شعر طلوع | دکلمه ، متن ، تحلیل و معنی شعر

دکلمه-شعر-طلوع-مهدی-اخوان-ثالث

دانلود رایگان دکلمه اشعار مهدی اخوان ثالث

در این مقاله، دکلمه شعر طلوع (پنچره باز است و آسمان پيداست…) از مهدی اخوان ثالث با صدای زیبا و دلنشین استاد محمدعلی حسینیان، بنیانگذار آموزش سخنوری حرفه ای و فن بیان در کشور و همچنین متن، تحلیل و معنی شعر طلوع را مشاهده می کنید.

دکلمه یکی از مهمترین و موثرترین تمرین های فن بیان برای آموزش لحن است. همچنین مقاله و ویدئوی آموزش دکلمه محتوای جامع تری را نسبت به این موضوع در اختیار شما قرار می دهد.

آنچه در ادامه مقاله می خوانید:

1- دکلمه شعر طلوع با صدای استاد محمدعلی حسینیان

2- کلیپ دکلمه شعر 

3- تفسیر و تحلیل شعر طلوع

4- متن شعر  

5- معنی لغات شعر 

6- معنی شعر طلوع

دکلمه شعر

 فایل صوتی دکلمه شعر طلوع

تفسیر و تحلیل شعر

 فایل صوتی تفسیر و تحلیل شعر طلوع

کلیپ دکلمه شعر طلوع 

متن شعر طلوع

در ادامه متن شعر طلوع از مهدی اخوان ثالث را مشاهده می کنید:

پنچره باز است،
و آسمان پيداست.
گُل به گُل1 ابرِ سَتَرْوَن2 در زلالِ آبیِ روشن
رفته تا بامِ برين3 ، چون آبگينه4 پلّكان، پيداست.

من نگاهم مثلِ نو پرواز گنجشكِ سحرخيزی
پلّه پلّه رفته بی پروا به اوجی دور و زين پرواز
لذّتم چون لذّتِ مردِ كبوترباز.

پنجره باز است،
و آسمان در چارچوبِ ديدگه پيدا.
مثلِ دريا ژرف،
آبهايش ناز و خوابِ مخملِ آبی
رفته تا ژرفاش
پاره های ابر همچون پلّكانِ برف.
من نگاهم ماهیِ خونگرم و بی آرامِ اين دريا.

آنَک آنَک5 مردِ همسايه،
سينه اش سندانِ6 پتکِ دم به دم خميازه و چشمانْش خواب آلود،
آمده چون بامدادِ دگر بر بام.
می نوردد7 بام را با گامهای نرم و بی آوا،
ايستد لَختی8 كنارِ دودكش آرام.
او در آن كوشد كه گوشش تيز باشد، چشمها بيدار،
تا نيايد گربه غافلگير و چالاک از پسِ دیوار.

پنجره باز است،
آسمان پيداست، بامِ رو به رو پيداست.
اينَک اينَک مردِ خواب از سر پريده یْ چشم و دلْ هشيار،
می گشايد خوابگاهِ كفتران را در.
و آن پريزادانِ9 رنگارنگ و دست آموز،
بر بي آذينْ10 بامِ پهناور،
قوُرْ قُو بَقُّو رَقُو11 خوانان،
با غرور و شادخواری12 دامن افشانان13 ،
مي زنند اندر نشاطِ بامدادي پر.
ليك زهرِ خوابِ دوشين14 خسته شان كرده ست،
بُرده شان از ياد،‌ پروازِ بلندِ دوردستان را،
كاهل و در كاهلی دلبسته شان كرده ست.
مرد اينَک می پرانَدْشان
می فرستدْشان به سوی آسمانِ پر شکوهِ پاک.
كاهلی گر خوانَد ايشان را به سوی خاک،
با درفشِ تيرۀ پر هُول15 -چوبی لختْ دستارِ سيهْ برْ سرْ16
می رَمانَدْشان17 و رانَدْشان18.
تا دل از مهرِ زمينِ پست برگيرند؛
و آسمان، اين گنبدِ بُلّورِ سقفش دور19 ،
زی20 چمنزارانِ سبزِ خويش خوانَدْشان.

