متن سخنرانی کوتاه اخلاقی | چگونه متن سخنرانی را آماده کنیم؟

هدف ما در سلسله مقاله های متن سخنرانی کوتاه که در موضوعات مختلف ارائه می گردد، این است که سخن آموزان نحوه آماده کردن سخنرانی را بیاموزند. متن سخنرانی کوتاه اخلاقی اولین مقاله از این مجموعه است که در اختیار سخن آموزان قرار می گیرد.

برای آماده کردن سخنرانی ابتدا باید موضوع سخنرانی مشخص شود. سپس سخن آموزان باید محتوای یک خطی خود را بسازند. این مرحله سخت ترین و دشوارترین مرحله آماده سازی سخنرانی است. بعد از ساخته شدن محتوا، سخن آموز نیاز است که مطالب مرتبط با محتوا را جمع آوری کند و آن را در ساختار مناسب قرار دهد.

در این مقاله متن سخنرانی کوتاه اخلاقی مورد بحث است. علاوه بر مطالب مختلف که در قالب آمار، ضرب المثل، شعر، داستان، حدیث، روایت و آیات بیان می شود، یک نمونه متن سخنرانی کوتاه اخلاقی هم ارائه می شود. سخن آموزان می توانند با الگوبرداری از نمونه ارائه شده، سخنرانی مورد نظر خود را آماده کنند.

آنچه در ادامه می خوانید:

۷- آیات قرآن در مورد اخلاق

1- سخنرانی کوتاه اخلاقی توسط استاد محمدعلی حسینیان

2- متن سخنرانی کوتاه اخلاقی

1- نمونه متن سخنرانی کوتاه اخلاقی

بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار

تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی

هنوز هم غریب است و عجیب. بارها و بارها این شعر سعدی را خوانده ام و هر بار بیشتر جذب زیبایی بی بدیل آن می شوم. یک مانیفست و بیانیه اخلاقی جهانی. در هر جای این کره خاکی. فارغ از هر ملیتی، فارغ از هر رنگی، فارغ از هر نژادی، فارغ از هر مذهب و آیینی. این عبارات عین آدمیت است. بهترین و شگفتانه ترین اخلاق انسانی است. اگر انسان از رنج و محنت دیگران غمگین نشود و در دل او نفرت جای محبت را بگیرد، زندگی به یک جهنم واقعی تبدیل خواهد شد. به قول برتراند راسل نفرت، نفرت می‌آورد و جهانی که در آن بر نفرت دامن می زنند چنان آکنده از زد و خورد و مجادله خواهد شد که هیچ‌کس نمی‌تواند از لذت یک زندگی خوب بهره‌مند گردد.

سوال اساسی این است که من به عنوان یک انسان چرا باید یک نظام اخلاقی مشخص داشته باشم؟ نظام اخلاقی چه کمکی به انسان مدرن امروز می کند؟

واقعیت این است که هر کاری که شما انجام دهید در یک نقطه به اخلاق گره می خورد. چه بخواهید تجارت کنید، چه بخواهید با کسی رابطه داشته باشید، چه مدیر باشید، چه کارمند و یا حتی اگر بخواهید متخصص و دانشمند هم باشید باز هم در یک نقطه به اخلاق می رسید.

سال ها پیش در سازمانی که کار می کردم اتفاق جالبی افتاد. کارمندی در شرکت کار می کرد که کسی نبود که از نحوه کار کردنش رضایت داشته باشد. او پدر سه فرزند بود و زندگی بسیار سختی را از نظر مالی تجربه می کرد. موارد بسیاری هم شده بود که او دختر و پسر خردسالش را با خودش به شرکت می آورد چون مادرشان به خاطر به دنیا آوردن دختر کوچکش سر زایمان از دنیا رفته بود و بچه ها پیش مادربزرگشان زندگی می کردند. گه گاه که مادربزرگ مریض می شد و یا به شهرستان می رفت او مجبور بود بچه ها را با خود به شرکت بیاورد. در ابتدا مدیران با این کار مخالفت کرده بودند ولی وقتی قصه زندگیش را شنیدند همه رضایت دادند.

هر بار تمامی مدیران به علت نارضایتی که از نحوه کار کردن او داشتند پیشنهاد اخراج او را می دادند. اما او هیچ وقت اخراج نشد. لحظه ای بود که باید مدیر شرکت با یک موضوع کنار می آمد. اخراج او و بی کار شدنش، خانواده اش را از هم متلاشی می کرد و خدا می دانست که چه بلایی سر آن طفلان بی گناه و بی پناه می آمد.

این شرایط برزخی می تواند برای شما هم اتفاق بیافتد؟ خوب سوال اینجاست. اگر شما جای آن مدیر بودید چه می کردید؟ اخراجش می کردید یا او را نگه می داشتید؟ هر پاسخی که به این سوال بدهید باید در چهارچوب یک نظام اخلاقی باشد. این است که می گویم کاری نیست که در این جهان به سراغ آن بروید و در یک جایی با موضوع اخلاق مواجه نشوید.

