آموزش
لحن
دکلمه
مشاوره
رایگان
فن بیان
نقشه
راه
فن بیان

.

.
غزل 281 حافظ با یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش آغاز می شود. وزن غزل یا رب این نوگل خندان ، فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (بحر رمل مثمن مخبون محذوف) می باشد. در ادامه می توانید متن کامل غزل و همچنین معنی لغات و شرح و تفسیر ابیات را مشاهده کنید. در شرح و تفسیر از کتاب شرح سودی بوسنوی ، شرح حافظ دکتر خطیب رهبر، دکتر عبدالحسین جلالیان و شرح شوق دکتر حمیدیان بهره گرفته شده است. ضمنا می توانید از فایل pdf متن، معنی و تفسیر غزل 281 استفاده کنید.

آنچه در ادامه می خوانید:

1- متن غزل

2- دکلمه غزل 

3- شرح و تفسیر غزل

4- معنی غزل و لغات

غزل 281 حافظ یارب این نوگل خندان که سپردی به منش

متن غزل 281 حافظ

یا رب، این نوگُلِ خندان که سپردی به مَنَش
می‌سپارم به تو از چشمِ حسودِ چَمَنَش

گر چه از کویِ وفا گشت به صد مرحلهْ دور
دور باد آفتِ دُوْرِ فَلَک از جان و تَنَش!

گر به سَرْمَنزلِ سَلْمی رَسی، ای بادِ صبا!
چشم دارم که سلامی برسانی زِ مَنَش

به ادب نافِه‌گُشایی کن از آن زلفِ سیاه
جای دل‌هایِ عزیز است، به هم بَرْ مَزَنَش!

گو: دلم حقِّ وفا بر خَط و خالَت دارد
محترم دار در آن طُرِّهٔ عَنْبَرْشِکَنَش!

در مَقامی که به یادِ لبِ او مِیْ نوشند
سِفْلِهْ آن مست، که باشد خبر از خویشتَنَش!

عِرض و مال از درِ میخانه نشاید اندوخت
هر که این آب خورَد، رَخْت به دریا فِکَنَش!

هر که ترسد زِ مَلال، اَنْدُهِ عشقش نه حَلال!
سَرِ ما و قَدَمَش، یا لبِ ما و دَهَنَش!

شعرِ حافظ، همهْ بیتُ‌الْغَزَلِ معرفت است
آفرین بر نَفَسِ دِلْکَش و لطفِ سخنش!

→ غزل شماره 280: چو برشکست صبا زلف عنبرافشانش

← غزل شماره 282: ببرد از من قرار و طاقت و هوش

دکلمه غزل 281 حافظ

دکلمه غزل یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش با صدای استاد محمدعلی حسینیان

شرح و تفسیر غزل 281 حافظ

یا رب، این نوگُلِ خندان که سپردی به مَنَش
می‌سپارم به تو از چشمِ حسودِ چَمَنَش

نوگل: [ نُ گُ ] شکوفه، غنچه || کنایه از محبوب

چشم حسود: [ چَ مِ حَ ] چشم بد، چشم زخم حسود

حسود چمن: اضافۀ تشبیهی است

معنی بیت: خدایا، محبوبی که به من سپردی را از چشم زخمِ حسودانِ روزگار به تو می سپارم که نگهدارش باشی.

گر چه از کویِ وفا گشت به صد مرحلهْ دور
دور باد آفتِ دُوْرِ فَلَک از جان و تَنَش!

کوی وفا: [ یِ وَ ] یاضافه تشبیهی است و وفا به کوی تشبیه شده است

آفت: [ فَ ] آسیب، گزند، بلا

دور فلک: [ دَ / دُ رِ فَ لَ ] گردش روزگار، گردش زمانه

معنی بیت: گرچه محبوب، وفاداری را فراموش و ما را ترک کرده، ولی هر جایی که هست جان و تنش از بلای روزگار در امان باد.

گر به سَرْمَنزلِ سَلْمی رَسی، ای بادِ صبا!
چشم دارم که سلامی برسانی زِ مَنَش

به ادب نافِه‌گُشایی کن از آن زلفِ سیاه
جای دل‌هایِ عزیز است، به هم بَرْ مَزَنَش!

سرمنزل: [ سَ مَ زِ ] منزل . مسکن

سلمی: [ سَ ما ] از عرایس عرب . زنی معشوقه در عرب و مجازاً، هر معشوق را گویند

باد صبا: [ دِ صَ ] باد مشرق . پیام آور جانان برای عاشق

به اَدَب: مودبانه، محترمانه

نافه‌گشایی: [ فَ / فِ گُ ] نافه گشودن .گشودن نافه . باز کردن نافه . باز کردن سر نافه . مجازاً، به معنی مشکین کردن هوا

نافه‌گشایی از زلف سیاه: کنایه از باز کردن زلف های سیاه و معطر کردن هوا است

معنی بیت: ای باد صبا اگر به منزل محبوب و معشوق رسیدی انتظار دارم که سلام مرا به او برسانی و مودبانه و محترمانه زلف سیاه مشکین یار را نوازش کنی و هوا را از بوی او معطر سازی. مبادا که موهای یار را پریشان کنی که عاشقان زیادی دل در گرو زلف مشکین جانان دارند.