پنجره باز است،
و آسمان پيداست.
چون يکی برجِ بلندِ جادويی، ديوارش از اطلس21 ،
موجدار و روشن و آبی،
پاره های ابر، همچون غرفه های برج.
و آن کبوترهای پَرّان در فضای برج
مثلِ چشمكْ زنْ چراغی چند،‌ مهتابی.

بر فرازِ كاهگل اندودهْ بامِ پهن22 ،
در كنارِ آغُلِ23 خالی،
تكيه داده مرد بر ديوار،
ناشتا24 افروخته سيگار،
غرقه در شيرين ترين لذّات، از ديدارِ اين پرواز.
اي خوش آن پرواز و اين ديدار.
گِردِ بامِ دوست می گردند،
نرم نرمک اوج می گيرند، افسونگر پريزادان25 .
وه، كه من هم ديگر اكنون لذّتم ز آن مرد كمتر نيست.
چه طوافی26 و چه پروازی!
دور باد از حشمتِ27 معصومشان افسونِ صيّادان.
خستگی از بالهاشان دور،
وز دِلَکْهاشان غَمان تا جاودان مهجور.

در طوافِ جادوييشان آن كبوترها
چون شوند از ديدگاهم دور و پنهان، تا كه باز آيند،
من دلم پرپر زند، چون نيمْ بِسْمِلْ28 مرغِ پركنده؛
زِ انتظاری اضطراب آلود و طفلانه،
گردد آكنده.

مرد را بينم كه پای پِرْپِری29 در دست،
با صفير30 آشنای سوت،
سوی بامِ خويش خوانَد، تا نشانَدْشان.
بالهاشان نيز سرخ است،
آه شايد اتّفاقِ شومی افتاده ست؟

پنجره باز است،
و آسمان پيدا.
فارغ از سوت و صفيرِ دوستدارِ خاكزادِ خويش31 ،
کفتران در اوجِ دوری، مستِ پروازند.
بالهاشان سرخ،
زيرا بر چَكادِ32 دورتر كوهی كه بِتْوان ديد،
رُسته33 لَختی پيش،
شعله ور خونبوتۀ مرجانیِ خورشيد34 .

تهران، شهریور 1336

معنی لغات شعر

در ادامه معنی لغات شعر طلوع را مشاهده می کنید:

1- گُل به گُل: قسمت به قسمت، جا به جا

2- سَتَرْوَن: بی بار، عقیم، نازا

3- بَرین: اعلی، بالا

4- آبگینه: آیینه، شیشه، بلور

5- آنک[ ن َ ]: (صوت ، ق ) کلمه ای است برای اشاره ٔ به دور، اعم از مکان یا زمان . مقابل اینک که برای اشاره ٔ نزدیک است

6- سندان/sendān/: افزار آهنی ضخیم که آهنگران قطعۀ آهنی را به روی آن می‌گذارند و با پتک یا چکش می‌کوبند

7- می نوردد: طی می کند، می پیماید

8- لَختی: اندکی کمی

9- پریزادان: فرزندان پری . پری نژاد، در شعر به کبوتران اشاره دارد

10- بی آذین: بدون زینت و زیور، ساده

11- قوُرْ قُو بَقُّو رَقُو: صدای کبوتر، آواز کبوتر

12- شادخواری/šādxāri/: شادی، خوشگذرانی

13- دامن افشانان: تکان دادن دامن . جنبان ساختن دامن ازجوانب . بحرکت درآوردن دامن در سویهای مختلف

14- دوشین/dušin/: دیشب، شب گذشته

15- درفشِ تيرۀ پر هُول: بیرق و یا پرچمی(با دسته چوبی و پارچه سیاه) که باعث وحشت و ترس کبوتران می شود.

16- چوبی لختْ دستارِ سيهْ برْ سرْ: چوبی که بر سر آن پارچه سیاه می پیچند که مانند دستار آویزان است و از آن برای پراندن کبوترها استفاده می شود

17- می رَمانَدْشان: می ترساندشان

18- رانَدْشان: راه بردن و به پرواز واداشتن کبوترها

19- گنبدِ بُلّورِ سقفش دور: آسمان صاف

20- زی: پیش، سوی، نزد

21- اطلس: نوعی پارچۀ ابریشمی؛ دیبا. هر کتابی که دارای نقشه‌های گوناگون باشد: اطلس جغرافیا، اطلس تشریح.