حتی زمانی که تحقیقات علمی می کنید هم با سوالات اخلاقی مواجه می شوید. اینکه ساختن بمب هسته ای امری اخلاقی است یا خیر؟ و هزاران سوال دیگر. اینکه برخی متفکرین اعتقاد داشتند که علم محض می تواند جهان انسانی را به یک جهنم علمی تبدیل کند شاید امروز بیشتر قابل درک باشد. با وجود ابربمب های هسته ای و هیدروژنی که توانایی نابودی حیات در کره زمین را دارند و همچنین پیدایش هوش مصنوعی و انواع رباتها به نظر می رسد این خطر بیش از پیش احساس می شود.

فیلسوفان مدرن بر این باورند که انسان مدرن به کوررنگی اخلاقی دچار شده است. حرف دقیق و عمیق و پرمعنایی است. کمی که به دور و برم نگاه می کنم و می اندیشم، میبینم همین طور است. سرگرمی های دنیای مدرن و تکنولوژی های پیشرفته ما را دچار کوررنگی اخلاقی کرده است. از سفرهای توریستی جذاب ولی بی محتوا گرفته تا موبایل، تلوزیون، رادیو، اینترنت، بازیهای جذاب کامپیوتری، تنانگی عصر مدرن و هزاران سرگرمی دیگر که برای ما وقتی برای فکر کردن به اصول اخلاقی نگذاشته است.

این یکی از مهمترین دلایلی است که زندگی انسان مدرن را تهی از معنا کرده است. این سوالِ که چی؟ سوال مهمی است که حتما برای همه ما در مقاطعی از زندگی پیش آمده است. خوب پاسخ به این سوال همان معنای زندگی است و به نظر من یک نظام اخلاقی تنها راهی است که بتوان با آن پاسخ این سوال را داد.

همواره انسان در طول تاریخ زیست خود به دنبال سنگ محکی برای اخلاق خوب بوده است. اگر از هر انسانی بپرسید که آیا می خواهد آدم خوبی باشد و یا می خواهد به دیگران خوبی کند؟ قطعا پاسخش آری است. اما سوال اینجاست که ملاک خوبی چیست؟

پاسخ به این سوال کار ساده ای نیست. نظام اخلاقی فضیلت گرای ارسطویی، نظام اخلاقی وظیفه گرای امانوئل کانتی و نظام اخلاقی فایده گرای جرمی بنتونی، هر سه در پی پاسخ به همین سوال به وجود آمده اند. تمرکز در نظام اخلاقی فضیلت گرا روی فاعل اخلاقی است، تمرکز در نظام اخلاقی وظیفه گرا روی فعل اخلاقی است و تمرکز در نظام اخلاقی فایده گرا روی نتایج و پیامدهای فعل اخلاقی است.

اگر یک قتل انجام شود نظام اخلاقی فضیلت گرا به شما می گوید که قاتل مباش چون قاتل بودن فضیلت نیست. نظام اخلاقی وظیفه گرا به شما می گوید که قتل نکن چون فارغ از هر نتیجه و فارغ از اینکه چه کسی قتل کند، قتل کردن کار بدی است. و نظام اخلاقی فایده گرا به شما می گوید که قتل نکن چون پیامدهایی که قتل کردن در جامعه دارد خسارت بار است.

ما باید یاد بگیریم که به اخلاق بیاندیشیم و اخلاقی فکر کنیم. بهترین راه برای اندیشیدن درباره اخلاق سوال مهمی است که امانوئل کانت فیلسوف آلمانی بیان کرد و به نظرم امروز هم می تواند مدخل مناسبی برای شروع اندیشیدن به اخلاق باشد. همانطور که می دانید کانت در اخلاق به دنبال یک اصل جهانی بود که در همه جا و در همه زمان ها کارایی داشته باشد. کانت می گوید هر زمانی که می خواهید یک کاری انجام دهید از خود بپرسید که اگر همه این کار را انجام دهند چه می شود؟

اگر می خواهم به خاطر بدی که کسی به من کرده است او را کتک بزنم، باید با خود فکر کنم که اگر هر کسی بدی کرد و دیگران او را بزنند چه اتفاقی در جهان می افتد؟ اگر می خواهم به همسرم خیانت کنم، باید با خود بیاندیشم که اگر همه مردها و زن ها به هم خیانت کنند چه چیزی از بنیاد عشق و خانواده باقی می ماند؟ اگر قصد داشته باشم در مورد موضوعی به پدر یا مادرم دروغ بگویم، باید با خود فکر کنم که اگر همه فرزندان به پدر و مادرشان دروغ بگویند چه اتفاقی خواهد افتاد.

اگر می خواهیم در جهانی زندگی کنیم که انسان ها صاحب احترام و شخصیت باشند، باید از همه امکانات تعلیم و تربیت استفاده کنیم تا اندیشه اخلاقی را در فرزندانمان احیا کنیم. بدون اخلاق، احترام هم نیست بدون احترام و حرمت در روابط انسانی، عشق هم معنایی ندارد. همه پدرها، مادرها، معلم ها، اساتید و تمامی افراد حقیقی و حقوقی در این زمینه مسئولیت دارند.