گو: دلم حقِّ وفا بر خَط و خالَت دارد
محترم دار در آن طُرِّهٔ عَنْبَرْشِکَنَش!

اختلاف نسخ: در برخی نسخ در مصرع اول به جای بر، با آمده است: گو دلم حق وفا با خط و خالت دارد

حق وفا: [ حَ قْ قِ وَ ] حق وفاداری

خط و خال: [ خَ طْ طُ ] خال صورت و موی تازه بر روی دمیده

طره: [ طُ رْ رِ ] موی پیشانی، کاکل

عنبر: [ عَ بَ ] مادۀ خوشبویی که رنگ تیره دارد و در قدیم به خاطر سیاه بودن غلامان و کنیزان به آنها عنبر می گفتند

عنبرشکن: [ عَ بَ شِ کَ ] عنبرریز. آنچه عنبر از آن پراکنده شود

طره عنبرشکن: بوی خوش عنبر در مقابل عطر زلف یار از رونق می افتد، معطرتر از عنبر

معنی بیت: ای باد صبا به جانان بگو که دل من با سبزۀ عذار و خال صورتت، حقی از دوستی و نصیبی از وفاداری دارد. بر توست که خط و خالت را در چین و شکنِ زلفِ عنبرافشانت به حرمت و عزت نگاه داری.

در مَقامی که به یادِ لبِ او مِیْ نوشند
سِفْلِهْ آن مست، که باشد خبر از خویشتَنَش!

اختلاف خوانش: در مصرع اول هم خوانش مِیْ نوشند صحیح است و هم می‌نوشند

مقام: [ مَ ] جا، مکان

سفله: [ سِ لِ / لَ ] فرومایه . مردم ناکس و فرومایه

معنی بیت: در بزمی که به یادِ لبِ نوشینِ یار، ساغر گیرند و شراب نوشند، چه پست و فرومایه است مستی که از خود بی خود نشود و حواسش به جا باشد.

عِرض و مال از درِ میخانه نشاید اندوخت
هر که این آب خورَد، رَخْت به دریا فِکَنَش!

عرض: [ عِ ] آبرو

مال: ثروت

نشاید: [ نَ یَ ] شایسته نیست، سزاوار نیست

آب: مراد شراب است

رخت به دریا فکندن: [ رَ بِ دَ فِ کَ دَ ] دست از جان شستن، ترک علایق کردن . واژۀ رخت در ابتدا به معنای لباس بوده و بعدا به معنای کل اسباب زندگی فرد و در معنای عرفانی به کل تعلقات و تعینات فرد اطلاق شده است.

معنی بیت: در میکدۀ رندان، نمی توان صاحب آبرو و مال و ثروت شد. هر که شراب میخانه نوشد وی را دست از جان شسته و به مقام فنا رسیده به حساب بیاور.

هر که ترسد زِ مَلال، اَنْدُهِ عشقش نه حَلال!
سَرِ ما و قَدَمَش، یا لبِ ما و دَهَنَش!

ملال: [ مَ ] دلتنگی، رنج و اندوه

انده عشقش: [ اَ نْ دُ هِ عِ ] اندوه عشق او را حلال نیست، غم عشق او را حلال نیست

نه حلال: [ نَ حَ ] حلال نیست، حرام باد

سر ما و قدمش: [ سَ رِ قَ دَ مَ ] مراد سر زیر قدم یار گذاشتن است که نشان دهنده منتهای ذلت و خاکساری و فروتنی در مقابل یار است

لب ما و دهنش: [ لَ بِ دَ هَ نَ ] مراد بوسیدن لب یار است که نشان عزتمندی در برابر یار است

معنی بیت: هر کس از فراق و جدایی و دلتنگی یار می ترسد و می هراسد، غم بادۀ عشق حرامش باشد. چه یار ما را در زیر پایش پایمال و لگدمال کند و چه با نهایت عزتمندی و احترام لب بر لب ما بگذارد برای ما فرفی ندارد و ناراحت و ملول نمی شویم. خلاصه آنکه لذت و ذلت در برابر یار یکی است.

شعرِ حافظ، همهْ بیتُ‌الْغَزَلِ معرفت است
آفرین بر نَفَسِ دِلْکَش و لطفِ سخنش!

بیت الغزل: [ بَ / بِ یْ تُلْ غَ زَ ]  شاه بیت . بیتی که در غزل از دیگر ابیات برتر و بهتر باشد

نفس دلکش: [ نَ فَ سِ دِ کَ ] دم گرم و گیرا

لطف سخن: [ لُ فِ سُ خَ ] کلام نرم و ظریف و دلنشین

معنی بیت: اشعار حافظ چون شاه بیت دانش و معرفت است. مرحبا بر دم گرم و گیرا و کلام نرم و دلنشین او