22- كاهگل اندودهْ بامِ پهن: پشت بام وسیع که با کاهگل پوشیده شده است

23- آغُل: در این شعر به معنای قفس کبوتران است

24-ناشتا: گرسنه، غذانخورده

25- افسونگر پريزادان: منظور کبوتران است که پرواز آن ها انسان را افسون و جادو می کند

26- طوافی/tavāf/: دور چیزیی گشتن

27- حِشمَت/hešmat/: بزرگواری، شرم، حیا

28- نيمْ بِسْمِلْ/nimbesmel/: ذبیح ناقص، و بسمل را به فارسی کشتار گویند. نیم کشته، مذبوحی که هنوز جان داشته باشد. مرغی که سر آن بریده باشند و هنوز در حال طپیدن باشد. که مقداری از گردن او بریده باشند و سر جدا نشده باشد.

29- پِرْپِری: کبوتر ماده ای که کبوترباز پای آن را در دست می گیرد و به ظاهر به سمت آسمان آن را پرواز می دهد. کبوتر بال می زند ولی نمی تواند پرواز کند و از آن برای نشاندن کبوتران نر در حال پرواز استفاده می کنند.

30- صفير: صدای ممتدی که خالی از حروف هجا باشد و از میان دو لب خارج شود، سوت

31- دوستدارِ خاكزادِ خويش: منظور کبوترباز است

32- چَكاد: قله

33- رُسته: روییده، بالیده، سبز شده

34- شعله ور خونبوتۀ مرجانیِ خورشيد: پره های نور سرخ خورشید هنگام طلوع از پشت کوه به بوته سرخ مرجانی تشبیه شده است

معنی شعر طلوع

پنچره باز است،

و آسمان پيداست. 

گُل به گُل ابرِ سَتَرْوَن در زلالِ آبیِ روشن

رفته تا بامِ برين، چون آبگينه پلّكان، پيداست.

معنی شعر: پنجره باز است و از شیشه پنجره ابرهای نازا(غیر باران زا- هوا صاف و غیربارانی است و در آسمان ابرهای سفید سترون وجود دارد) در آسمان آبی صاف که تا بالاترین جایی که چشم می بیند مانند پلکان شیشه ای و شفاف دیده می شود.(ابرها روی هم مانند یک پلکان شیشه ای و شفاف دیده می شود)

من نگاهم مثلِ نو پرواز گنجشكِ سحرخيزی

پلّه پلّه رفته بی پروا به اوجی دور و زين پرواز

لذّتم چون لذّتِ مردِ كبوترباز.

معنی شعر: نگاه من هم مانند گنجشکی که تازه پرواز یاد گرفته است و هنگام سحر شوق پرواز دارد آرام آرام به دوردست ترین قسمت آسمان رفته است و همان لذتی را دارم که مرد کبوترباز از پرواز کبوترهایش دارد.

پنجره باز است،

و آسمان در چارچوبِ ديدگه پيدا.

مثلِ دريا ژرف،

آبهايش ناز و خوابِ مخملِ آبی

رفته تا ژرفاش

پاره های ابر همچون پلّكانِ برف.

من نگاهم ماهیِ خونگرم و بی آرامِ اين دريا.

معنی شعر: پنجره باز است و آسمان از داخل قاب پنجره دیده می شود. مثل دریا ژرف و عمیق است. مانند زیبایی آب دریا، آبی آسمان هم زیباست و رنگ مخمل گونه آبی تا سقف آسمان رفته است. ابرهای پراکنده مانند پله های برفی در آسمان دیده می شود. و نگاه من مانند یک ماهی بی قرار که در دریا شنا می کند، در آسمان گردش می کند

آنَک آنَک مردِ همسايه،

سينه اش سندانِ پتکِ دم به دم خميازه و چشمانْش خواب آلود،

آمده چون بامدادِ دگر بر بام.