تربیت انسان مدرنی که دارای نظام اخلاقی باشد باید یکی از اولویت های مهم سیاست ها و استراتژی های کلان کشورهای جهان باشد تا بتوانیم امثال ماندلاها و گاندی ها را تربیت کنیم.

آرون گاندی نوه ماتماها گاندی این خاطره را از پدرش نقل می کند.

شانزده ساله بودم و با پدر و مادرم در مؤسّسه ای که پدربزرگم در فاصلۀ هجده مایلی دِرْبِن (Durban)، در آفریقای جنوبی، در وسط تأسیسات تولید قند و شکر، تأسیس کرده بود زندگی می کردم. ما آنقدر دور از شهر بودیم که هیچ همسایه ای نداشتیم و من و دو خواهرم همیشه منتظر فرصتی بودیم که برای دیدن دوستان یا رفتن به سینما به شهر برویم.
یک روز پدرم از من خواست او را با اتومبیل به شهر ببرم زیرا کنفرانس یک روزه ای قرار بود تشکیل شود و من هم فرصت را غنیمت دانستم. چون عازم شهر بودم، مادرم فهرستی از خوار و بار مورد نیاز را نوشت و به من داد و، چون تمام روز را در شهر بودم، پدرم از من خواست که چند کار دیگر را هم انجام بدهم، از جمله بردن اتومبیل برای سرویس به تعمیرگاه بود.

وقتی پدرم را آن روز صبح پیاده کردم، گفت: “ساعت 5 همین جا منتظرت هستم که با هم به منزل برگردیم.” بعد از آن که شتابان کارها را انجام دادم، مستقیماً به نزدیکترین سینما رفتم. آنقدر مجذوب بازی جان وِیْن در دو نقش بودم که زمان را فراموش کردم. ساعت 5/5 بود که یادم آمد. دوان دوان به تعمیرگاه رفتم و اتومبیل را گرفتم و شتابان به جایی رفتم که پدرم منتظر بود. وقتی رسیدم ساعت تقریباً شش شده بود.
پدرم با نگرانی پرسید، “چرا دیر کردی؟” آنقدر شرمنده بودم که نتوانستم بگویم مشغول تماشای فیلم وسترن جان وین بودم و بدین لحاظ گفتم، “اتومبیل حاضر نبود؛ مجبور شدم منتظر بمانم.” ولی متوجّه نبودم که پدرم قبلاً به تعمیرگاه زنگ زده بود.

مچ مرا گرفت و گفت: “در روش من برای تربیت تو نقصی وجود داشته که به تو اعتماد به نفس لازم را نداده که به من راست بگویی. برای آن که بفهمم نقص کار کجا است و من کجا در تربیت تو اشتباه کرده ام، این هجده مایل را پیاده می روم که در این خصوص فکر کنم.”
پدرم با آن لباس و کفش مخصوص مهمانی، در میان تاریکی، در جادّه های تیره و تار و بس ناهموار پیاده به راه افتاد. نمی توانستم او را تنها بگذارم. مدّت پنج ساعت و نیم پشت سرش اتومبیل می راندم و پدرم را که به علّت دروغ احمقانه ای که بر زبان رانده بودم غرق ناراحتی و اندوه بود نگاه میکردم.

همان جا و همان وقت تصمیم گرفت دیگر هرگز دروغ نگویم.
غالباً دربارۀ آن واقعه فکر میکنم و از خودم می پرسم، اگر او مرا، به همان طریقی که ما فرزندانمان را تنبیه می کنیم، مجازات می کرد، آیا اصلاً درسم را خوب فرا می گرفتم.
تصوّر نمی کنم. از مجازات متأثّر می شدم امّا به کارم ادامه می دادم.
امّا این عمل سادۀ عاری از خشونت آنقدر نیرومند بود که هنوز در ذهنم زنده است گویی همین دیروز رخ داده است. این است قوّۀ عدم خشونت.

دانلود متن سخنرانی کوتاه اخلاقی

4- تحلیل متن سخنرانی کوتاه اخلاقی

1- محتوای یک خطی سخنرانی

اخلاق تنها عاملی است که می تواند به زندگی انسان معنا دهد و آن را از بیهودگی و پوچی رهایی بخشد

2- ساختار سخنرانی

این سخنرانی کوتاه اخلاقی با ساختار 3 آماده شده است. علت انتخاب ساختار 3 این است که این ساختار مناسب موضوعاتی است که اولا مثبت است و ثانیا در جامعه در معرض تهدید و نابودی قرار گرفته است. در ساختار 3 ابتدا اهمیت موضوع را شرح می دهید. در مرحله بعد از اتفاقاتی که باعث لطمه به موضوع است انتقاد می کنید. سپس از موضوعاتی که می تواند نتایج مثبتی داشته باشد صحبت می کنید. و در نهایت برای بهبود موضوع اضهار امیدواری می کنید و از افراد مسئول تقاضای کمک می کنید.

3- دیدگاه سخنرانی:

دیدگاه سخنران فلسفی است. در این سخنرانی، سخنران به دنبال ترغیب مخاطب در اندیشیدن به چرایی موضوع اخلاق است.

