حال ما را بهبود ببخشد؟ برای درک بهتر از روزهایِ روشنِ شاعر شما را به شعر نام بعضی نفرات ارجاع می دهم. آنچه نیما را دلگرم و امیدوار می کند روزهای خوش گذشته نیست که با مروری اجمالی و سیری در تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران، روز خوشی را نمی یابیم که نیما حسرتش را داشته باشد و آرزویش را بکند. آنچه برای او در مسیری که برگزیده است روشنی بخش است، نام و یاد بلند همتانی از جنس اوست که همچون او برای فردایی بهتر تلاش کردند و می کنند.
یاد بعضی نفرات
روشنم می دارد:
اعتصام یوسف،
حسن رشدیه.
قوتم می بخشد،
راه می اندازد،
و اجاق ِکهن ِسردِ سرایم
گرم می آید از گرمی ِعالی دم شان.
نام بعضی نفرات
رزق روحم شده است.
وقت هر دل تنگی
سوی شان دارم دست
جراتم می بخشد
روشنم می دارد.
و همه دنیا خراب و خرد از باد است
و به ره، نی زن که دایم می نوازد نی، در این دنیای ابراندود
راه خود را دارد اندر پیش.
معنی شعر:
1- و همه دنیا از طوفان و باد، خُرد وخراب است. و در این دنیای پر از ابر، نی زن هم مانند هرکس دیگری راه خود را در پیش میگیرد و همیشه و در همه حال نی می نوازد.
2- با اینکه شاعر در جملات قبل از امید و روزهای روشن می گوید، بازهم از باد و خرابی ها و ویرانی اش غافل نیست. و تاکید می کند که در این دنیای آکنده از ابر، باز هم باید راه خود را رفت و ساز خود را نواخت.
3- حرف عطف“و” به کار رفته شده در دو جمله اولِ این بخش، به دیدنِ در هم تنیدگی هایِ پدیدهایِ نیک و بدِ زندگی تاکید دارد. روزهای ابری و باد و طوفان هست “و“ در همین حال امید و خیالِ روزهای آفتابی هم وجود دارد “و“ باز هم نباید از باد و ویرانی هایش غافل شد “و“ در همه حال هرکس باید مسیر خود را بیابد و در آن گام بردارد.
بهتر است که به نام گذاری این شعر دقت نماییم.در عبارتِ “خانه ام ابری ست…” استفاده ی هوشمندانه از سه نقطه، این حس را به مخاطب منتقل می نماید که ابری شدن و بارانی شدن و آفتابی شدن، از ملزومات جدایی ناپذیر زندگی است و همیشه و همواره در جریان است.
4- مضمون قسمت آخر این شعر را می توان در شعر “بخوان ای همسفر با من“ هم مشاهده نمود:
جهان تا جنبشی دارد رود هرکس به راه خود،
عقاب پیر هم غرق است و مست اندر نگاه خود.
5- تعبیر دنیای ابراندود در شعر خانه ام ابری ست و بام کبوداندود در شعر مرغ شباویز، هردو تصویری ازجهانی است که نیما آن را می بیند و در آن زیست میکند.
تفسیر شعر خانه ام ابری ست از دکتر تقی پورنامداریان
برگرفته از کتاب خانه ام ابری ست (شعر نیما از سنت تا تجدد) از دکتر تقی پورنامداریان
خانه ام ابری است … [1]
صورت و زبان شعر
این شعر از نمونههای کامل شعر آزاد نیمایی است. مایة وزنی آن بحر رمل است که در نه مصراع به هجای اول رکن بحر رمل «فا» (=فع) ختم میشود: «فاعلاتن فاعلاتن … فع» و در شش مصراع دیگر این زحاف وجود ندارد و به رکن «فاعلاتن» تمام میگردد. شعر تقریباً قافیه ندارد. قافیة کمرنگی را میتوان در مصراعهای سوم، نهم و سیزدهم در میان کلمات: مست، گرفتهست، بادست (در هجای ـَست (ast تشخیص داد. حضور این قافیهها چندان در بار کلام طبیعی آمده است که گمان نمیرود از سر قصد رعایت شده باشد. چنانکه از هجای ـَم am در کلمات «رفتندم» و «آفتابم» در مصراعهای دهم و یازدهم نیز کمتر بوی قافیهاندیشی میآید.