می نوردد بام را با گامهای نرم و بی آوا،

ايستد لَختی كنارِ دودكش آرام.

او در آن كوشد كه گوشش تيز باشد، چشمها بيدار،

تا نيايد گربه غافلگير و چالاک از پسِ دیوار.

معنی شعر: از دور مرد همسایه با چشمان خواب آلود در حالی که مدام خمیازه می کشد و دست خود را به سینه خود می کوبد که از خواب بیدار شود روی پشت بام می آید. پشت بام را با قدم های آرام طی می کند و در کنار دودکش اندکی آرام می ایستد. او مراقب است. گوشش را تیز می کند و چشم هایش را باز می کند تا گربه از پشت دیوار کبوترها را غافلگیر نکند و باعث ترس آن ها نشود.

پنجره باز است،

آسمان پيداست، بامِ رو به رو پيداست.

اينَک اينَک مردِ خواب از سر پريده یْ چشم و دلْ هشيار،

می گشايد خوابگاهِ كفتران را در.

و آن پريزادانِ رنگارنگ و دست آموز،

بر بي آذينْ بامِ پهناور،

قوُرْ قُو بَقُّو رَقُو خوانان،

با غرور و شادخواری دامن افشانان،

مي زنند اندر نشاطِ بامدادي پر.

ليك زهرِ خوابِ دوشين خسته شان كرده ست،

بُرده شان از ياد،‌ پروازِ بلندِ دوردستان را،

كاهل و در كاهلی دلبسته شان كرده ست.

مرد اينَک می پرانَدْشان

می فرستدْشان به سوی آسمانِ پر شکوهِ پاک.

كاهلی گر خوانَد ايشان را به سوی خاک،

با درفشِ تيرۀ پر هُول – چوبی لختْ دستارِ سيهْ برْ سرْ –

می رَمانَدْشان و رانَدْشان.

تا دل از مهرِ زمينِ پست برگيرند؛

و آسمان، اين گنبدِ بُلّورِ سقفش دور،

زی چمنزارانِ سبزِ خويش خوانَدْشان.

معنی شعر: پنجره باز است و آسمان پیداست. بام روبرو هم دیده می شود. در این زمان مرد کبوتر باز که خواب از سرش پریده است و هوشیار شده است، در قفس کبوتران را باز می کند. کبوترهای رنگارنگ و دست آموز در حالی که آواز می خوانند با شادی و با تکان دادن بال هایشان در هوای تازه صبحگاهی در آسمان صاف به پرواز در می آیند. ولی سنگینی خواب شب گذشته از تنشان خارج نشده و هنوز کبوتران شاداب و سرحال نیستند هنوز دلشان می خواهد بخوابند و استراحت کنند و توان پرواز به ارتفاعات بالا را ندارند. در این هنگام مرد کبوترباز آن ها را به سوی آسمان پرواز می دهد. و اگر کبوتری به خاطر تنبلی دوباره به زمین برگردد با چوبی که سر آن پارچه سیاهی مانند دستار بسته شده است، آن ها را می ترساند و مجبور به پرواز می کند تا دل از زمین بِکَنند. و آسمان صاف(آسمان صاف شفاف است و ارتفاعش بسیار بلند به نظر می رسد برخلاف آسمان ابری که به قول اخوان سقفش کوتاه است) کبوتران را به سوی خویش دعوت می کند.

پنجره باز است،

و آسمان پيداست.

چون يکی برجِ بلندِ جادويی، ديوارش از اطلس،

موجدار و روشن و آبی،

پاره های ابر، همچون غرفه های برج.

و آن کبوترهای پَرّان در فضای برج

مثلِ چشمكْ زنْ چراغی چند،‌ مهتابی.

معنی شعر: پنجره باز است و از درون پنجره آسمان پیداست. آسمان مانند یک برج بلند سحرآمیز که انگار دیواره هایش از ابریشم است و موجدار و روشن و آبی است. ابرهای آسمان مانند خانه هایی در این برج سحر آمیز هستند و کبوترهایی که در آسمان پرواز می کنند مانند ستاره هایی که در حال چشمک زدن هستند.