4- تکنیک شروع سخنرانی:

استفاده از شعر پندآموز

5- تکنیک پایان سخنرانی:

داستان

6- مطالب سخنرانی:

الف) شعر سعدی ( آغاز)

ب) جمله ای از برتراند راسل در مورد اخلاق ( مربوط به قسمت 1 ساختار)

ج) خاطره شخصی در مورد اخراج یک کارمند ( مربوط به قسمت 2 ساختار)

د) بمب هسته ای و هوش مصنوعی ( مربوط به قسمت 2 ساختار)

ه) سوال مشهور امانوئل کانت در مورد فعل اخلاقی ( مربوط به قسمت 3 ساختار)

و) اخلاق فضیلت گرا، وظیفه گرا و فایده گرا (مربوط به قسمت 3 ساختار)

ز) تربیت گاندی ها و ماندلاها (مربوط به قسمت 4 ساختار)

ح) داستان پسر گاندی در مورد برخورد پدرش با دروغگویی ( پایان)

5- شعر و ضرب المثل اخلاقی

1- بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی (سعدی)

2- اگر بینی که نابینا و چاه است
اگر خاموش بنشینی گناه است
اگر پوزش نکو باشد ز کهتر
نکوتر باشد آمرزش ز مهتر
اگر جفت گردد زبان با دروغ
نگیرد ز بخت سپهری فروغ (فردوسی)

3- تن آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی
چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
خور و خواب و خشم و شهوت شغب است و جهل و ظلمت (سعدی)

4- آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا

5- تو نیکویی کن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز
که پیش از ما چو تو بسیار بودند
که نیک‌اندیش و بدکردار بودند
بدی کردند و نیکی با تن خویش
تو نیکوکار باش و بد میندیش (سعدی)

6- گر بر سر نفس خود امیری، مردی
بر کور و کر ار نکته نگیری، مردی
مردی نبود فتاده را پای زدن
گر دست فتاده‌ای بگیری، مردی (رودکی)

7- دوست مشمار آنکه در نعمت زند
لاف یاری و برادرخواندگی
دوست آن دانم که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی

8- حرامش باد بدعهدِ بداندیش
شکم پرکردن از پهلوی درویش
شکم پر زهرِمارش بود و کَژدُم
که راحت خواهد اندر رنجِ مردم
روا دارد کسی با ناتوان زور؟
کبوتر دانه خواهد هرگز از مور؟
اگر عَنقا ز بی‌برگی بمیرد
شکار از چنگِ گنجشکان نگیرد (سعدی)

9- دامن آلوده اگر خود همه حکمت گوید
به سخن گفتن زیباش بدان به نشوند
وآنکه پاکیزه رود گر بنشیند خاموش
همه از سیرت زیباش نصیحت شنوند (سعدی)

10- طلب منصب فانی نکند صاحب عقل
عاقل آن است که اندیشه کند پایان را (سعدی)

11- به حسن خلق توان کرد صيد اهل نظر
به دام ودانه نگيرند مرغ دانا را (حافظ)

12- از خدا خواهیم توفیق ادب
بی ادب محروم ماند از لطف رب
بی ادب تنها نه خود را داشت بد
بلکه آتش در همه آفاق زد

13- طریقت به جز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق نیست
تو بر تخت سلطانی خویش باش
به اخلاق پاکیزه درویش باش (سعدی)

14- هر که بی‌مشورت کند تدبیر
غالبش بر غرض نیاید تیر
بیخ بی‌مشورت که بنشانی
بر نیارد به جز پشیمانی (سعدی)

15- من آن مورم که در پایم بمالند
نه زنبورم که از دستم بنالند
کجا خود شکر این نعمت گزارم
که زور مردم آزاری ندارم (سعدی)

16- نکویی بابدان کردن وبالست
ندانند این سخن جز هوشمندان
ز بهر آنکه با گرگان نکویی
بدی باشد به حال گوسفندان (سعدی)

17- بشنو از من سخنی حق پدر فرزندی
گر به رای من و اندیشۀ من خرسندی
چیست دانی سر دینداری و دانشمندی
آن روا دار که گر بر تو رود بپسندی (سعدی)

18- آیین برادری و شرط یاری
آن نیست که عیب من هنر پنداری
آنست که گر خلاف شایسته روم
از غایت دوستیم دشمن داری (سعدی)

19- تواضع گر چه محبوبست و فضل بیکران دارد
نباید کرد بیش از حد که هیبت را زیان دارد (سعدی)

20- گر بلندت کسی دهد دشنام
به که ساکن دهی جواب سلام (سعدی)

21- مردی نه به قوتست و شمشیرزنی
آنست که جوری که توانی نکنی (سعدی)

جهت دریافت شعرها و ضرب المثل های بیشتر کلیک کنید

6- داستان های اخلاقی

داستان های مناسب و مرتبط با متن سخنرانی کوتاه اخلاقی، ویژگی بیانی سخنرانی را افزایش می دهد. امید است داستان های زیر مورد استفاده سخن آموزان قرار بگیرد.

1- داستان برخورد اخلاقی گاندی با پسرش

آرون گاندی نوه ماتماها گاندی این خاطره را از پدرش نقل می کند.

