آموزش
لحن
دکلمه
مشاوره
رایگان
فن بیان
نقشه
راه
فن بیان

.

.
غزل 277 حافظ با فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش آغاز می شود. وزن فکر بلبل همه آن است ، فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن (بحر رمل مثمن مخبون اصلم) می باشد. در ادامه می توانید متن کامل غزل و همچنین معنی لغات و شرح و تفسیر ابیات را مشاهده کنید. در شرح و تفسیر از کتاب شرح سودی بوسنوی ، شرح حافظ دکتر خطیب رهبر، دکتر عبدالحسین جلالیان و شرح شوق دکتر حمیدیان بهره گرفته شده است. ضمنا می توانید از فایل pdf متن، معنی و تفسیر غزل 277 حافظ استفاده کنید.

آنچه در ادامه می خوانید:

1- متن غزل

2- دکلمه غزل 

3- شرح و تفسیر غزل

4- معنی غزل و لغات

غزل 277 حافظ فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش

متن غزل 277 حافظ

فکرِ بلبل همه آن است که: گُل شد یارش
گُل در اندیشه که: چُون عِشوه کُنَد در کارش!

دلربایی، همه آن نیست که عاشق بِکُشَند
خواجه آن است که باشد غَمِ خدمتکارش

جایِ آن است که خون موج زَنَد در دلِ لَعل
زین تَغابُن که خَزَف می‌شِکَنَد بازارش!

بلبل از فِیضِ گُل آموخت سخن، ور نه نبود
این همه قول و غزلْ تَعْبیِه در مِنقارَش

ای که از کوچهٔ معشوقهٔ ما می‌گُذَری!
بر حَذَر باش، که سَر می‌شِکَنَد دیوارش!

آن سفرکرده که صد قافلهْ دِلْ هَمْرَهِ اوست!
هر کجا هست، خدایا، به سلامت دارَش!

صُحبتِ عافیتت، گر چه خوش افتاد، ای دل
جانبِ عشقْ عزیز است، فرومَگْذارَش!

صوفیِ سرخوش، از این دست که کج کرد کلاه
به دو جامِ دگر آشفته شود دَسْتارَش

دلِ حافظ، که به دیدارِ تو خوگَر شده بود
نازْپَرْوَرْدِ وِصال است، مَجو آزارش!

→ غزل شماره 276: باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش

← غزل شماره 278: شراب تلخ می خواهم که مردافکن بود زورش

دکلمه غزل 277 حافظ

دکلمه غزل فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش با صدای استاد محمدعلی حسینیان

شرح و تفسیر غزل 277 حافظ

فکرِ بلبل همه آن است که: گُل شد یارش
گُل در اندیشه که: چُون عِشوه کُنَد در کارش!

بلبل: [ بُ بُ ] کنایه از عاشق است

گل: [ گُ ] کنایه از معشوق است

شد: [ شُ ] فعل ماضی سوم شخص و به جای خواهد شد به کار رفته

چون: چگونه

عشوه: [ عِ وَ / وِ ] ناز و کرشمه . فریب و نیرنگ

معنی بیت: به رغم اینکه همۀ فکر و ذکرِ عاشق این است که چگونه معشوق را به دست آورده است و وصال یار را تمام شده می انگارد، معشوق در اندیشۀ فریب و نیرنگ است.

دلربایی، همه آن نیست که عاشق بِکُشَند
خواجه آن است که باشد غَمِ خدمتکارش

دلربایی: [ دِ رُ ] محبوب بودن، معشوق بودن

خواجه: [خوا / خا جَ / جِ ] معظم .  سید. آقا. بزرگ . در دوران حافظ به وزیر خواجه و به وزیر اعظم خواجه بزرگ می گفتند

معنی بیت: یار و معشوق بودن فقط به معنای عاشق کشی و زجرکش کردن عاشق نیست، بزرگی و مهتری شایسته کسی است که به فکر زیردستانش باشد و غم آن ها را بخورد.

جایِ آن است که خون موج زَنَد در دلِ لَعل
زین تَغابُن که خَزَف می‌شِکَنَد بازارش!