این شعر یکی از شعرهای معدودیست که کاملاً احساس میشود کوتاهی و بلندی مصراعها در آن تابع مقدار معنایی است که در ذهن شاعر شکل میگیرد و نیز ناشی از اقتضای طبیعی بیان است.
زبان این شعر بیتردید همان زبان طبیعی و در عین حال بیعیب و ایرادیست که نیما میخواسته است به آن دست پیدا کند؛ در عین خالی بودن از فصاحت زبان شعر کلاسیک، این زبان ساده، یکدست و به زبان محاوره نزدیک است بیآنکه مبتذل شده باشد. شاید تنها ایرادی که بر آن میتوان گرفت، ضمیر متصل «ش» باشد در مصراع «ابر بارانش گرفتهست». که پیداست به جای صورت درستتر «ابر را باران گرفتهست» به کار رفته که اگرچه چنین ساختی ادبی نیست و در زبان نوشتاری کمتر به کار میرود، اما در زبان گفتار جملههایی شبیه به آن متداول است و همین شباهت سبب میشود در متنِ زبان شعر غریبه و ناهماهنگ جلوه نکند. فعل مرکب «نظاره بردن» ساختة خود نیماست، اما این از مواردی است که در بافت کلام خوش و دقیق و یجا نشسته است.
تفسیر و تأویل شعر خانه ام ابری ست
مثل بسیاری از شعرهای نیما این شعر هم خالی از تشبیه است. برحسب ظاهر تنها نسبت صفاتی مثل خرد و خواب و مست به باد است که میتوان آن را نوعی شخصیتبخشی به شمار آورد. بیان رمزی و نمادین نیز بر این شعر غالب است.
شعر دارای دو بخش است. هر دو بخش با مصراع «خانهام ابریست» آغاز میشود اما در بخش دوم به دنبال این مصراع کلمة «اما» میآید تا اشاره شود که در این قسمت برخلاف قسمت اول که خانه فقط ابری و تیره بود، ابر شروع به باریدن کرده است یا هوای باریدن دارد. در قسمت اول شعر، شاعر خانة خود را توصیف میکند که ابری است و باد میآید؛ اما تیرگی و ویرانی ناشی از این ابر و باد به خانة شاعر محدود نمیشود. او از تیرگی و خرابی فضا و محدودة خانة خود تیرگی و خرابی همة روی زمین و دنیا را نتیجه میگیرد. مقایسة خانة خود نه نسبت به شهر و یا کشوری که خانةشاعر جزء کوچکی از آن است بلکه با کل جهان، خانة شاعر را خانة ما میکند. یعنی کشوری که خانة همة ماست و خود جزء کوچکی از کلّ جهان است.