شانزده ساله بودم و با پدر و مادرم در مؤسّسه ای که پدربزرگم در فاصلۀ هجده مایلی دِرْبِن (Durban)، در آفریقای جنوبی، در وسط تأسیسات تولید قند و شکر، تأسیس کرده بود زندگی می کردم. ما آنقدر دور از شهر بودیم که هیچ همسایه ای نداشتیم و من و دو خواهرم همیشه منتظر فرصتی بودیم که برای دیدن دوستان یا رفتن به سینما به شهر برویم.
یک روز پدرم از من خواست او را با اتومبیل به شهر ببرم زیرا کنفرانس یک روزه ای قرار بود تشکیل شود و من هم فرصت را غنیمت دانستم. چون عازم شهر بودم، مادرم فهرستی از خوار و بار مورد نیاز را نوشت و به من داد و، چون تمام روز را در شهر بودم، پدرم از من خواست که چند کار دیگر را هم انجام بدهم، از جمله بردن اتومبیل برای سرویس به تعمیرگاه بود.

وقتی پدرم را آن روز صبح پیاده کردم، گفت: “ساعت 5 همین جا منتظرت هستم که با هم به منزل برگردیم.” بعد از آن که شتابان کارها را انجام دادم، مستقیماً به نزدیکترین سینما رفتم. آنقدر مجذوب بازی جان وِیْن در دو نقش بودم که زمان را فراموش کردم. ساعت 5/5 بود که یادم آمد. دوان دوان به تعمیرگاه رفتم و اتومبیل را گرفتم و شتابان به جایی رفتم که پدرم منتظر بود. وقتی رسیدم ساعت تقریباً شش شده بود.
پدرم با نگرانی پرسید، “چرا دیر کردی؟” آنقدر شرمنده بودم که نتوانستم بگویم مشغول تماشای فیلم وسترن جان وین بودم و بدین لحاظ گفتم، “اتومبیل حاضر نبود؛ مجبور شدم منتظر بمانم.” ولی متوجّه نبودم که پدرم قبلاً به تعمیرگاه زنگ زده بود.

مچ مرا گرفت و گفت: “در روش من برای تربیت تو نقصی وجود داشته که به تو اعتماد به نفس لازم را نداده که به من راست بگویی. برای آن که بفهمم نقص کار کجا است و من کجا در تربیت تو اشتباه کرده ام، این هجده مایل را پیاده می روم که در این خصوص فکر کنم.”
پدرم با آن لباس و کفش مخصوص مهمانی، در میان تاریکی، در جادّه های تیره و تار و بس ناهموار پیاده به راه افتاد. نمی توانستم او را تنها بگذارم. مدّت پنج ساعت و نیم پشت سرش اتومبیل می راندم و پدرم را که به علّت دروغ احمقانه ای که بر زبان رانده بودم غرق ناراحتی و اندوه بود نگاه میکردم.

همان جا و همان وقت تصمیم گرفت دیگر هرگز دروغ نگویم.
غالباً دربارۀ آن واقعه فکر میکنم و از خودم می پرسم، اگر او مرا، به همان طریقی که ما فرزندانمان را تنبیه می کنیم، مجازات می کرد، آیا اصلاً درسم را خوب فرا می گرفتم.
تصوّر نمی کنم. از مجازات متأثّر می شدم امّا به کارم ادامه می دادم.
امّا این عمل سادۀ عاری از خشونت آنقدر نیرومند بود که هنوز در ذهنم زنده است گویی همین دیروز رخ داده است. این است قوّۀ عدم خشونت.

2- دو رویی و دغل کاری

زاهدی مهمان پادشاهی بود. چون به طعام بنشستند کمتر از آن خورد که ارادت او بود و چون به نماز برخاستند بیش از آن کرد که عادت او، تا ظنّ صلاحیت در حق او زیادت کنند.

ترسم نرسی به کعبه، ای اعرابی
کاین ره که تو می‌روی به ترکستان است

چون به مقام خویش آمد سفره خواست تا تناولی کند. پسری صاحب فراست داشت. گفت: ای پدر! باری به مجلس سلطان در طعام نخوردی؟ گفت: در نظر ایشان چیزی نخوردم که به کار آید. گفت: نماز را هم قضا کن که چیزی نکردی که به کار آید.

ای هنرها گرفته بر کف دست
عیبها بر گرفته زیر بغل
تا چه خواهی خریدن ای مغرور
روز درماندگی به سیم دغل

3نرود میخ آهنین در سنگ

کاروانی در زمین یونان بزدند و نعمت بی قیاس ببردند.

بازرگانان گریه و زاری کردند و خدا و پیمبر شفیع آوردند و فایده نبود:

چو پیروز شد دزد تیره روان
چه غم دارد از گریه کاروان

لقمان حکیم اندر آن کاروان بود.

یکی گفتش از کاروانیان: مگر اینان را نصیحتی کنی و موعظه‌ای گویی تا طرفی از مال ما دست بدارند که دریغ باشد چندین نعمت که ضایع شود.

