شعر جخ امروز | دکلمه، متن، تحلیل و معنی شعر

شعر جخ امروز

شعرهای عاشقانه شاملو

در این مقاله، متن، تحلیل، معنی و دکلمه شعر جخ امروز از احمد شاملو با صدای زیبا و دلنشین احمد شاملو و استاد محمدعلی حسینیان بنیانگذار آموزش سخنوری حرفه ای و فن بیان در کشور را می شنویم.

دکلمه شعر نو یکی از مهمترین و موثرترین تمرین های فن بیان برای آموزش لحن در فن بیان است. برای رسیدن به لحن درست و دقیق در فن بیان، این تمرین می تواند سخن آموزان و هنرجویان فن بیان و سخنرانی را با چالش های جدی فن بیان و تکنیک های لحن روبرو کند.

همچنین می توانید به مقاله و ویدئوی تمرین دکلمه شعر نو برای آشنایی بیشتر با آموزش دکلمه مراجعه کنید.

آنچه در ادامه می خوانید:

۱- فایل صوتی دکلمه شعر با صدای استاد محمدعلی حسینیان

۲- فایل صوتی دکلمه شعر با صدای احمد شاملو 

3- ویدیوی دکلمه شعر تو را دوست می دارم

4- متن شعر 

5- معنی لغات شعر 

دکلمه شعر جخ امروز

دکلمه شعر

دانلودفایل صوتی دکلمه شعر جخ امروز با صدای استاد محمدعلی حسینیان

دانلود فایل صوتی دکلمه شعر جخ امرو با صدای احمد شاملو

ویدئوی دکلمه شعر 

متن شعر جخ امروز

جخ1 امروز
از مادر نزاده‌ام
نه
عمرِ جهان بر من گذشته است.

نزدیک‌ترین خاطره‌ام خاطرۀ قرن‌هاست.
بارها به خونِمان کشیدند
به یاد آر،
و تنها دست‌آوردِ کشتار
نان‌پارۀ2 بی‌قاتُقِ3 سفرۀ بی‌برکتِ ما بود.

اعراب فریبم دادند
بُرجِ موریانه را به دستانِ پُرپینۀ4 خویش بر ایشان در گشودم،
مرا و همگان را بر نَطعِ سیاه5 نشاندند و
گردن زدند.

نماز گزاردم و قتلِ عام شدم
که رافضی‌ام6 دانستند.
نماز گزاردم و قتلِ عام شدم
که قِرمَطی‌ام7 دانستند.
آنگاه قرار نهادند که ما و برادرانِمان یکدیگر را بکُشیم و
این
کوتاه‌ترین طریقِ وصولِ به بهشت بود!

به یاد آر
که تنها دست‌آوردِ کشتار
جُل‌پارۀ8 بی‌قدرِ عورتِ9 ما بود.

خوش‌بینیِ‌ برادرت تُرکان را آواز داد
تو را و مرا گردن زدند.
سفاهتِ10 من چنگیزیان11 را آواز داد
تو را و همگان را گردن زدند.
یوغِ12 وَرْزاوْ13 بر گردنِمان نهادند.
به گاوآهن‌مان14 بستند
بر گُرده‌مان15 نشستند
و گورستانی چندان بی‌مرز شیار کردند
که بازماندگان را
هنوز از چشم
خونابه16 روان است.

کوچِ غریب17 را به یاد آر
از غُربتی به غُربتِ18 دیگر،
تا جُستجوی ایمان
تنها فضیلتِ ما باشد.

به یاد آر:
تاریخِ ما بی‌قراری بود
نه باوری
نه وطنی.

نه،
جخ امروز
از مادر
نزاده‌ام.

معنی لغات شعر

1- جخ/jax/: در مقام استحسان و خوش آیند گفته شود . جَخ؛ اکنون. مثال: «جخ از مادر نزادم من» (شاملو) . با وجود این-با این حال-تازه . (قدیمی، تا دهۀ 1340؛ محاورۀ کوچه-بازاری تهران، اصفهان، کاشان و…) «فرض کنیم که!». و معمولاً برای بازدارندگی و نفی و ابراز شک و بدگمانی در مورد یک کنش و اراده و تصمیم به کار می رفت؛ مثال: «جخ تو تونستی ازین کار پولدار شی!»، «جخ ما این کارو انجام دادیم!»، «جخ یارو گول تو رو خورد!»، «جخ من این پولو بخشیدم!».

2- نان پاره: تکه نان . پارۀ نان

3- بی قاتق/biqātoq/: قاتق چیزی است که با نان بخورند مانند ماست، پنیر، و دوغ؛ نان‌خورش. بی قاتق به معنای آن که چیزی نیست که با نان خورده شود. نان خالی خوردن

4- پینه/pine/: آن قسمت از پوست، به‌ویژه در کف دست‌وپا، که در اثر کار کردن سفت و ستبر شده باشد.

5- نَطْعِ سیاه: بساط ظلم

6- رافضی/rāfezi/: در اصطلاح اهل سنت، شیعه

7- قرمطی/qermeti/: قرمطیان . فرقه ای از غُلات شیعه میباشند که به سبعیه نیز نامیده شده اند.

8- جل پاره . [ ج ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) (از: جُل ، پارچه ٔ کهنه ، ژنده ، پلاس + پاره ، شکافته ، دریده ) :
باز جل پاره مرقّع صفت طفلی توست
نخ دیبای ثمینت چو شبابت پندار. نظام قاری (دیوان ص 12)

9- عورت/’o[w]rat/: ۱. امری که انسان از آن شرم داشته باشد. ۲. عضوی که انسان از روی شرم‌وحیا می‌پوشاند؛ هرچه موضع ستر باشد. ۳. آلت تناسلی؛ شرمگاه؛ شرم‌جای. ۴. [مجاز] جنس زن.

10- سفاهت/se(a)fāhat/: نادانی؛ بی‌خردی؛ کم‌عقلی.

11- چنگیزیان: منسوب به چنگیز رئیس قبیله مغول که نام او به مغولی تموچین بود و در زمان خوارزمشاهیان به ایران حمله کردند.

12- یوغ/yuq/: چوبی که هنگام شخم زدن زمین روی گردن جفت گاو می‌گذارند و گاوآهن را به آن می‌بندند . سلطه

13- ورزاو. [ وَ ] گاوی را گویند که زمین بدان شیار کنند، یعنی گاو زراعت

14- گاوآهن/gāv[‘]āhan/: آلتی با تیغۀ سنگین که سر آن را به‌ گردن گاو می‌بندند و با آن زمین را شخم ‌می‌زنند؛ خیش؛ خیج؛ آهن‌جفت؛ آهن‌شیار.

15- گرده: ] گ ُ دَ / دِ ] میان دو کتف که سنگینی کوله بر روی آن افتد. میان دو شانه . پائین گردن از پشت . کار از گرده ٔ کسی کشیدن ؛ بنفع خود او رابکار واداشتن .

16- خونابه/xunābe/: (پزشکی) خون آمیخته با آب . [قدیمی، مجاز] اشک خونین . [قدیمی، مجاز] خون.

17- غریب/qarib/: دورافتاده از وطن. ویژگی مکانی که محل زندگی شخص نیست و برای او نا‌آشناست.

18- غربت/qorbat/: دور شدن؛ دور شدن از شهر خود. دوری از وطن.

فهرست مطالب