نیما در شعرهای متعددی ابر و باد را با هم میآورد. باد از نگاه او زائیدة ابر است[2]. ابر و تیرگی که باشد، آمدن باد هم لازمة حتمی و مسلم آن است. تیرگی حاصل از ابر و غوغا و غبار برانگیخته از باد در عالم واقعیت حواس را مختل میکند و مانع درست دیدن و درست شنیدن میشود؛ همانطور که حضور پریشانی و آشفتگی اوضاع اجتماعی و سیاسی و عدم آزادی، فضای جامعه را تاریک میکند و بازار شایعه و اخبار دروغ را گرم میسازد و مانع تشخیص حقایق و تمیز حق از باطل میگردد. تا وقتی در گوشهای از جهان، ظلم، بیعدالتی، سیاهروزی، بهرهکشی و خفقان حضور دارد، تمام جهان از تأثیر آن تیره و مکدر و ابریست؛ و تا وقتی باد ویرانگر و غبارانگیز ناشی از ظلم و پریشانی اجتماعی در فضای جامعهای میوزد همة دنیا خراب و آشفته و پریشان است و حواس همة کسانی که متأثر از این اوضاع است نیز آشفته و مختل و درمانده از دیدن حقیقت است. وقتی اندوه و دلتنگی حاصل از فضای تیره و ابری دل شاعر را فرامیگیرد، درواقع تمام دنیا از نگاه شاعر و هر انسان حساسی تیره و ابر گرفته میشود.** قسمت اول این شعر که توصیف معنیداری از بیرون و عین است و شاعر از «او» سخن میگوید با متوجه کردن روی سخن به مخاطب پایان میپذیرد. این تغییرِ رویِ سخن از غایب به مخاطب که بدون مقدمه صورت میگیرد و به قول قدما صنعت التفات خوانده میشود، و کلام را از جریان طبیعی نثر دور میکند و آن را رازآمیز و خلاف عادت میسازد، و از طریق خارج ساختن زبان از هنجار طبیعت و عادت، احساس زیبایی شناختی خواننده را برمیانگیزد، این شعر نیما را نیز از ابهام لذتآفرین ناشی از احساس حضور زیبایی سرشار میکند: آی نیزن که تو را آوای نی بردهست دور از ره کجایی؟
«نیزن» که روی سخنِ شاعر پس از توصیف خانة ابری و باد پیچان و ویرانگر، متوجه او میشود، در صحنة حضورِ ابر و باد حضور ندارد. این عدم حضور، جسمانی نیست، معنوی و روحی است زیرا آنچه او را از راه دور برده است، آوای نی اوست. نیزن وجود حاضر و غایب است. هم جسماً حاضر است و در صحنة ابر و باد است هم روحاً چنان در آوای نی خود مستغرق شده که گویی با آوای نی خود به دوردست رفته و در صحنه حضور ندارد تا ابر تاریکیگستر و باد خرد و خراب ویرانگر را ببیند. سؤال شاعر که میپرسد: کجایی؟ هم به معنی حضور جسمانی مخاطب در محیط و هم به معنی غیبت و غفلت روحی او از دیدن وضع و موقعیتی است که در اطراف او حاضر است؛ زیرا در غیر اینصورت سؤال «کجایی؟» معنی ندارد.
شاید بتوان نیزن را با خصوصیاتی که برای او ذکر کردیم، مظهر و نمونة هنرمندان و از جمله شاعران غافل از محیط و مستغرق در جذبة هنر خویش توصیف کرد که نفس هنر فارغ از هر وظیفه و تعهدی آنان را چنان به خود مشغول داشته است که از کدورت و ظلم و بیعدالتی پیرامون خود یکسره غافلند و ساز خود را مینوازند و راه خود را میروند. اما به نظرم فضای شعر حداقل در نگاه اول بیشتر ذهن را متوجه معنی حقیقی نیزن در حال و هوای محیط شعر میکند. نی چوپان جزئی از فضای ابرآلود شمال و چنانکه در شرح زندگی نیما در آغاز این کتاب یادآوری کردیم از جمله عناصر خاطرات کودکی نیما در محیط روستایی یوش است. حضور نیزن در محیطی که در این شعر تصویر میشود بخشی واقعی از عناصر محیط است. چوپانی که مثل خود نیما در کودکی و چوپانهای دوران کودکی او فارغ از ابر و باد و گرفتگی فضا غرق نواختن نی است و در واقع بیخبری او از کار و بار دنیا او را با نیِ خود مشغول و دمساز کرده است. حضور این نیزن و آوای نی او، انگیزهای میشود تا شاعر را لحظهای از محیط مکدّر و ملالتبار، و دلِ تنگ و ملول ناشی از شعور به احوال جهان و احوال طبیعت جدا کند و به دوران کودکی و بند دوم شعر ببرد:
خانهام ابریست، امّا
ابر بارانش گرفته است.