گفت: دریغ کلمه حکمت با ایشان گفتن:

آهنی را که موریانه بخورد
نتوان برد از او به صیقل زنگ
با سیه دل چه سود گفتن وعظ
نرود میخ آهنین در سنگ
همانا که جرم از طرف ماست:
به روزگار سلامت شکستگان دریاب
که جبر خاطر مسکین بلا بگرداند
چو سائل از تو به زاری طلب کند چیزی
بده وگرنه ستمگر به زور بستاند

4- ادب از که آموختی؟ از بی ادبان!

لقمان را گفتند:

گفت: از بی ادبان! هر چه از ایشان در نظرم ناپسند آمد از فعل آن پرهیز کردم.

نگویند از سر بازیچه حرفی
کز آن پندی نگیرد صاحب هوش
و گر صد باب حکمت پیش نادان
بخوانند آیدش بازیچه در گوش

5- پاسخ بدی را با خوبی دادن

پیش یکی از مشایخ گله کردم که: فلان به فساد من گواهی داده است.

گفتا: به صلاحش خجل کن!

تو نیکو روش باش تا بدسگال
به نقص تو گفتن نیابد مجال
چو آهنگ بربط بود مستقیم
کی از دست مطرب خورد گوشمال

6- به دیدار مردم شدن عیب نیست
ولیکن نه چندان که گویند بس

ابوهریره رضی الله عنه هر روز به خدمت مصطفی صلی الله علیه آمدی. گفت: یا اباهریره! زُرنی غِبّاً تَزْدَد حُباً: هر روز میا تا محبت زیادت شود.

صاحبدلی را گفتند: بدین خوبی که آفتاب است نشنیده‌ایم که کس او را دوست گرفته است و عشق آورده. گفت: برای آن که هر روز می‌توان دید مگر در زمستان که محجوب است و محبوب.

به دیدار مردم شدن عیب نیست
ولیکن نه چندان که گویند بس
اگر خویشتن را ملامت کنی
ملامت نباید شنیدت ز کس

7-  سخاوت یا شجاعت

حکیمی را پرسیدند: از سخاوت و شجاعت کدام بهتر است؟

گفت: آن که را سخاوت است به شجاعت حاجت نیست.

نماند حاتم طایی ولیک تا به ابد
بماند نام بلندش به نیکویی مشهور
زکات مال به در کن که فضله رز را
چو باغبان بزند بیشتر دهد انگور
نبشته است بر گور بهرام گور
که دست کرم به ز بازوی زور

8- داستان نماز خواندن به زبان فارسی

سال يك هزار و سيصد و سي و دو شمسي بود، من و عده اي از جوانان پر شور آن روزگار، پس از تبادل نظر و بحث و مشاجره، به اين نتيجه رسيده بوديم كه چه دليلي دارد نماز را به عربي بخوانيم؟ چرا نماز را به زبان فارسي نخوانيم؟ عاقبت تصميم گرفتيم نماز را به فارسي بخوانيم  و همين كار را هم كرديم. والدين كم كم از اين موضوع آگاهي يافتند و به فكرچاره افتادند. آن ها، پس از تبادل نظر با يكديگر، تصميم گرفتند با نصيحت ما را از اين كار باز دارند و اگر مؤثر نبود، راهي ديگر برگزينند. چون پند دادن آن ها مؤثر نيفتاد؛ ما را نزد يكي از روحانيان آن زمان بردند. آن روحاني وقتي فهميد ما به زبان فارسي نماز مي خوانيم، به تندي و عصبانيت با ما برخورد كرد. اين عمل او ما را در كارمان راسخ تر و مصرتر ساخت.

عاقبت يكي از پدران، والدين ديگر افراد را به اين فكر انداخت كه ما را به محضر حضرت آيت الله حاج آقا رحيم ارباب اصفهاني ببرند و اين فكر مورد تأييد قرار گرفت. آن ها نزد حضرت ارباب شتافتند و موضوع را با وي در ميان نهادند. او دستور داد در وقتي معيّن ما را خدمتش رهنمون شوند. در روز موعود ما را كه تقريباً پانزده نفر بوديم، به محضر مبارك ايشان بردند. در همان لحظه ي اول، چهره ي نوراني و خندان وي ما را مجذوب ساخت؛ آن بزرگ مرد را غير از ديگران يافتيم و دانستيم كه با شخصيتي استثنايي روبه رو هستيم. آقا در آغاز دستور پذيرايي از همه ي ما را صادر فرمود. سپس به والدين ما فرمود: شما كه به زبان فارسي نماز نمي خوانيد، فعلاً تشريف ببريد و ما را با فرزندانتان تنها بگذاريد.

وقتي آن ها رفتند، به ما فرمود: بهتر است شما يكي يكي خودتان را معرفي كنيد و بگوييد در چه سطح تحصيلي و چه رشته اي درس مي خوانيد. آن گاه، به تناسب رشته و كلاس ما، پرسش هاي علمي مطرح كرد و از درس هايي مانند جبر و مثلثات و فيزيك و شيمي و علوم طبيعي مسائلي پرسيد كه پاسخ  اغلب آن ها از توان ما بيرون بود. هر كس از عهده ي پاسخ برنمي آمد، با اظهار لطف وي و پاسخ درست پرسش روبه رو مي شد. پس از آن كه همه ي ما را خلع سلاح كرد، فرمود: والدين شما نگران شده اند كه شما نمازتان را به فارسي مي خوانيد، آن ها نمي دانند من كساني را مي شناسم كه نعوذبالله اصلاً نماز نمي خوانند. شما جوانان پاك اعتقادي هستيد كه هم اهل دين هستيد و هم اهل همت. من در جواني مي خواستم مثل شما نماز را به فارسي بخوانم؛ ولي مشكلاتي پيش آمد كه نتوانستم. اكنون شما به خواسته ي دوران جواني ام جامه ي عمل پوشانيده ايد، آفرين به همت شما.