جای آن است: زمان آن فرارسیده است

لعل: [ لَ ] شراب قرمز . لب معشوق

خون موج زند در دل لعل: اشاره به جوشیدن و غل زدن شراب دارد

تغابن : [ ت َ ب ُ ] یکدیگر را در زیان افکندن و به زیان یکدیگر را فریفتن || زیانکاری

خزف: [ خَ زَ ] سُفال

می شکند بازارش: مایه کسادی بازارش می شود . بازارش را از سکه می اندازد

معنی بیت: زمان آن فرا رسیده است که دل معشوق دریای خون شود از اینکه بی قدران و زشت رویان، ارزش و قدر و اعتبار پیدا کرده اند و بازارش را از سکه انداخته اند.

بلبل از فِیضِ گُل آموخت سخن، ور نه نبود
این همه قول و غزلْ تَعْبیِه در مِنقارَش

فیض: [ فَ / فِ ] عطا و بخشش . لبالب رفتن آب رودخانه

قول و غزل: [ قَ / قُو لُ غَ زَ ] کلام آهنگین و شعر و ترانه و سرود . دو اصطلاح در موسیقی است

تعبیه: آماده کردن، آراستن

معنی بیت: سبب و علت این همه ترنمات و سرود و آوازِ بلبل، عشقِ گُل است که اگر گل نبود، پرندگانِ آوازه خوان همه خاموش بودند. سلمان هم بیتی با همین مضمون دارد که: جان نیاید در نشاط الا که بر بوی حبیب / تا گل رنگین نیابد خوش ننالد عندلیب

ای که از کوچهٔ معشوقهٔ ما می‌گُذَری!
بر حَذَر باش، که سَر می‌شِکَنَد دیوارش!

اختلاف نسخ: در برخی نسخ به جای از، در آمده است: ای که در کوچۀ معشوقۀ ما می گذری

بر حذر باش: [ بَ حَ ذَ ] دوری کن

معنی بیت: ای کسی که از کوچۀ یارِ ما گذر می کنی و آهنگ و قصد رقابت با ما را داری، بترس و مراقب باش که دیوار این کوچه سرشکن است و این لقمه، اندازۀ دهان تو نیست. سعدی هم بیتی با همین مضمون دارد که: خانۀ یار سنگدل این است / هر که سر می زند به دیوارش

آن سفرکرده که صد قافلهْ دِلْ هَمْرَهِ اوست!
هر کجا هست، خدایا، به سلامت دارَش!

سفرکرده: [ سَ فَ کَ دَ / دِ ] مسافر

صد قافله دل: صد کاروان که بار آن دل باشد . مضاف و مضاف الیه است

معنی بیت: خدایا، آن یار سفرکرده که باندازه صد کاروان، دل دوستدارانش، بدرقۀ راهش است را هر کجا هست صحیح و سلامت بدار

صُحبتِ عافیتت، گر چه خوش افتاد، ای دل
جانبِ عشقْ عزیز است، فرومَگْذارَش!

عافیت: [ یَ ] صحت . سلامت . تندرستی

جانب: [ نِ ] طرف، سو

معنی بیت: ای دل هر چند امن و امان و سلامت و صحت را می پسندی و از بلا دوری می کنی، ولی بدان که عشق ورزی با همه رنج و محنت و خطراتش، عزیز و گرامی است، پس عاشقی و عشق ورزی را ترک مکن. مخلص کلام آنکه عافیت و سلامت، ظاهرا به تو ساخته است ولی حرمت عشق را چه می شود؟

صوفیِ سرخوش، از این دست که کج کرد کلاه
به دو جامِ دگر آشفته شود دَسْتارَش

صوفیِ سَرخوش: صوفی مست

از این دست: بدینگونه

کُلاه کَج نَهادَن: کنایه از تفاخر کردن است

دستار: [ دَ ] شال سر . عمامه . سربند

معنی بیت: صوفی سرمست که کلاهش در اثر میگساری این چنین کج شده است، دو جامِ شرابِ دیگر که بنوشد دستارش هم پریشان می شود.

دلِ حافظ، که به دیدارِ تو خوگَر شده بود
نازْپَرْوَرْدِ وِصال است، مَجو آزارش!

خوگر: [ گَ ] عادت شده . معتاد. الفت گرفته

نازپرورد: [ پَ وَ ] کسی که به ناز و نعمت بزرگ شده باشد. نازپرورده . عزیزدردانه

معنی بیت: در پی آزارِ دلِ حافظ که به دیدارِ تو عادت کرده و نازپروردۀ عشق و محبت و مهربانی توست مباش