در ادامة بند دوم شعر، فضای واقعی خاطرات دوران کودکی شاعر و فضای واقعی- نمادینِ جهان حال به نحوی شگفت-انگیز در هم میآمیزند و احساس حال و گذشتة شاعری متأمل را در فضای قدسی شعر تصویر میکند.
کلمة «اما» نور امیدی را در فضای ابر گرفتة خانة شاعر نوید میدهد. مصراع بعد، علت حضور این نور امید را توضیح میدهد: ابر شروع به باریدن کرده است. باران، امید از میان رفتن ابر و و حضور آفتاب و روشنی را در دل شاعر برمیانگیزد و یاد روزهای روشنی را که حالا از دست او رفتهاند، در خاطرش بیدار میکند. روزهای روشن و شاد کودکی در یوش که همواره شاعر در حسرت بازگشت و تکرار آنهاست، بازگشتنی نیست؛ آفتاب آن روزهای بیملال و سرشار از شادی و صفا، تنها در خیال اوست. آفتابی که امروز او آرزو دارد، آفتابی است که باید در ساحت دریا طلوع کند تا دریایی را که سایة ابر و پیچش باد آن را تیره و آشفته ساخته است روشن و آرام و مصفا کند. خیال روزهای روشن و آفتابی دوران سرشار از شادی و صفای کودکی که برگشتنی نیست آرزوی دیدار روزهای شیرین و آفتابی ساحت دریا را که در آینده آمدنی است در او برمیانگیزد؛ آفتاب روزهای روشن آینده، آفتابی است که تعلق به همة مردم داشته باشد و همة افراد جامعه از روشنی آن برخوردار باشند و ساحت دریای جامعه را نور و روشنی ببخشد و ظلمت و تیرگی و زور و استبداد استثمار را از ساحت جوامع بزداید و محو کند. آیا چنین آرزویی تحقق خواهد یافت؟ در حال حاضر همة دنیا خراب و خرد از باد است و نیزن بیخبر که در این دنیای تیره و ابراندود دایم نی مینوازد بیاعتنا به ابر و باد و تیرگی و آشفتگی راه خود را در پیش دارد و مستغرق جذبة آوای نی خویش است. و در پناه غفلت از اندوه و اندیشه فارغ:
در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم،
من به روی آفتابم
میبرم در ساحت دریا نظاره.
و همه دنیا خراب و خرد از باد است
و به ره نیزن که دایم مینوازد نی، در این دنیای ابراندود
راه خود را دارد اندر پیش.
این شعر تاریخ ندارد. هر زمانی در تاریخ میتواند تاریخ آن باشد. مگر زمانی که دیگر ابر و بادی در زندگی انسان نباشد.[3]
[1] دربارة این شعر به بهش بلاغت مخاطب، در ذیل عنوان «پرسش از متن در شعر خانهام ابریست» نیز نگاه کنید: ص 299-300.
[2] در شعر هست شب آمده است: باد نوباوة ابر از بر کوه/ سوی من تاخته است (مجموعة آثار، ص 627).
** نیما در یک رباعی میگوید:
ابر آمد و روی کوه و صحرا بگرفت از دامن دشت تا به دریا بگرفت
دنیای غمی ساخت دلم را آنگاه آسان با من تمام دنیا بگرفت
و در رباعی دیگری نیز:
ابر آمد و گفتم همه صحرا بگرفت با من که دلم گرفت، دنیا بگرفت
تو لیک نگفتی دل بگرفتة من اندر طلب تو در کجا جا بگرفت
(مجموعه آثار، ص 665)
[3] هوشنگ گلشیری نز ان شعر را تفسیر کرده است. نگاه کنید: دنیای سخن، شمارة هشتم، بهمن 1365، ص34.
نویسنده: مهندس علی شمس
ثبت ديدگاه