در آن روزگار، نخستين مشكل من ترجمه  ي صحيح سوره ي حمد بود كه لابد شما آن را حلّ كرده ايد. اكنون يكي از شما كه از ديگران مسلط   تر است، بگويد بسم الله الرحمن الرحيم را چگونه ترجمه كرده است. يكي از ما به عادت دانش آموزان دستش را بالا گرفت و براي پاسخ دادن داوطلب شد. آقا با لبخند فرمود: خوب شد طرف مباحثه ما يك نفر است؛ زيرا من از عهده ي پانزده جوان نيرومند برنمي آمدم. بعد به آن جوان فرمود: خوب بفرماييد بسم الله را چگونه ترجمه كرديد؟ آن جوان گفت: طبق عادت جاري به نام خداوند بخشندۀ مهربان. حضرت ارباب لبخند زد و  فرمود: گمان نكنم ترجمۀ درست بسم الله چنين باشد. در مورد”بسم” ترجمۀ”به  نام” عيبي ندارد. اما”الله” قابل ترجمه نيست؛ زيرا اسم علم(خاص) خدا است و اسم خاص را نمي  توان ترجمه كرد؛ مثلاً اگر اسم كسي”حسن” باشد، نمي توان به آن گفت”زيبا”. ترجمۀ”حسن” زيبا است؛ امّا اگر به آقاي حسن بگوييم آقاي زيبا، خوشش نمي آيد.

كلمۀ الله اسم خاصي است كه مسلمانان بر ذات خداوند متعال اطلاق مي كنند. نمي توان”الله” را ترجمه كرد، بايد همان را به  كار برد. خوب”رحمن” را چگونه ترجمه كرده ايد؟ رفيق ما پاسخ داد: بخشنده. حضرت ارباب فرمود: اين ترجمه بد نيست، ولي كامل نيست؛ زيرا”رحمن” يكي از صفات خدا است كه شمول رحمت و بخشندگي او را مي   رساند و اين شمول در كلمۀ بخشنده نيست؛”رحمن”  يعني خدايي كه در اين دنيا هم بر مؤمن و هم بر كافر رحم مي كند و همه را در كنف لطف و بخشندگي خود قرار مي دهد و نعمت رزق و سلامت جسم و مانند آن عطا مي   فرمايد. در هر حال، ترجمۀ بخشنده براي”رحمن” در حد كمال ترجمه نيست. خوب، رحيم را چطور ترجمه كرده ايد؟ رفيق ما جواب داد:”مهربان”. حضرت آيت  الله ارباب فرمود: اگر مقصودتان از رحيم من بودم چون نام وي رحيم بود بدم نمي آمد”مهربان” ترجمه كنيد؛ امّا چون رحيم كلمه اي قرآني و نام پروردگار است، بايد درست معنا شود. اگر آن را”بخشاينده” ترجمه كرده   بوديد، راهي به دهي مي برد؛ زيرا رحيم يعني خدايي كه در آن دنيا گناهان مؤمنان را عفو مي كند. پس آن   چه در ترجمه ي”بسم الله” آورده ايد، بد نيست؛ ولي كامل نيست و اشتباهاتي دارد.

من هم در دوران جواني چنين قصدي داشتم؛ امّا به همين مشكلات برخوردم و از خواندن نماز فارسي منصرف شدم. تازه اين فقط آيه ي اول سوره ي حمد بود، اگر به ديگر آيات بپردازيم، موضوع خيلي پيچيده تر مي شود. امّا من معتقدم شما اگر باز هم بر اين امر اصرار داريد، دست از نماز خواندن به فارسي برنداريد؛ زيرا خواندنش از نخواندن نماز به طور كلي بهتر است. در اين   جا، همگي شرمنده و منفعل و شكست خورده از وي عذرخواهي كرديم و قول داديم، ضمن خواندن نماز به عربي، نمازهاي گذشته را اعاده كنيم. ايشان فرمود: من نگفتم به عربي نماز بخوانيد، هر طور دلتان مي خواهد بخوانيد. من فقط مشكلات اين كار را براي شما شرح دادم. ما همه عاجزانه از وي طلب بخشايش و از كار خود اظهار پشيماني كرديم. حضرت آيت الله ارباب، با تعارف ميوه و شيريني، مجلس را به پايان برد. ما همگي دست مباركش را بوسيديم و در حالي كه ما را بدرقه مي كرد، خداحافظي كرديم. بعد نمازها را اعاده كرديم و از كار جاهلانۀ خود دست برداشتيم.