بر فرازِ كاهگل اندودهْ بامِ پهن،

در كنارِ آغُلِ خالی،

تكيه داده مرد بر ديوار،

ناشتا افروخته سيگار،

غرقه در شيرين ترين لذّات، از ديدارِ اين پرواز.

اي خوش آن پرواز و اين ديدار.

گِردِ بامِ دوست می گردند،

نرم نرمک اوج می گيرند، افسونگر پريزادان.

وه، كه من هم ديگر اكنون لذّتم ز آن مرد كمتر نيست.

چه طوافی و چه پروازی!

دور باد از حشمتِ معصومشان افسونِ صيّادان.

خستگی از بالهاشان دور،

وز دِلَکْهاشان غَمان تا جاودان مهجور.

معنی شعر: مرد کبوترباز روی پشت بام کاهگلی، در کنار قفس خالی کبوتران به دیوار تکیه داده است و بدون این که غذایی خورده باشد، سیگارش را روشن کردن است و غرق در لذت پرواز کبوترانش است. واقعا چه پروازی می کنند و دیدن این صحنه چه لذتی دارد. کبوترها طوری پرواز می کنند که انگار دارند دور پشت بامی که مرد کبوترباز ایستاده است می چرخند. آرام آرام کبوتران اوج می گیرند و ارتفاع پروازشان بلندتر و بلندتر می شود. چه طوافی و چه پروازی می کنند این کبوترها. حیله و تزویر صیادان از شکوه و شوکت معصومانه آن ها دور باد (خطری آن ها را تهدید نکند- جمله دعایی). هرگز بال هایشان خسته نشود و تا جاودان، غم از دلهایشان دور باد.

در طوافِ جادوييشان آن كبوترها

چون شوند از ديدگاهم دور و پنهان، تا كه باز آيند،

من دلم پرپر زند، چون نيمْ بِسْمِلْ مرغِ پركنده؛

زِ انتظاری اضطراب آلود و طفلانه،

گردد آكنده.

معنی شعر: در هنگام چرخیدن کبوتر ها از زمانی که در دوردست پرواز می کنند و من دیگر نمی بینمشان تا دوباره باز گردند، من دلم پرپر می زند و مانند مرغی که ذبح شده و بال بال می زند، دلم سرشار از اضطرابی کودکانه می گردد.

مرد را بينم كه پای پِرْپِری در دست،

با صفير آشنای سوت،

سوی بامِ خويش خوانَد، تا نشانَدْشان.

بالهاشان نيز سرخ است،

آه شايد اتّفاقِ شومی افتاده ست؟

معنی شعر: کبوترباز را می بینم که پای پرپری(کبوتر ماده که پای آن را می گیرند و به سمت آسمان تکان می دهند و کبوتر بال بال می زند و از آن برای نشاندن کبوتران نر استفاده می کنند) را در دست گرفته و به سمت اسمان تکان می دهد و با صدای سوت آشنا برای کبوتران، آن ها را به سوی پشت بام می آورد تا روی زمین بنشینند. ولی از دور به نظر می رسد که بال های آن ها سرخ است. نکند اتفاق بدی افتاده است؟

پنجره باز است،

و آسمان پيدا.

فارغ از سوت و صفيرِ دوستدارِ خاكزادِ خويش،

کفتران در اوجِ دوری، مستِ پروازند.

بالهاشان سرخ،

زيرا بر چَكادِ دورتر كوهی كه بِتْوان ديد،

رُسته لَختی پيش،

شعله ور خونبوتۀ مرجانیِ خورشيد.

معنی شعر: پنجره باز است و آسمان از درون پنجره پیداست. کبوتران بدون توجه به سوت و صدای مرد کبوترباز، در بالاترین ارتفاع ممکن، غرق پرواز هستند. بال هایشان سرخ است. علت سرخی بال کبوترها این است که از بالای قله کوهی که از دور می توان دید، لحظاتی پیش خورشید طلوع کرده است.(سرخی بال کبوترها به دلیل نور سرخ خورشید هنگام طلوع است)

فهرست مطالب