بنده از آن به بعد گاه به حضور آن جناب مي رسيدم و از خرمن علم و فضيلت وي خوشه ها بر مي  چيدم. وقتي در دوره ي دكتراي زبان و ادبيات فارسي دانشگاه تهران به تحصيل مشغول بودم، گاه نامه  ها و پيغام هاي استاد فقيد مرحوم بديع الزمان فروزان    فر را براي وي مي  بردم و پاسخ هاي كتبي و شفاهي حضرت آيت الله را به آن استاد فقيد مي رساندم. و اين افتخاري براي بنده بود. گاه ورقه  هاي استفتايي كه به محضر آن حضرت رسيده بود، روي هم انباشته مي شد. آن جناب دستور مي داد آن ها را بخوانم و پاسخ را طبق نظر وي بنويسم. پس از خواندن پاسخ، اگر اشتباهي نداشت، آن را مهر مي كرد. در اين مرحله با بزرگواري  هاي بسيار آن حضرت روبه رو بودم كه اكنون مجال بيان آن  ها نيست. خدايش بيامرزد و در درياي رحمت خويش غرقه سازد؛انّه كريمٌ رحيم . به نقل از استاد دكتر محمدجواد شريعت.

9- اخلاق بزرگوارانه امام باقر عليه السلام

روزى يك نفر نصرانى به امام باقر عليه السلام جسارت كرد و گفت :

انت بقر؟ تو گاو هستى ؟

حضرت در جواب فرمود:

انا باقر.

اسم من باقر است .

نصرانى گفت :

تو پسر زنى آشپز هستى .

امام فرمود:

آشپزى شغل مادرم است .

نصرانى : تو پسر كنيز سياهرنگ و بدزبان هستى .

امام باقر: اگر اين لقبهايى كه به مادرم دادى راست است خدا او را بيامرزد. و اگر دروغ است خدا تو را بيامرزد.

نصرانى وقتى اين اخلاق بزرگوارانه را از آن حضرت ديد تحت تاءثير قرار گرفت و مسلمان شد.

جهت دریافت داستان های اخلاقی بیشتر کلیک کنید

7- آیه های قران در مورد اخلاق

آیات قرانی مرتبط با متن سخنرانی کوتاه اخلاقی می تواند به عنوان سند محکم و مستدل برای سخنرانی مورد استفاده قرار گیرد. امید است مجموعه آیات زیر مورد استفاده سخن آموزان قرار گیرد.

1- وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيمٍ (سوره مبارکه القلم آیه ۴)
ترجمه آیه: و تو اخلاق عظیم و برجسته‌ای داری!

2- فَبِما رَحمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُم وَلَو كُنتَ فَظًّا غَليظَ القَلبِ لَانفَضّوا مِن حَولِكَ فَاعفُ عَنهُم وَاستَغفِر لَهُم وَشاوِرهُم فِي الأَمرِ فَإِذا عَزَمتَ فَتَوَكَّل عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ المُتَوَكِّلين (سوره مبارکه آل عمران آیه ۱۵۹)

به (برکت) رحمت الهی، در برابر آنان [= مردم‌] نرم (و مهربان) شدی! و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو، پراکنده می‌شدند. پس آنها را ببخش و برای آنها آمرزش بطلب! و در کارها، با آنان مشورت کن! اما هنگامی که تصمیم گرفتی، (قاطع باش! و) بر خدا توکل کن! زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.

3- وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً؛ …  (بقره، آیه83)

و با دم مر (به زبان) خوش سخن بگویید.

4- فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً في  قُلُوبِهِمْ إِلي  يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما كانُوا يَكْذِبُون (سوره توبه، آیه 77)

عمل آنها نفاق را در دلهايشان تا روزي كه خدا را ملاقات كنند مستقر ساخت، اين پيدايش خوي نفاق ريشه دار) به خاطر آن است كه از پيمان الهي تخلف جستند) و كرارا دروغ گفتند.

5- وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَيْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَي اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ(سوره اعرف، آیه 28)

و هنگامي كه زشتي انجام مي دهند مي گويند: پدران خود را بر اين عمل يافتيم; و خداوند ما را به آن

6- وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثي  ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظيمٌ . يَتَواري مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ يُمْسِكُهُ عَلي هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرابِ أَلا ساءَ ما يَحْكُمُونَ (آیات 58 و 59 سوره نحل)

در حالي كه هرگاه به يكي از آنها بشارت دهند دختری نصيب تو شده، صورتش (از فرط ناراحتي) سياه مي شود و بشدت خشمگين مي گردد – به خاطر بشارت بدي كه به او داده شده، از قوم و قبيله خود متواري مي گردد (و نمي داند) آيا او را با قبول ننگ نگهدارد، يا در خاك پنهانش كند؟ چه بد حكم مي كنند!

7- مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ …(آیه 29 سوره فتح)

پیامبر و كساني كه با او هستند در برابر كفار سرسخت و شديد و در ميان خود مهربان هستند.

جهت دریافت آیات اخلاقی بیشتر کلیک کنید

مهارت های سخنرانی

سخنوران پیشنهاد می کند جهت یادگیری دقیق تر و عمیق تر، مطالب مرتبط با مهارت های سخنرانی را به ترتیب زیر مطالعه کنید:
فهرست مطالب